پوستر undefined

فیلم‌ سینمایی |عاشقانه

تصور

Imagine

۵.۹ /۱۰
امتیاز سلام سینما

از ۱۱ رای

منتقدان:

۵

امتیاز دهید:

شبی در تهران، یک راننده تاکسی خیال پرداز عاشق زنی می‌شود که نمی‌تواند داشته باشد...

کارگردان: علی بهراد

نقدهای بلند فیلم تصور

اسرارآمیز و مرموز


ترجمه اختصاصی سلام سینما

تصور، بررسی اسرارآمیز دو کاراکتری است که زندگی‌شان شبانه در یک تاکسی در خیابان‌های تهران به هم گره می‌خورد. این فیلم بیننده را به غرق شدن در حال و هوای مرموز داستان – غرق شدن در امتناع مهیج آن نسبت به آشکار ساختن آنچه در حال روی دادن است - ترغیب می‌کند. علی بهراد، نویسنده و کارگردان فیلم، یک زن و یک راننده تاکسی را به ما معرفی می‌کند – دو کاراکتر اصلی بی‌نام – و سپس آنها را در شرایط مختلف دنبال می‌کند که ظاهراً هر کدام از این موقعیت‌ها شروع تازه‌ای برای این دو نفر رقم می‌زند. البته عنوان فیلم بیننده را به ساختن معنای دلخواه خود از داستان دعوت کرده و از این جهت، تصور بیشتر به عنوان یک سرگرمی فکربرانگیز کارکرد دارد و چیزی فراتر از تفکر در عشق و انتظار به آن اضافه نشده است.

این درام ساده در بخش هفته منتقدان جشنواره کن روی پرده رفته و در آن لیلا حاتمی (جدایی نادر از سیمین) در نقش زن بی‌نامی که یک راننده تاکسی (مهرداد صدیقیان) را شیفته خود کرده است به ایفای نقش می‌پردازد. نقدهای دلسوزانه می‌توانند به افزایش آگاهی کمک کنند اما احتمالاً این فیلم در جذب سینمایی و قابل توجه مخاطب باز می‌ماند.

فیلم در شبی شروع می‌شود که راننده تاکسی (صدیقیان) زن (لیلا حاتمی) را که به تازگی خاکستر برادر مرحومش را از روی رسم و رسوم پراکنده کرده است، سوار می‌کند. آنها شروع به صحبت درباره زندگی و روابط می‌کنند که مسیرِ ادامه فیلم را مشخص می‌کند. زن چند بار دیگر نیز با راننده برخورد کرده و درباره زندگی و آنچه برایش روی داده با او صحبت می‌کند. مدت زمانی که بین هر یک از ملاقات‌های این دو می‌گذرد، مشخص نشده است. همچنین، معلوم نیست آنها فراتر از این تاکسی‌سواری‌ها چقدر درباره یکدیگر می‌دانند – یا اینکه حتی نام همدیگر را می‌دانند یا نه. 

بهراد در نخستین اثر سینمایی خود سؤال‌های زیادی را بی‌جواب باقی گذاشته و انگیختن حس تشخیص فیلم را به فضای دیرهنگام شب واگذارده است. البته رویه داستان لحنی رویامانند دارد – حسی که می‌گوید برخی (یا شاید اکثر) آنچه در حال تماشایش هستیم واقعاً در حال رخ دادن نیستند. چند سکانس خیالی و بسیار واضح این حس را تصدیق می‌کنند اما در جای دیگر بهراد عمداً از قراردادهای داستانی همیشگی پیروی نکرده که به تطابق دادن بیننده با داستان کمک می‌کند. در یکی از این تاکسی‌سواری‌ها، زن عضو گروهی است که قرار است دوباره به یکدیگر بپیوندند، و در دیگری، می‌خواهد برای شرکت در مسابقات تیراندازی به فرودگاه برود. یک بار داماد را سر سفره عقد رها کرده، و بار دیگر از باردار بودن ترسیده است. این ناپیوستگیِ واضح، هرگز توسط کاراکترها یا فیلمساز مورد توجه و تأیید قرار نگرفته که باعث بی‌پایه و اساس و بی‌قاعده بودن فیلم شده است.

بهراد در مصاحبه‌ها در مورد آنچه قرار است در تصور اتفاق بیفتد صحبت کرده است اما به مخاطب توصیه می‌شود که از توضیحات او دوری کنند چرا که آنچه به طور ویژه در این فیلم جذابیت دارد این است که خودتان شانس پر کردن جاهای خالی را خواهید داشت. دو بازیگر فیلم نیز با ایفای نقش باورپذیر و واقعی‌شان در این راه به شما کمک کرده و به این داستانِ دور از منطق کمی معنا می‌بخشند. حاتمی در پس احساسات کاراکتر خود غمی پنهان داشته است، زنی که صندلی عقب تاکسی نشسته و همیشه از دسترس راننده تاکسیِ صدیقیان خارج است، راننده‌ای که با او حرف می‌زند و واکنش نشان می‌دهد اما هیچگاه کاملاً با دنیایش ارتباط برقرار نمی‌کند. می‌توان تصور را داستانِ عشقی مردد نامید، ولی خب همین توصیف هم باعث ایجاد فرضیه درباره آنچه در این ملاقات‌ها رخ می‌دهد می‌شود، ملاقات‌هایی که تقریباً همه‌شان داخل یک تاکسی روی می‌دهند؛ دو غریبه در خیابان‌های تهران، با صورت‌هایی که با چراغ‌های خیابان روشن شده‌اند.

ماهیت آزمایشی و 78 دقیقه مدت زمان پخش فیلم، هر دو مناسبش هستند. این فیلم چیزی بیش از یک غم و اندوه کوچک را به نمایش می‌گذارد – پذیرفتن این موضوع که پیدا کردن یک معشوقِ همتا غیرممکن است. بهراد در این اثر تنها به دنبال اتمسفر است و ماهیت تکراری داستان صبر آدم را محک می‌زند و باعث می‌شود بیننده امیدش را از دست بدهد. اما تصور در تلاش برای به تصویر کشاندن هیجان ملاقات‌ها و برخوردهای شانسی و ذات سست‌کنندۀ ماجراجویی‌های شبانه، لذت‌هایی زودگذر اما کافی ارائه می‌دهد – این فیلم یک سواری به یاد ماندنی است، حتی با اینکه بهراد در طول مسیر هیچ علامت و تابلویی قرار نداده است.

منبع: اسکرین دیلی

مترجم: وحید فیض خواه


تصور Imagine 2022

تاریخ اکران: 23 می 2022

کارگردان: علی بهراد

نویسنده: علی بهراد

بازیگران: لیلا حاتمی، مهرداد صدیقیان

 خلاصه داستان: شبی در تهران، یک راننده تاکسی خیال پرداز عاشق زنی می‌شود که نمی‌تواند داشته باشد. 

بستن

«تصور» یک نمایشنامه رادیویی حراف!


 فیلم «تصور» سعی می‌کند اثری خاص باشد، اما این خاص بودن به دلیل نوع روایت و ساختاری که دارد به هیچ وجه متقاعدکننده نیست. بعد از پایان فیلم اگر کلیت آن هنوز از ذهن‌مان پاک نشده باشد، درمی‌یابیم این اثر فقط می‌تواند در قالب یک فیلم هنر و تجربه‌ای پذیرفتنی باشد، چراکه احساس می‌شود علی بهراد در اولین فیلم سینمایی‌اش سعی داشته است فیلمی هنری بسازد و ایضاً اثری جشنواره‌ای و این تعریف کوتاه از فیلم باعث شده با فیلمی مواجه شویم که اساساً سروشکل آن سعی بر قصه‌گویی مدرن داشته است. حقیقت مطلب این است که این نوع قصه‌گویی به هیچ وجه نمی‌تواند مخاطب را با خود همراه کند چراکه تصور یک فیلم دیالوگ‌محور است و اگر تصویر را هم از آن بگیریم، دیالوگ‌ها می‌توانند جای تصویر را بگیرند. فیلم تکرار یک موقعیت است. راننده تاکسی اینترنتی (مهرداد صدیقیان) هر بار زنی (لیلا حاتمی) را سوار می‌کند و این دو درباره موضوعات متفاوت دیالوگ‌هایی می‌گویند. تصور موقعیت رؤیاگونه‌ای دارد که البته این موقعیت آنقدر الکن بیان می‌شود که ژانر مورد نظر فیلمساز پنهان می‌ماند. اینکه فیلمساز از ساختن تصور چه قصدی داشته سؤال مهمی است چراکه باید پرسید کارکرد تکرار یک زن در موقعیت‌های مختلف چه سودی برای فیلم دارد؟ آیا با اثری عاشقانه مواجهیم که مرد راننده همه زنان مسافرش را شبیه دختر شیرینی‌فروش می‌بیند که عاشق اوست؟ تصور نه می‌تواند یک اثر فانتزی باشد نه عاشقانه و نه چیز دیگری، به شدت بلاتکلیف و الکن به روایت بی‌منطق خود ادامه می‌دهد. شبی که قصد ندارد روز شود و چرا باید شب به این اندازه طولانی باشد! تاریکی شب چه تأثیری می‌تواند در روند دراماتیک بودن این فیلم داشته باشد؟ دیالوگ‌ها نمی‌توانند اتصال دراماتیک برقرار کنند و کارگردان انگار آن چیزی را که در ذهنش بوده است، دوست داشته بسازد، فارغ از پرداخت مناسب در متن، اضافه کنید در تصویر هم شکل درستی از سینما دیده نمی‌شود. یک راننده با ماشین خارجی میلیاردی چرا باید در تاکسی اینترنتی کار کند؟ چرا باید تکرار یک موقعیت را با یک بازیگر در چند موقعیت دیگر ببینیم؟ آیا کارگردان سعی داشته است قدرت بازیگری لیلا حاتمی را به رخ مخاطب بکشد؟ کدام بازی؟ نه لیلا حاتمی در چند نقش و نه مهرداد صدیقیان نمی‌توانند بازی جدیدی را ارائه بدهند، جهان فیلم نه می‌تواند آبزورد باشد نه آرتیستیک! نه جغرافیا دارد نه زمان، در بهترین حالت می‌تواند یک نمایشنامه رادیویی باشد. تصور تنها چیزی که دارد دیالوگ‌هایی است که منطق روایی برای اثر ندارند، فقط می‌شود آن‌ها را گوش داد و از کنارشان بی‌تفاوت گذشت، کارگردان بیشتر از اینکه قصه‌پردازی کند با نام فیلمش جلو رفته و تصورپردازی کرده است. این تصورپردازی به دلیل عدم‌روایت منطقی در قالب یک ژانر نه تنها کسالت‌آور است بلکه با سینما تفاوت بسیاری دارد، حتی جوان راننده نام هم ندارد. الکن و عقب‌افتاده است و توانایی پیشنهاد به دختری را که عاشقش است هم ندارد، حالا این تصورات حاصل کشیدن مواد مخدر است یا چیزی دیگر نشان داده نمی‌شود. سینما به عنوان رسانه بصری باید مخاطب را درگیر تصویر روی پرده کند، اما در این فیلم تنها نکته‌ای که برای فیلمساز مهم نیست تصویر و خلق میزانسن است، احساس می‌شود تمام خاطرات یا دیالوگ‌هایی که در فیلم وجود دارد، حاصل بداهه‌گویی است چراکه هیچ علت و معلولی در روند این دیالوگ‌ها مشخص نیست. هدف از ساخت فیلم تصور واقعاً چه بوده؟ فیلمساز در فیلم اولش در چه شرایطی احساس کرده که تصور می‌تواند یک اثر بلند سینمایی باشد؟ فیلم در اندازه یک فیلم کوتاه هم عناصر متعدد سینمایی را کم دارد، تصور نه فیلم جاده‌ای است نه ساختار مدرن دارد و از همه مهم‌تر با هنر هم فاصله زیادی دارد. این فیلم تحت تأثیر آثار جشنواره‌ای ساخته شده است و در خوشبینانه‌ترین حالت ممکن می‌تواند برای کارگردانش یک تجربه دلی باشد که در خانه‌اش تماشا کند چراکه اکران عمومی این فیلم در گروه‌های آزاد اجحاف به مخاطب است 

بستن

اگه حتی تصور کردنش سخته


 تصور به همان اندازه که یک عشق نامتعارف را برای ذهنی خیال‌پرداز روایت می‌کند عجیب‌غریب و دوست داشتنی است. فیلمی که تماما بر پایه رویا است و برای رویا داستان‌سُرایی می‌کند. لیلا حاتمیِ خوب و حرفه‌ای دارد که میزان احساسش مخاطب فیلم دیده سینما را به یاد «در دنیای تو ساعت چند است؟» یزدانیان می‌اندازد. علی بهراد ثابت کرده است که نیاز نیست جامعه را درگیر پروپاگاندا و هژمونی کرد تا فیلمی دیده شود و همین‌که در مدیوم سینما حرفی به‌اندازه داشت کافی است. فیلم کمی بیشتر از «مثل یک عاشق» کیارستمی با لحظه و آن عاشقی و احساس آدم‌ها سر و کار دارد و حتی سر و شکل روایت آن در عین سادگی پیچیدگی لذت‌بخشی دارد.

*درون

ما فقط با یک راننده تاکسی خیال‌پرداز روبه‌رو نیستیم بلکه با یک فقدان بزرگ اجتماعی روبه‌روایم که حتی تصور کردنش سخت است. آدم‌هایی که از درون فاقد احساس اما به ظاهر قدرتمند و احساسی هستند. فیلم باتوجه به این‌که اجتماعی نیست اما بسیار برای اجتماعش دغدغه‌مند است. ما با فرد، افرادی، طرف هستیم که همگی برای راننده یک ویژگی دارند و آن، تنهایی است. سوالی که ذهن کنجکاو را درگیر می‌کند آن است که آیا آدمی که تنها است دیگران را تنها می‌بیند یا آدمی که عاشق است همه را شبیه او تنها؟ سینما نمی‌تواند این جست‌وجوگری را مشخصا در غالب یک درام در خود داشته باشد اما زمینه رسیدن به فکت‌ها را محیا می‌کند.

*شخصیت

چه میزان این شخصیت به ایده اصلی فیلم‌نامه یا آدم‌های اطرف‌ ما نزدیک است؟ دلیل آن‌که «پدرخوانده» کاپولا مورد توجه ویژه قرارگرفت آن بود که شخصیت در داستان او مثل هیچ‌کس نبود. ماریو پوزو شخصیتی آفریده که هرگز نمی‌توان تمام ویژگی‌های او را در دیگری یافت. حال این اتفاق برای راننده تاکسی فیلم بهراد افتاده است. عموما راننده تاکسی‌ها تیپ‌هایی شناخته شده هستند که اگر هم قرار باشد داستانی با محوریت آن‌ها ساخته شوند پیچش بیرونی پیدا می‌کنند. حتی در «ده» کیارستمی این تیپ را تغییر نداده بلکه سعی کرده شخصیتِ بیرونی بر این تیپ سوار شود. مهم‌ترین ویژگی فیلم آن است که این راننده تاکسی فیلم شخصیتی فرای راننده تاکسی‌های شناخته شده به خود گرفته که تماما با «تصور»های ما از این قشر متفاوت است. این تفاوت اولین بازخوردی است که منِ فیلم بین می‌توانم به عنوان ویژگی منحصر به فرد نام ببرم.

*خالی از ژست

ابدا مهم نیست که مقصد کجا است بلکه این نکته مهم است که آدم‌ها مبداشان کجا قرار دارد. نکته دومی که فیلم را برایم جذاب می‌کند مسیری است که راننده برای رسیدن به مبدا و نه مقصد طی می‌کند. زمانی که «مادر قلب اتمی» احمدزاده را دیدم، مهرداد صدیقیان و رویاهایی که می‌بافت برایم به مراتب از، علیدوستی و آهنگرانی، جذاب‌تر بود؛ چرا که این بازیگر گویی زاده شده برای «تصور» کردن. به واقع باید این مهم را در نظر داشته باشیم که لیلا حاتمی به عنوان پارتنر تنها کسی است که می‌تواند مکمل و در عین حال شخصیتی ذهنی برای این بازیگر باشد. اگرچه این‌روزها سینما یا از «فسیل» بالا می‌رود و یا از «برادران لیلا» می‌ترسد اما تنها کورسویی که هنوز می‌توان سینمای ایران را بدون هیچ ژست اُپوزیسیونی دوست داشت، چنین فیلمی است. 

*تنهایی

درد مشترک تمام داستان‌های جهان تنهایی است و اصلا داستان برای فرار از تنهایی نوشته می‌شود. داستان یک کهن الگویی را دنبال می‌کند که اگر همچنان به دنبال ریشه‌اش باشیم به نقاشی‌های روی سنگ غار می‌رسیم. اولین مواجهه ذات داستان با این اُبژه چگونگی ارتباط گیری است. اگر زمانی انسان برای برقراری ارتباط با هم‌نوع خود از دود استفاده می‌کرد و «تصور» این را داشت که دود می‌تواند محبت میان افراد ایجاد کند امروزه انسان‌ها در فضای مجازی به دنبال آن دود می‌گردند. از سویی دیگر باید این ریشه را در رویاهای راننده تاکسی بهراد یافت. آیا قبل از لیلا حاتمی کسی شبیه او بوده، یا اصلا شاید او اولین «تصور» بوده است؟ فیلم دارد لحظه و آنی را نشان می‌دهد که تیپ‌های عاشق پیشه دارند اما این شخصیت لحظه‌اش با همه آن تیپ‌ها متفاوت است. اگر با فرمان فیلم جلو برویم هیچ موجود زنده‌ای نیست که شکست عشقی نخورده باشد و تنها راه فرارش در لحظه «تصور» کردن است. شخصیتی که با آن روبه‌رو هستیم کسی است که الهه‌ای از معشوق خود در ذهن دارد که فقط یک جمله عربی به‌خاطر او بر گردنش تتو نکرده بلکه همه جملاتش را مانند اسکوفیلد «فرار از زندان» بر بدنش خالکوبی می‌کند تا یادش بماند چه مکان‌ها و زمان‌هایی را با او سپری کرده است.

علی رفیعی وردنجانی

بستن

نقدهای کوتاه فیلم تصور

نویسنده

رافائلا سیلز راس

این فیلم یک ادای احترام به عشق است. رابطه پویا و ظریف بین راننده و مسافر، بزرگ‌ترین دستاورد علی بهراد در این فیلم است. فیلم به طور کامل در شب می‌گذرد و با الهام از وونگ کاروای و ریچارد لینک لیتر، داستان عاشقان محکوم شده‌ای را روایت می‌کند که در یک وضعیت بی‌زمانی، میان غروب و سحر معلق مانده‌اند.