«نگهبان شب» خامدستانه و سطحی

انگار دیگر باید عادت کنیم که رضا میرکریمی یک فیلم در میان میتواند دل مخاطبش را به دست بیاورد. پس از فیلم «دختر» که نتوانست نظرها را جلب کند، فیلم «قصرشیرین» تا حدودی توانست جذاب و داستانگو باشد، اما «نگهبان شب» دهمین فیلم میرکریمی اثری خامدستانه است و اینکه از تجربههای موفق چگونه توانسته به چنین اثری برسد، عجیب است؛ فیلمی که تکلیف خود را نمیداند.
این فیلم یک کاراکتر شهرستانی دارد که به شدت منفعل و عقبافتاده است. رسول پسر ۲۵ سالهای که نگهبان یک ساختمان نیمهکاره شده به راحتی وارد موقعیتی میشود که چندان تأثیری در روند یک فیلم ملودرام ندارد، یعنی میرکریمی سعی داشته است با یک طرح یک یا دوخطی وارد مسائل سیاسی یا اجتماعی شود و حرف از اختلاس یا پول کثیف بزند، به همین دلیل او از فرهنگیانی استفاده کرده که بهنام کلانی جوان سیوچند ساله به بهانه برجسازی سرمایه آنها را بالا کشیده است. اساساً میرکریمی در کارگردانی پیشتر به لایههای درونی شخصیت اصلی فیلمش بهای بیشتری میداد و او را وارد بحرانها و موقعیتهای حساس میکرد و شناخت مناسب و به قاعدهای نسبت به شخصیتسازی داشت و میتوانست با مهندسی دقیق، عناصر درام را کنار هم قرار دهد، اما در نگهبان شب میرکریمی در سطح حرکت کرده، یعنی او سعی داشته است بسترسازی اجتماعی یا سیاسی انجام دهد، اما انگیزه شخصیتها بیش از حد سطحی و قابل حدس است، مثل همان سکانسهای اولیه که میفهمیم نصیبه دختر دایی است و در ادامه انگیزه رسول را برای ازدواج نمیدانیم.
او دنبال کار بود نه ازدواج، از سوی دیگر هیچ رابطه عاطفی میان رسول و نصیبه شکل نمیگیرد و این ازدواج در حد سوءتفاهم دوطرفه است، حتی کمشنوایی نصیبه هم برای مخاطب باز نمیشود و اضافه کنید آلزایمر دایی چه کمکی به روند فیلم میکند جز شکلگیری یک سکانس نمادگرایانه در پایانبندی. اینکه چرا بهنام به حرف دایی گوش میدهد منطقی نیست، اینکه او در قدیم باغبان آن زمین بوده و حالا او به بهنام دستور میدهد متقاعدکننده نیست.
از سوی دیگر شخصیت بهنام تعلیق دارد؛ او نه مثبت است، نه منفی و نه حتی خاکستری و حتی نمیتواند اختلاس کند چراکه شخصیتسازیاش به شدت لنگ میزند. اینکه رسول به عنوان یک شهرستانی گول میخورد هم منطقی نیست، او سرباز نیروی انتظامی بوده و حتماً در دوران خدمت آدمهای ناسالم را دیده و میتواند فرد مشکوک را شناسایی کند، پس چطور حاضر میشود پا به پای خواستههای کلانی جلو برود و اینکه او نگران آدمهایی است که سرمایهشان را از دست دادهاند! یعنی نمیتواند یک شخصیت ساده موجب اخلاقگرایی او باشد. میرکریمی برای خلق شخصیت رسول تمهیدات لایهای را لحاظ نکرده و ما با یک آشفتگی مواجهیم. زندان رفتن رسول و آزادیاش پس از دو هفته به شدت شوخی به حساب میآید و اینکه او زندانی شدنش را از همسرش پنهان میکند، دلیلی برای مثلاً مثبت بودنش نیست.
رسول هیچ کارکردی ندارد و حتی نمیتواند به خانواده همسرش کمک کند و حتی شوهر قابل قبولی نیست یا نگهبانیاش هم نمیتواند متقاعدکننده باشد. این ضعفهای فیلمنامه باعث شده است نگهبان شب یک اثر محافظکارانه در برخورد با مسائل روز جامعه باشد چراکه اختلاس، پولهای کثیف یا تجمع فرهنگیان تبدیل به مسئله و دغدغه برای کارگردان نشده است، حتی رأی دادن آنها در روز انتخابات هم هیچ کارکردی ندارد. پایانبندی بیش از حد این فیلم به یک نمادگرایی اخلاقی نزدیک شده که نتوانسته است پایان مناسبی در اجرا و متن باشد. قطعاً حضور کیایی و آسایش برای اکران عمومی است و دیگر بازیها به شدت سرد و تخت است، این فیلم برای میرکریمی که زیر نور ماه را ساخته است، اثری معمولی و سطحی به حساب میآید.