سگ های جنگی به بهشت نمی روند

دو سال پیش هالیوود فیلم مکس را روانه اکران کرد که در مضمون با فیلم مگان لیوی حدودا همخوانی دارند. هر دوی این فیلم ها در رابطه با قهرمانان چارپای جنگ ها ساخته شده که کمتر کسی درباره آنها حرف می زند. سگ های بمب یاب در میادین جنگ نقش بسزایی را در نجات جان آدمها دارند، آنها بیشتر عمر کوتاهشان را صرف این کار می کنند و بسیاری شان هم در بحبوحه تیراندازی و... کشته می شوند. سرنوشت شومی که آنها دارند وارد شدن به جهنم جنگ و ماندن در همانجاست. سگ های جنگی در جهنم جنگ همراه با یارانشان هستند و فیلم مگان لیوی داستان رابطه یکی از این سربازان را با سگ وفادارش، رکس، به نمایش در می آورد. داستانی که بر اساس واقعیت ساخته شده و همین مسئله آن را باورپذیرتر از فیلم هم سبک و سیاق آن یعنی مکس می سازد. البته مجموعه فروش مگان لیوی فعلا کمتر از فروش مکس بوده و به رقم 13 میلیون دلار می رسد که به نظر می رسد با اکران جهانی بتواند میزان آن را افزایش دهد چرا که تا به امروز فقط در ایالات متحده به اکران در آمده است.
مگان لیوی زنی است که از همه چیز و همه کس در دنیا زده شده و به نوعی تبدیل به آدمی افسرده شده است. در همین حال و هوا تنها فکری که به سرش می زند تا انجام دهد اینست که وارد ارتش شود. مگانی که ته خط رسیده با وارد شدن به ارتش و سختگیری های آن که از لحظه پیاده شدنش از اتوبوس شروع می شود کم کم به خودش می آید. سپس در بازدید از یک نیروی بمب یاب به کمک سگ ها علاقه مند به خدمت در این حیطه می شود. سگی به نام رکس که اصلا میانه خوبی با مگان دارد به او داده می شود و مگان تلاش می کند که با رکس ارتباط خوبی برقرار کند چرا که یک مربی از جنگ برگشته به او جمله طلایی می گوید: «اگر به خودت اعتماد به نفس نداشته باشی، اگر به سگت اعتماد نداشته باشی، اون هم نمی تونه کارش را درست انجام بده.»
وقتی فیلمی در رابطه با یک حیوان و انسان و تلاش آنها برای جنگیدن در میدان کارزار را می سازید قطعا می دانید که درجه احساسی بودن فیلم بالاست. کنترل این مسئله و خارج نشدن از فضای اصلی فیلم کار بسیار سختی است و کارگردان این اثر یعنی گابریلا کاوپرثویت توانسته با تجربه نسبتا قابل قبولی که در این زمینه دارد(از وی مستند دیگری درباره حیوانات به نام بلک فیش چند سال پیش به نمایش در آمد که مورد تحسین اغلب منتقدین قرار گرفت، مستندی درباره رابطه یک نهنگ قاتل و مربی اش که البته برعکس مگان لیوی و سگش یک رابطه خصمانه به حساب می آمد) این موضوع را در دستان خود بگیرد. احساسی بودن فیلم در جای خود قرار دار و مسئله بی رحم جنگ که میانه فیلم را اشغال کرده نگاهی گذرا و سطحی به جنگ می کند. نگاهی که شاید بهتر بود کمی عمقی تر بود، البته کارگردان اذعان داشته که فیلمی جنگی نساخته بلکه برای ستایش قهرمانان جنگ این اثر سینمایی را خلق کرده است و به همین دلیل است که مانور زیادی روی صحنه های جنگی صورت نگرفته است. هر چند همین سکانس های محدود هم زاویه جدیدی را از میدان جنگ برای تماشاگر نشان می دهد که پیش از این کمتر در پرده سینما به نمایش در آمده و آن هم حضور سگ ها و کارهای شجاعانه آنهاست. جدا از بو کردن و بمب و اسلحه پیدا کردن آنها پا به پای سربازان در میادین به مبارزه مشغول هستند و دائما در حال نجات آنها، سکانسی که در مخروبه به سربازان یک ضدحمله انجام می شود اوج این اقدامات شجاعانه را به تصویر می کشد. رکس حتی از تیرخوردن سربازان جلوگیری می کند و با کشیدن آنها به زمین نقش رهبری را ایفا می کند که در تکاپوی نجات تیم خودش است. در صحنه های بعد این سکانس نیز شاهد نجات دادن جان مگان توسط رکس هستیم. سگ جنگی داستان در اینجا جایگاهی کاملا جنگجویانه تر و هوشمندانه تر از سایر رنجرهای ارتش دارد و لایق لقب قهرمان جنگی می شود.
سگ بازیگر
بازی گرفتن از یک سگ قاعدتا کار سختی است. رکس فیلم (که البته گویا تعدادشان از یکی بیشتر بوده) توانسته به کمک مربی خود در پشت صحنه جزو بهترین سگ هایی باشد که در سینما بازیگری می کند. خلق و خوق وحشی و وفادار به صاحب خود بسیار زیبا از آب در آمده و همچنین کنترل کردن چنین حیوانی در صحنه های عظیم و شلوغ جنگی کاری است که هر کسی از پس آن بر نمی آید. از آن طرف بازیگر نقش مگان یعنی کیت امارا (که تا به الان نقش آفرینی قابل توجهی در کارنامه سینمایی خودش نداشته) هم توانسته خودی نشان دهد و رابطه و شیمی خوبی با این سگ برقرار کند و رابطه دوستانه این دو به دید تماشاگر بیشتر از یک انسان و حیوان خانگی اش تبدیل شده است. کمک کردن این دو به هم برای حفظ بقای خود بیشتر از کمک دو سرباز انسان به یکدیگر احساسات تماشاگر را به بازی می گیرد شاید به این دلیل که پیش از این از تصور اینکه یک سگ همرزم یک انسان باشد سخت بود. در فیلم تصاویر رفتار سگ(رکس) بیان کننده تلاش و فداکاری موجودی است که هیچ نقشی در ایجاد جنگ ها و نفعی هم از آنها ندارد ولی سعی در کاهش تلفات ناشی از آن را دارد.
رابطه میان رکس و مگان رابطه ایی بر اساس احساس مسئولیت و فداکاری نسبت به یکدیگر است و با همین فداکاری و از خود گذشتگی در میدان جنگ جان خود و دیگران نجات می دهند. در داستان، سگ یک شخصیت مهم و غیرقابل حذف از زندگی انسان است که با اتمام ماموریت می باید از احترام لازم برخوردار باشد و شاید بهترین لحظه فیلم زمانی است که هر دو مانند دو دوست در یک استادیوم بزرگ مورد تقدیر قرار می گیرند. دو نفری که نقش مهمی در نجات جان انسانها داشته اند و از جان خود برای کمک به دیگران گذشته و به معنای واقعی فداکاری کرده اند
رگه های زنانه در فیلمی جنگی
البته فیلم با توجه به کارگردان زنی که در پشت دوربین دارد، پیش زمینه ای هم در رابطه با حضور زنان در جنگ و نقش آنها را پیش از ورود مکس به آغاز داستان بیان می کند. از این منظر می توان فیلم را یک فیلم با دیدگاه های فمنیسیمی نیز عنوان کرد که گرچه سریع از این مقوله می گذرد اما در تمام سکانس هایی که مگان به عنوان تنها سرجوخه زن فیلم در گردان حضور دارد، هاله کم نوری از این ایدئولوژی نیز به چشم می خورد. همینکه نام فیلم هم فقط اختصاص به مگان لیوی یافته نشانه دیگری از پررنگ بودن نظریه فمنیسمی فیلم دارد، امری که واکنش برخی از منتقدان را در پی داشته و به نظر می رسد جای خالی نام رکس هم در کنار اسم صاحب او در فیلم کاملا احساس می شود. همه داستانها درباره زنان به یک عنصر رمانس و عاشقانه نیاز دارند و این فیلم هم توانسته با بازی کردن با احساسات تماشاگر و حس و عاطفه حیوان دوستی افراد این حس را به دور از بعد عاشقانه و صرفا در وجهه دوستی عمیق بین رکس و مگان به وجود بیاورد.
مگان لیوی داستان زنی است سرخورده که به خاطر دوست و همرزم خود شجاعت خود را باز می یابد و دلیلی برای زنده بودن حس می کند. کارگردان می توانست کمی بیشتر در نکوهش جنگ و نگاه انتقادی تری نسبت به این فاجعه داشته باشد و در راستای نفی کردن آن تلاش کند، ولی سعی و کوشش خود را برای ساخت یک فیلم رفاقتی با حال و هوای زنانه به خرج داده که در آن از صحنه های جهنمی جنگ هم استفاده شده است. با وجود اینکه این فیلم در مورد جنگ عراق است، اما این فیلم در حالی که هنوز هم جنبه زشتتر آن را نشان میدهد، از جنگ جلوگیری میکند چنین ترکیبی در قالب یک اثر واحد سینمایی کار سختی است ولی خوشبختانه به زعم ایرادات ریز و درشت فیلم (مثل موسیقی متن نه چندان تاثیرگذار که در یک فیلم درام کاملا ضروری به نظر می رسد و مسائلی که پیش تر بدان اشاره شد) توانسته یک اثر سینمایی خوب را به سینمادوستان ارائه دهد که درعین تازگی در برخی سکانس ها، ادای دینی به قهرمانان نادیده شده میادین جنگ داشته باشد.