پوستر undefined

فیلم‌ سینمایی |درام ، اسرار آمیز

تفریق

Subtraction

۶.۳ /۱۰
امتیاز سلام سینما

از ۹ رای

منتقدان:

۴.۵

امتیاز دهید:

پس از برخوردی عجیب در مرکز شهر تهران، یک زوج همزاد خود را پیدا می کنند. هنگامی که فرزانه (ترانه علیدوستی) در اتوبوس شهری با مردی که به همسرش جلال (نوید محمدزاده) شباهت بسیار دارد، برخورد می کند، تصمیم به تعقیب او می گیرد. سپس به یک ساختمان ناآشنا می رسد. او متوجه می شود که ساکنان ساختمان آن مرد را می‌شناسند و با او خوش‌وبش می‌کنند. سپس آن مرد وارد آپارتمانی شده و با زن دیگری ملاقات می کند. فرزانه که سه ماهه باردار است، دیگر به ندرت سر کار خود ظاهر می شود. او گمان می کند که مچ همسرش را حین خیانت گرفته است. هنگامی که فرزانه موضوع را با جلال در میان می گذارد، جلال عذر خوبی می آورد و ثابت می کند که فرزانه اشتباه می‌کند، زیرا او در آن زمان کیلومترها از مرکز شهر فاصله داشته است. فرزانه به تدریج عصبی می شود و سوگند می‌خورد که جلال را دیده. او نمی تواند موضوع را فراموش کند، سپس سرنخ را دنبال کرده و به حقایق عجیبی در مورد آن مرد مرموز دست پیدا می کند.

کارگردان: مانی حقیقی

نقدهای بلند فیلم تفریق

لاکان بی لاک


  تفریق مانی حقیقی مثل «اژدها وارد می‌شود»ش می‌خواهد متفاوت باشد و این تفاوت از پلان‌های ابتدایی فیلم احساس می‌شود. سوالی که مطرح می‌شود آن است که آیا این یک فیلم متفاوت است؟ در پاسخ نمی‌توان سلبی و جامع گفت که فیلم معمولی است اما نامعمولی بودن وقتی از سمت مولف مطرح شود دیگر نامعمولی نیست و می‌تواند خیلی هم معمولی باشد. ترانه علیدوستی بهترین بازی‌اش را ارائه داده. یادم می‌آید وقتی از توکلی «آسمان زرد کم عمق» را دیدم گفتم این بازیگر اوج قدرت خود را به نمایش گذاشته است اما امروز دیدم در تفریق تصویری رفله‌وار از خود ارائه کرده که نمی‌توان گفت بازیگری‌اش تمام می‌شود و یا شده است؟ از سویی نوید محمدزاده اگرچه همچنان بازیگر خوبی‌ است اما مال این‌گونه نقش‌ها نیست. حتی وقتی نقش یک آدم ساده‌ی تو سری خور طرد شده از جامعه را در «برادران لیلا» سعید روستایی بازی می‌کند. محمدزاده مالِ در معرض دیده شدن است. اگر فیلم روی پاشنه او نچرخد بازی‌اش درست از آب در نمی‌آید. 

*سینماتوگرافی

در ایده‌پردازی و ساختاربندی کادرهای دوربین سعی شده فیلم هم مانند فیلم‌نامه راهی روانی را دنبال کند که ای کاش اینگونه نبود. از سکانس ابتدایی شروع می‌کنیم و حرکتی که دوربین مابین خودروها در ترافیک و باران تهران دارد و بالاخره یکی را شکار می‌کند. اول آن‌که چرا باید دوربین خودرویی را که تحت تعلیم رانندگی است انتخاب کند؟ دوم این‌که داستان چرا در همان ابتدای قصه ول می‌شود؟ ما نمی‌فهمیم چرا باید زنی توهمی، آنطور که در سکانس‌های ابتدایی به آن اشاره می‌شود، به یک‌باره کلاس آموزشی خود را رها کند و راه بیفتد که مثلا همسر خود را دیده که سوار اتوبوس می‌شود و.... گره فیلم وقتی است که پیرمرد به طبقه مشکوک می‌رود و از بروز آن‌چه دیده به علیدوستی خودداری می‌کند. این‌ گره قابل پذیرش است اما همه آن‌چه فیلم با آن شروع کرده اضافی است. هنگامی که «اژدها وارد می‌شود» حقیقی را در سینما دیدم اصلا ارتباطش را با ملکوت نفهمیدم و نتوانستم بفهمم چرا یکی از منتقدان این فیلم را بازی با شعور مخاطب عنوان کرده بود. فیلم مذکور قرار نیست چیزی را به کسی ثابت کند و فقط اژدهایی است که وارد می‌شود. «تفریق» هم این‌گونه است. اصلا شبهات روانی ایجاد نمی‌کند و داستان را از خرده جنایت‌های زن و شوهری و توهمی که مخاطب را به یاد «چهارشنبه سوری» فرهادی می‌اندازد پر‌نکرده. در «پذیرایی ساده» و حتی «خوک» هم این‌چنین است. سینماتوگرافی فیلم خواه نا خواه به لحاظ ساختار سینمایی فیلم‌نامه متفاوت است اما آن‌چه در «تفریق» این تفاوت را دوچندان کرده است خودداری دوربین از به نمایش کشاندن اُبژه‌ها است. اگر در «اژدهای وارد می‌شود» تدوین این تفاوت را به دوش می‌‎کشید این بار در «تفریق» دوربین به هر آن‌چه ممکن است تخیل فرزانه، علیدوستی، فیلم را به ما نشان دهد نزدیک نمی‌شود. حتی وقتی می‌بینیم محمدزاده سوار اتوبوس شده است او فقط چیزی است که ما دوست داریم ببینیم نه آن‌چیزی که فرزانه دیده.

*زردها

ماجرا از این قرار است که باید سینما به روانشناسی آدم‌ها کمک کند و هدف مولف از ساخت فیلم مورد بحث این مهم بوده است اما باید دید پشت این هدف چه میزان پژوهش تجربی وجود دارد. در واقع چه میزان احتمال دارد یک آدم متوهم باردار شود، قرص‌هایی که قطع آن‌ها باعث افزایش توهم او می‌شود را به دستور پزشک زنان و زایمان قطع کند و بعد از او خواهش کند که نمی‌شود آیا قرص‌ها را دوباره میل کرد؟ این‌که خود فرد بداند متوهم است دیگر بیماری نیست. از نظر روانشناسی کسی که می‌داند از چه مسئله روانی‌ای رنج می‌برد قطعا بیمار نیست و نیاز به گفتمان و تفکر دارد. جدال بین لاکان و فروید و یونگ را اگر ضمیر ناخودآگاه قرار دهیم باید بنویسیم: ضمیری که از ناخودآگاه خود آگاه است کجای رویا قرار گرفته؟ این کجا بودن معنای زرد بودن می‌دهد. چه اتفاقی برای ضمیر می‌افتد که ناخودآگاه و آگاه اشتباه گرفته می‌شود؟ «تفریق» قرار نیست به این پرسش‌ها پاسخ دهد اما تماشای آن می‌تواند عاملی برای ایجاد چنین پرسش‌هایی باشد که شاید هیچ ربطی هم به سینما ندارند اما می‌توانند عاملی برای شکل‌گیری یک داستان باشند. فیلم مورد بحث یک بزنگاه تاریخی برای مولف آن است تنها شرطش ارتباط درست برقرار کردن با مردم است. مخاطب سینمای امروز ایران نمی‌خواهد منتظر بماند تا فیلم‌های ایرانی را هم مثل خارجی‌ها از اینترنت دانلود کند. فیلم باید در سینما دیده شود تا گفتمان شکل بگیرد فیلمی که در سینمای کشور خود دیده نشود جایی در جامعه برای گفتمان فرهنگی نخواهد داشت. 

علی رفیعی وردنجانی

بستن

کپیِ استاندارد


میگویند تماشای نسخه قاچاق فیلم تفریق، عذر شرعی دارد پس پیش‌پیش عذر تقصیر از مالک یا مالکان بابت تماشا و پس از آن می‌رسیم به دومین عمل اصلی دنیای ریاضیات که نه فقط یکی از استانداردترین آثار سازنده بلکه یکی از معدود آثار جشنواره‌ای قابل تأمل چند سال اخیر سینمای ایران است؛ روان‌تر و کم‌لکنت‌تر از قهرمان و جنگ جهانی سوم و خیلی تکلیف روشن‌تر از برادران لیلا، جاده خاکی، سه رخ و...

تفریق، یک کپی است و البته نه کپی شاید وقتی دیگر یا وقت دیگر شاید بهرام بیضایی-که مسیر انحرافی است-چون جز آغاز ربطی به آن ندارد. تفریق یک کپی نعل به نعل از فیلم کانادایی-اسپانیایی مهجور دشمن/enemy  حتی در رنگ اصلی و غالب تصاویر است. فیلمی که حدود ده سال قبل دنی ویلوی فرانسوی-کانادایی آن را با نگاهی به داستان #همزاد خوزه ساراماگو ی پرتقالی تبار ساخته بود.

مانی حقیقی خیلی خوب فیلم دشمن را به فارسی برگردانده و تا حد ممکن وفادار به فیلم پیش رفته و جز نماهای اروتیک آن فیلم که امکان برگردان نداشته، مابقی داشته‌ها را این طرف به برداشت رسانده آن هم زیر یک کشت  دیمی!! با پلان هایی پر از باران.
حقیقی دیگر در کارگردانی به ثباتی رسیده در دکوپاژ و حفظ ریتم که چه ...آلبالو بسازد چه اژدها...، اهمیت قاب و وقت مخاطب را به یک اندازه لحاظ می‌کند.

تفریق یک کپی استاندارد است و می‌توان فیلم را یک بار دید و با منبع کانادایی مقایسه کرد و گاه غرق روایت معلق شد ولی آنچه اثر منبع بدان آغشته بود یعنی بازی با روان آدمی، بحران هویت و ترس آدمی از همنوع و درنهایت خیانت به خود و تجلی این بیت پروین که "هر چه کنی کشت همان بدروی..." نه این‌که در تفریق نمود نداشته باشد بلکه حداقل نمود را داشته!

فیلم از نظر اجرا، متبحرانه و در بازی‌ها کاملا تنه به تنه فیلم دشمن پیش میرود، با اینکه افتتاحیه ماهرانه‌ای دارد و اختتامیه‌ای شعاری با اخلاقگرایی تزریقی که اصطلاحا هندی‌ شده است، باز در اجزا منطبق بر یک تریلر روانکاوانه مناسب پرده عریض پیش رفته ولی تلاش برای کُنه بستن به فیلم کاملا عبث است. کنه‌ی در کار نیست و این فقط یک برداشت بازیگوشانه است با حداقل جهان بینی فرهنگ مقصد.

گرچه تفریق یک کپی استاندارد است  ( چند باره متذکر می شویم) اما همچنان با وجود قاچاق، اگر اکران شود خواهد توانست گیشه‌ای متوسط به بالا داشته باشد چون معما دارد، گیج میکند، سرکار میگذارد، رکب میزند و غلط‌انداز است و نوید و ترانه و یک اسماعیل پوررضا ی جانانه دارد ولی بیش از اینها نباید پیش رفت و تفسیر و نماد به خیکش بست! حتی اگر دنبال تعابیر فرامتنی هستیم باز اژدها وارد می‌شود مانی حقیقی نمونه ای قابل اتکاتر است

و ‌اما یک سوال اصلی که همچنان می ماند؛ معدود جشنواره هایی  مانند تورنتو که فیلم را در بخش رقابتی نشان می‌دهند، چطور برخلاف رویه معمول ، با چه هدفی فیلمی که کپی پیست است و یک بار ارژینال‌ش ده سال پیش رونمایی شده را  به نمایش می‌گذارند؟ یعنی این قدر دست‌شان خالی است؟

بستن

نقد فیلم تفریق/ مثل مرگ آدمیزاد نامعقول


جامعه سینما:محسن سلیمانی فاخر/«تفریق»فیلمی مدرن با روایتی ذهنی است که از یک ساحت رئالیستی وارد دنیایی غیررئالیستی می شود.پیداشدن شخصیت هایی دقیقا شبیه یک زوج ،انها را به ساحتی درونی تر و با چالش سوق می دهد که در آن مرد و زن- فرزانه و جلال- گویی انگار به دنبال یافتن همزاد خویشند.به دنبال آمیزاد نامعقولند ،مثل غواصی که هوایشان دارد تمام می شود به هم چنگ می زنند اما  بی تامل ،شیفته اعماقند اما دلبسته سطح !

آنها از بُعد تبیین روانکاوانه ،گویی به دنبال فرصتی برای فرار از خود و یکدیگرند. آنها در کنکاش زندگی، به دنبال آدم های مرده دنیایند.در جستجوی نیمه گمشده ی خود، آن بخش پنهان و خاموش درون خویشتن .
فیلم تفریق مرد و زنی را روایت می‌کند که به وجود یک زوج از نظر ظاهری و سنی درست مثل خودشان – بیتا و محسن – پی می‌برند که هیچ ارتباط نسبی ندارند و حال شرایط پیش رو آنان را درگیر ودار مخمصه ای غامض قرار می دهد . گویی انها بازیگرانی را استخدام کرده اند که نقش دلخواهشان را ایفا کنند اما نتیجه تلخ و غیر انسانی است . محسن وسوسه  رفتن در اوج دارد اما با مرد سالاری پوچ ، با لجاجت ،با صدای کلفت و تفکری خام !

تفریق درست مانند فیلم دشمن دنی ویلنوو که «آدام بل» استاد تاریخ دانشگاه، زندگی آرام و یکنواختی دارد. او به توصیه یکی ازهمکارانش فیلمی را اجاره می‌کند و بازیگری را که به‌طرز عجیبی شبیه خودش است، در فیلم می‌بیند.او با جستجو در اینترنت،نام بازیگر را پیدا می‌کند.آدام دو فیلم دیگر را که بازیگر در آنها بازی کرده را اجاره می‌کند و ذهنش درگیر مردی می‌شود که به نظر می‌رسد همزاد فیزیکی اوست. آدام در خانه اش عکس فردی که شبیه خودش است که دست زنی روی شانه اش هست را می یابد که شناسایی زن درعکس غیرممکن است .

در صحنه ی پایانی فیلمِ ،این صحنه هول آور «مانی حقیقی» فرزانه در آخرین لحظه خود آگاهی ،با اینکه می داند شوهرش به قتل رسیده ،بی توجه به این موضوع ،به سوی مرد همزادِ شوهرش می رود. انگار که هویت او، با دیدن و یافتن محسن معنا پیدا می کند. گویی رنج هستی و  رنج زندگی به انها می فهماند که باید از خویشتن رها شد،هرچه که نتیجه مبهم و تلخ باشد .
اینکه برای روزها و لحظاتی از بودن خود فارغ شویم و«هم بودن»خود را از طریق ذهنیت ها معنا ببخشیم.شاید میل جویی در این همذات جویی بی ربط نباشد، به زعم اریک فروم باید از طریق ورود به فرآیند های عاطفی به خودشناسی و دیگر شناسی وایجاد پیوند میان خود و دیگری و رفع رنج جدایی دست یابیم و دراین میان تنها برای پسر بیتا و محسن مهم است که زنی دیگر را جای مادرش نمی پذیرد.گویی او هویت انبوه سازی شده را می فهمد

فرزانه و  محسن در تفریق ،همواره مشغول جنگ بین کینه‌ها و عقده های  دیرینه نسبت به آدم‌هایند و با  تنفر از خویشتن  بصورت مکانیزم برعکس یا «والایش»  دنبال رهایی اند . آنها در یک جهان پر آشوب به سر می برند که در شبانه روز بین بی جسارت بودن و نرسیدن در آمد و شد هستند. اصولاً دنیای چنین پرسونالیتی‌هایی، جهانی پر از ماکرو دست آوردهای نوسانی هست، عطش به دست آوردن دارند، وقتی به دست می آورند خراب میکنند. به همین روی، جهان پر شده از ادم هایی که در شمایل  انسانی   با روانی  از هم گسیخته ، پا به عرصه حیات نهاده اند .

بستن

تفریق، جمع نشد!


  

مانی حقیقی سعی داشته هشتمین فیلم سینمایی اش را مثل هر بار متفاوت و خاص بسازد او عادت دارد که یک قصه ساده و سرراست را با پیچیدگی های دراماتیک و ساختاری غیرمرسوم جلو ببرد به همین جهت به غیر از فیلم پنجاه کیلو آلبالو دیگر ساخته های حقیقی مولفه های خاصِ خودش را دارد، حالا در تفریق جدیدترین فیلم سینمایی او الگوهای ساختاری درامش متفاوت تر است، در این فیلم حقیقی بیشتر سعی کرده که محتوا و فرم اثرش را با چیدمانِ خاصِ درام پیوند بزند، قبل تر از این حتی ایده انتخابی او چگالی لازم را برای ایجادِ یک خط روایی جذاب را دارد که نوع نگرش روانشناختیِ ابهامِ هویت توام با بستری فانتزی گونه شکل گرفته که هیجانِ اثر را بیشتر کرده است و حقیقی توانسته با هوشمندی طوری قصه اش را روایت کند که هیجانی بودن قصه تاثیر مثبت روی مخاطب داشته باشد. تلاش حقیقی جواب داده و این هوشمندی در بطنِ فیلمنامه و ساختارِ سینمایی پیداست و کاملا جواب مثبت داده است اما این مثبت بودن فقط 40 دقیقه دوام دارد یعنی در اوج گره افکنی آن هم با چنین موضوعی باید دست کارگردان آن قدر باز باشد تا مخاطب اشتیاقِ همراهی کردن را داشته باشد، ولی فیلمنامه در مقاطع مهم درست در جایی که باید غافلگیر کننده باشد کم می آورد انگار انرژی درام و پیشروی اش دستخوش ناب بودنِ ایده اش قرار می گیرد و در نیمه دوم قصه کِش پیدا می کند این کِش آمدن فارغ از منطق دراماتیک است که باعث می شود چیدمانِ درام مخدوش شود، نوگرایی در ایده که در نیمه ابتدایی شاهد آن هستیم اگر چه فاصله زیادی با فرهنگ ما دارد و جغرافیای جهانِ اثر بلاتکلیف است اما پتانسیلِ لازم را برای رخدادهای مهم تری را دارد ولی به یک باره زمانی که جلال و محسن برای نخستین بار با هم روبرو می شوند دیگر منطقی برای ادامه دادن روایت احساس نمی شود چرا که درام انگیزه های کافی برای ایجاد رخداد های بیشتر را ندارد و اینکه بیتا جای فرزانه را می گیرد و در انتها معکوس این اتفاق می افتد اساسا به دور از منطق روایی ست چرا که انگیزه محسن برای کُشتن جلال به قدر لازم کافی نیست، از طرفی دیگر نزدیک شدن بیتا به جلال هم نمی تواند متقاعد کننده باشد، چرا که حقیقی به دلیل نگرشِ مدرن بودن پلات اثرش تصور کرده شخصیت پردازی مینی مالیستی می تواند به فیلمش کمک کند اما در ساختار این گونه نشده و ما نمی دانیم شغل محسن چیست و چرایی پرخاشگر بودنش مبهم می ماند میل نزدیک شدن بیتا به جلال و برعکسش شاید دلیلی بر پرخاشگری محسن باشد و از سوی دیگر شاید جلال نمی تواند فرزانه را به دلیل بیماری اعصابی که دارد تحمل کند اما این ها احتمالات فرا متنی محسوب می شوند که در فیلمنامه گنجانده نشده و این می تواند ضعف اصلی فیلم باشد، مجهول بودن اینکه پدر جلال وقتی به آن خانه می رود چه می شود و چه به جلال می گوید ابهام های حل نشدنی فیلم است و این باعث می شود نگرش های روانشناختی اثر که می توانست تا انتها جذابیت فانتزی و ژانری که حاصل بیماری اعصاب فرزانه باشد سمت و سوی اثر را بیش از حد هیجان انگیز کند اما کارگردان از نکات مهم فیلمش چشم پوشی کرده است. زمانی که قصه غیرقابل باور است و پوشش فانتری دارد فیلمساز باید از اِلمان های بیشتر برای جذابیت فیلمش استفاده کند اما در تفریق صورت مسئله ضعف اساسی دارد و حقیقی نتوانسته در نیمه دوم چینشِ درام را حفظ کند بنابراین آن چیزی که در تفریق بیشتر دیده می شود ساختار است، البته که ساختار هم با غلوهای زیادی شکل گرفته مانند بارندگی باران که بند نمی آید مثل چراغ هایی که خاموش و روشن می شوند راهروهای طویل و دراز یا موسیقی که نمی خواهد قطع شود این تمهیدات قطعا نمی تواند جهان فیلم را ایرانی کند و حتما هم نمی توانیم این تمهیدات اجرایی را فرم بدانیم، با تمامی نکاتی که گفته شده اما تفریق می تواند از آثار مهم حقیقی باشد چرا که به هر جهت یک ایده جدید را فیلمسازی کرده است و در بعضی از سکانس ها دوربین و قاب های خوب می شود دید ، او هرگز در این فیلم پُز روشنفکری نداده تفریق حاصل یک داستان فانتزی است که پرداخت نسبتا کاملی نشده معتقدم که حقیقی بیش از حد سعی داشته جهان موازی را در فیلمش گسترش بدهد اما جهان موازی و با ابهام هویت نتوانسته شکل منطقی _ فلسفی داشته باشد اگر حقیقی فیلمنامه را با حساسیت های ژانری و روانشناسی می نوشت و اگر خواستگاه حقیقی در دقیقه 40 به اتمام نمی رسید قطعا با یک اثر منسجمی مواجه بودیم، فیلمبرداری مرتضی نجفی و بازی ترانه علیدوستی و نوید محمدزاده در هر دونقش از نکات مثبت تفریق است، به نظر می رسد محمدزاده و علیدوستی با درک بیش از حدی جهان فیلم را پذیرفته اند شاید تصور کنید بازی کردن در دو نقشِ متفاوت با رویکردهای متضاد کارِ چندان سختی نباشد اما اگر به بازی ها دقت کافی داشته باشید انگار چهار بازیگر متفاوت را می بینیم و این یعنی  پذیرفتن کامل نقش و درست ایفا کردن آن، تفریق با تمام کمی و کاستی هایش توانسته تا حدودی مخاطب را با قصه اش سرگرم کند اگرچه این سرگرمی نکته ویژه ای برای فیلم نیست، چرا که جدیت موضوع فیلم می توانست درگیرکننده تر باشد و وجه معمایی بودن فیلم تاثیر گذاری بیشتری داشته باشد. 

بستن

نقدهای مردمی فیلم تفریق

یاداشتی برای مانی حقیقی عزیز : تفریق


  

مادرت اگر لیلی گلستان باشد و پدر بزرگت اگر ابراهیم گلستان و پدرت اگر نعمت حقیقی باشد احتمالا شما فرزندی  خواهید بود که علی رقم داشتن استعداد، در محیطی رشد خواهید کرد که بسیاری از امکانات و موقعیت هایی که برای شما فراهم است برای دیگران فراهم نخواهد بود و به این دلیل شما می توانید مانی حقیقی شوید و خیلی های دیگر نه!

به عقیده من مانی حقیقی از آن دست آدم هاست که تقریبا همه چیز دارد برای خوب شدن اما هرچه تلاش می کند نمی شود که نمی شود. تازه به این عقبه ژنتیکی و محیطی میبایست دوستان هنرمندش را نیز اضافه کرد که برایش از جان مایه می گذارند. چون او انسان خوبی است اما نمی دانم چرا تلاشش برای تبدیل شدن به انچه که باید بشود نتیجه نمی دهد. همه ی فیلم هایش بهترین تیم را دارد . خودش هم در استعداد کارگردانیش نمی توان شک کرد و همه چیز را خوب می چیند اما این تسبیح های دانه درشتی که می سازد همیشه یک طناب محکم کم دارد. برای من ( کاملا نظر شخصی من است) مانی حقیقی درست مانند آقای دکتری می ماند که چون در خانواده ی پزشک متولد شده است خود را مجبور دیده است که پزشکی بخواند و پزشک شود و کم کم هم به آن علاقه مند شده است اما نمی شود که نمی شود که نمی شود. تفریق به مانند اژدها وارد می شود یک چیز پا در هوایی شده است که فکر کنم یک عقب گرد کامل برایش به حساب می آید. نمی دانم چه اصراری دارد این آقای حقیقی در این ژانر فیلم بسازد. انتخاب داستان ها خاص و تقریبا سورئالی که شاید به عقل جن هم نمی رسد. به عقیده من  این کار  نه تنها از مانی حقیقی کارگردانی خاص نساخته است بلکه ژن خوبش، محیط عالی اش و دوستان عالی ترش را هم نیز خراب کرده است. فکر می کنم این اصرار بر خاص بودن و خاص ساختن بیش از اندازه،  یک مانی حقیقی خوب را از سینمای ایران گرفته است. کسی که اگر به داشته هایش توجه کند و اندکی هم دست از این اصرار بی اندازه به خاص ساختن بردارد، گمان میکنم بتواند او را در جایگاه واقعی اش بنشاند. تفریق علی رقم اینکه یک کپی برداری بومی شده است ازEnemy  است اما هرگز در هیچ کجای فیلم موفق نمی شود چرا که منطق روایی داستان به هیچ شکل جور نمی افتد. مانند بقیه فیلم های مانی حقیقی، فیلم به شدت از منظر داستان و نویسندگی ضربه می خورد و این چیزهای عجیب و غریبی که در ذهن  نویسنده است و برای خودش قطعا معقول، به بار نمی نشیند و ما را با فیلمی بی منطق، کسل کننده، بی محتوا، سرگرم " نکننده" و آسمان ریسمان مواجه میکند. در برخی از یاداشت ها درباره فیلم خوانده ام که گارگردان به دنیاهای موازی پرداخته است که واقعا نمی دانم چقدر آقای حقیقی به این مساله فکر میکرده و در کجای فیلم نشانه های از آن را آورده است؟ من که چنین برداشتی مطلقا نداشتم و اگر هم بوده نویسنده دربیان آن درچهارچوب فیلم نامه، ناموفق بوده است.

دو زوج دقیقا همسان (از نظر قیافه) در دو جای تهران با هم برخورد می کنند و اتفاقات خنده داری را رقم می زنند. فیلم بیشتر به جای اینکه ما را همراه کند و معمای مطرح شده را پیش روی مان واشکافی کند، سکانس های سر درگم با بازی های بسیار معمولی (که گمان میکنم بی منطقی فیلم نامه اجازه بازی بهتری را به بازیگران نداد) و ضرباهنگ و ریتم کند شما را درگیر ماجرایی می کند که شاید ابتدایش برایتان جالب باشد اما کم کم با بی حوصلگی شما را همراه خود به زور می کشد و درنهایت هم تبدیل به یک کمدی می شود. شخصیت های داستان علی رقم کم بودن، هیچ عمقی ندارند و شما هیچ چیز از آنها و دلیل رفتارشان نمی یابید، جلال که در کمتر از دو برخورد عاشق بیتا میشود و جان فشانی می کند، بیتا که انگار منتظر است  یک نفر از در بیاید و او نفرتش از شوهر مردسالار کله شق اش را  جار بزند و اغوش عاطفی اش را باز کند یا محسن  و فرزانه که آنگونه در توافقی نانوشته با هم دست به اقدام آخر فیلم می زنند!. یک مشت چیزهای عجیب و غریب که احتمالش از صفر کمتر است و فقط در ذهن نویسنده و کارگردان منطقش پیش می رود و مخاطب به زور هم نمی تواند همراهش شود. سکانس اخر فیلم هم آنقدر کلیشه ای و نچسپ درآمده است که شما وقتی فیلم تمام می شود مجبورید خودتان را سرزنش کنید که چرا وقت تان را هدر داده اید. من فکر می کنم اینهمه اصرار آقای حقیقی در عجیب سازی، هیچ اشکالی ندارد و خیلی هم خوب است اما بهتر است برای نوشتن این اتفاق ها و موضوعات عجیبی که در ذهنش شکل می گیرد و اصرار دارد بیاوردشان جلوی دوربین، حداقل سراغ چند نویسنده خوب برود و یا از نوشته های خارجی استفاده کند. البته در این فیلم  خواست همچین کاری بکند و نسخه فیلم Enemy  را گذاشت روبرویش اما بازنویسی اش بدتر از آن چیزی شد که فکرش را بتوانید بکنید. شاید بهترین پیشنهاد برای این استعداد خوب سینمای ایران این باشد : آقای حقیقی عزیز شما که اینهمه استعداد، اینهمه امکانات، این همه دوستان همراه و یار  و این همه تکنیک های سینمایی دارید لطفا یک کار، فقط یک کار غیر خاص با داستان معمولی ولی خوب بسازید و برای یک بار هم شده خودتان را به شکل دیگری امتحان کنید. ایده و خوب بودن ایده قشنگ است اما پرداختن و نوشتن آن هزار برابر از خود ایده مهم تر است. به عقیده من شما در ایران نویسنده ای را پیدا نخواهید کرد که بتوانید انطور که باید این ایده ها را پرداخت کند. فیلم های شما می شود یک عالم لوکیشن زیبا با فیلم براداری خوب و بازیگران خوب و کارگردانی خوب که واقعا به سختی ارزش یک بار دیدن را خواهد داشت در حالیکه بنا به هزار دلیل، شما "باید" یکی از فیلم سازان خوب ایران می شدید. شاید اصرار بر خاص بودن، شما را به بیراهه بیشتر ببرد و ما را از نعمت چند فیلم خوبی که می توانید بسازید محروم کند.  

بستن

"تفریق" کابوس شبانه


  

"تفریق"  کابوس شبانه

گاهی اثری سینمایی فارغ از بررسی پرسش و پاسخ های منطقی به  گونه ای دیگر  از دو دو تا چهارتای عقلانی در روایت می رسد.

فیلم "تفریق" مانی حقیقی شاید بتواند لایه ها و تنش های درونی آدم‌ها را به گونه ای فانتزی و نامانوس به چالش بکشاند و از خلال آن به تحلیلی روانشناختی یا حتی اجتماعی برسد ولی برای بیننده ای که به دنبال تعریفی مشخص از داستان روایی با تمام معیارهای  عرفی و قانونی آن هم در چارچوب فرهنگ بومی خویش می باشد، این حجم از بهم ریختگی مضمونی  بیش تر تداعی خواب های پریشان شبانه می باشد 

داستانِ شباهت غیرقابل باور زوجی با  زوجی دیگر که پس از پی بردن به این قضیه، زندگی آن ها دچار تغییرات پیچیده ای می‌شود، شاید در نگاه اول جذاب و معمایی به نظر بیاید، ولی آن گاه که این اتفاق رابطه ی دو زوج را دچار تَرَک می کند و شکل دیگری از ارتباط را میان آنها می سازد، رفته رفته قصه را پریشان تر نموده و مخاطب را در عمق خیال پردازی های بی اساس و منطقش رها می کند.

پر واضح است که بخشی از زندگی ما گاه از کانال کابوس های شبانه و تشویش های بیداری می گذرد و با چیزی که ما به نام منطق داستان در آثار هنری و تصویری جویای آن هستیم، همخوانی پیدا نمی کند؛ ولی شاید زیاد هم بد نباشد که گاه بی توجه به روایت آنچه که باید باشد،  به نوشته ی چند خطی و آشفته ی آنچه که پیش آمده، نگاهی انداخت و ابعادی  دیگر از اتفاق های به ظاهر نامعقول را در پنهانی ترین سطور زندگی خویش مشاهده نمود.

گرچه ذهن بشر همواره در پی یافتن روشن ترین جواب ها برای پیچیده ترین مسائل دنیای اطراف خویش می باشد  و اثر هنری را همچون مُحملی برای این مهم، ارزشمند می داند ولی فیلمی مثل "تفریق" با گره های باز نشده و نامعلوم که اغلب صحنه هایش در فضای همیشه گرفته و بارانی، مخاطب را سردرگم می کند، می تواند توصیف بخشی از خط شکنی های ذهن بشر باشد که گاه بی اختیار از مسیر عقلانی و عینی خارج می‌شود. 

در اینجا نیز همچون مخاطب آگاه و معترف به وجود زوایای تاریک و پنهانی زندگی خویش که گاه قادر به روشن سازی آنها نبوده و  در آخر تصمیم به رهایی ازآنها می گیرد، پس از تماشای کامل و اتمام فیلم نیز تنها کنشی که میتوان انجام داد، بیدار شدن و رهایی از این کابوس می باشد.

بستن