پوستر undefined

سریال خانگی |اکشن ، جنایی ، تاریخی

خائن کشی

Killing a Traitor

۵.۵ /۱۰
امتیاز سلام سینما

از ۱۸۸ رای

منتقدان:

۳.۵

امتیاز دهید:

«خائن کشی» درباره رفاقت است و در دهه 30 روایت می‌شود. این اثر داستان دزد تیر خورده‌ای را روایت می‌کند که به دام پلیس افتاده و پیش از رفتن به زندان تمام دارایی‌اش را به دوست صمیمی‌اش می‌سپارد. در نهایت رفیقش به او خیانت کرده و همین ماجرا سبب می‌شود تا برای محاکمه رفیق خائنش از زندان فرار کند و این آغاز ماجرایی تازه است.

کارگردان: مسعود کیمیایی

نقدهای بلند سریال خائن کشی

فیلم هدر رفته


خائن کشی را مسعود کیمیایی ساخته؛ فیلمی که از همان قبل جشنواره بعلت کنار کشیدن کیمیایی در مقام کارگردان از جشنواره در اعتراض ضمنی اش به قرار گرفتن شهاب حسینی در هیئت داوران بخش سودای سیمرغ حاشیه ساز شد. اما این کنار کشیدن باعث نشد علی اوجی بعنوان تهیه کننده انصراف دهد و فیلمش را کماکان در جشنواره نگه داشت. 

اسم مسعود کیمیایی، حاشیه ی ایجاد شده، حضور بازیگران متعدد در فیلم و البته نام فیلم که باتوجه به بقیه ی فیلم های اخیر کیمیایی [ فریاد (۱۳۷۷) اعتراض (۱۳۷۸) سربازهای جمعه (۱۳۸۲) حکم (۱۳۸۳) رئیس (۱۳۸۵) محاکمه در خیابان (۱۳۸۷) جرم (۱۳۸۹) متروپل (۱۳۹۲) قاتل اهلی (۱۳۹۵) خون شد (۱۳۹۸) خائن‌کشی (۱۳۹۹)] دور از ذهن نیست، ممکن است در توجیه مخاطب برای حضور در سینما مؤثر افتد اما از سوی دیگر عدم اقبال تماشاگران و حتی منتقدان به آثار اخیر کیمیایی وجه دیگری از ذهنیت سنجی مخاطب برای تماشای فیلم است.

خائن کشی قرار بود یک بیو یا اتوبیوگرفی از زندگی "مهدی بلیغ" مشهورترین سارق و کلاهبردار ایرانی باشد که در عجیب‌ترین اقدامش در دهه سی ساختمان کاخ دادگستری را به فروش رساند و در این فیلم شبهه گانگستری در حمایت از سیاست مصدقی، پول و اوراق عرضه ی ملی را همزمان با خسوف میدزدد.

فیلم اما همان فرمول همیشگی کیمیایی را دست گرفته و پیش میرود. دیالوگهای پس و پیش یا بدون فعل و بریده با تم رفاقت و خیانت و خون بازی و جدیدا سیاست دوران مصدق و بوی نفت. خیلی از دیالوگ ها بیشتر از اینکه با فضای حاکم بر سکانس همخوانی داشته باشد، شعاری و دهان پُرکن شده است. اگر از جیغ ها و فریادهای نابجا و تکرارهای عصبی کننده بگذریم، اوج شوخی کیمیایی با تماشاگر شاید ادای دیالوگهای نرگس محمدی و بدتر از آن سام درخشانی ست. بجای آنکه میخکوب کننده و تاثیرگذار باشد بیشتر به زور زدن بی حاصل در سریال خوب بد جلف شبیه شده است. بازیهای نیم دوجین بازیگر جدی و طنز مثل سام درخشانی و رضا یزدانی و نرگس محمدی و شکیب شجره و الهام حمیدی و سام نوری نه درست جانمایی شده و نه درست و باورپذیر از آب درآمده و نه حتی خاطره ی بازیهای خوبشان را تکرار میکند. 

ماجراهای فرعی خائن کشی آنچنان مبهم پیش میروند که نه تنها خدمتی به خط اصلی قصه نمیکنند که باعث گُم شدن مخاطب در گیرودار روابط حوادث فیلم و حتی کارکترها شده اند. تاکید بر معرفی شیره کش خانه و قمارخانه و اماکن نوستالوژیک تهران اگرچه در سبک و سیاق کیمیایی نهادینه شده است و امثالش دیگر آثار کیمیایی به کرات دیده شده اما در این فیلم این همه تاکید اصلا در خدمت فیلم نیست و گویی یک خاطره بازی صورت گرفته است. صحنه های زد و خورد گانگستری اول و پایان فیلم که باید به ترتیب برای ورود فیلم میخکوب کننده و برای خاتمه ی آن خاطره انگیز شوند و ثبت در ذهنها شود خوب درنیامده اند و کلا تمام تلاش گروه فیلمسازی به هدر رفته است.

وَرای همه ی اینها اما ادای دین به جنبش ملی شدن صنعت نفت و زنده کردن یاد مصدق قابل احترام  تلاش فرهاد آئیش در شمایل مصدقِ دهه ی سی درخور ستایش است. 

خائن کشی شاید یکی از حیف ترین فرصتهای سینمایی این جشنواره باشد که باوجود بازیگرهایی که هرکدامشان در ژانر خود حرفها برا گفتن دارند و تحت هدایت کارگردانی مطرح هستند این چنین هدر میروند و جز چند سکانس تقریبا خوب از مهران مدیری و امیرآقایی بقیه ی فیلم چندان مخاطب را درگیر نمیکند. فیلم در مجموع بیش از اینکه درامی تاریخی گانگستری باشد، گویی خاطراتی مبهم و مقطع از همان دوره است که فقط طراحی صحنه و لباس و شاید دکوپاژش بهم می آید. در پایان اگر فیلم های اخیر کیمیایی به مذاقتان خوش نیامده، در خائن کشی منتظر چیز متفاوتی نباشید.

این نقد کوتاه در روزهای برگزاری چهلمین جشنواره فیلم فجر نگاشته شده و پیشاپیش از وجود هرگونه اشتباه سهوی در نگاشت آن پوزش میطلبم.

بستن

سقوط کیمیایی


برخی از کارشناسان سینما معتقد هستند که سالهاست دوران کیمیایی تمام شده و برخی دیگر همچنان به او وفادار هستند و سینمای کیمیایی را می‌ستایند. من شخصا جزو دسته اول هستم اما همیشه این عینک بدبینی را با خود به همراه ندارم، بخصوص زمانی که زمزمه‌هایی مبنی بر متفاوت بودن خائن کشی شنیده شد و گروه بازیگری کاملا متفاوتی نیز همراه با آقای کارگردان بود. با این وجود باید بگویم که خائن کشی صرفا یک ادای دین بازیگران مشهور و جدیدتر سینما به کیمیایی است، آنها خواستند در فضایی فیلمفارسی وار با کیمیایی کار کنند و احتمالا همه‌شان می‌دانستند که در فیلم بدی بازی می‌کنند؛ ولی این اتفاق باید می‌افتاده و حاصلش نیز خائن کشی شده است. 


خائن کشی فیلمی است پر زرق و برق، با کلی ستاره سینمایی و دکورهای پرهزینه. علی اوجی به عنوان تهیه کننده فیلم ظاهر شده و احتمالا آن مونولوگی که در دقایق پایانی هم سر میز به صورت لوطی وار تکرار می‌کند، یکی از جایزه‌های تهیه کنندگی‌اش بوده تا مثلا شبیه به بهمن مفید در قیصر در بیاید. بگذریم از اینکه علی اوجی در کنار سایر بازیگران فیلم آنقدر بد بازی می‌کند که اجرای تک نفره‌اش شبیه یک مضحکه است تا یک سکانس به یادماندنی.


خائن کشی در زمان دکتر مصدق می‌گذرد، گروهی از بانک ملی پول می‌دزدند (یا به قول خودشان قرض می‌گیرند) تا آن را به دولت بدهند. کیمیایی قصد ندارد این ماجرا را باز کند و رمزگشایی این واقعه عجیب و غریب اقتصادی- تاریخی را به خود تماشاگر واگذار می‌کند. این گروه طرفدار مصدق، پس از ربودن پول‌ها، در یک خانه پناه می‌گیرند و یکی از آنها هم زندانی می‌شود. ماجرا از اینجا به بعد درباره این گروه و پول‌های ربوده شده است و البته یک سری خرده داستان هم در این بین روایت می‌شود که مثل پیام بازرگانی می‌آیند و می‌روند.


افرادی که در این گروه قرار می‌گیرند هیچ پیشینه‌ای ندارند، برخی از آنها هم که قرار است به روایت قصه خود بپردازند در دقایق پایانی این کار را می‌کنند. این کاراکترها عاشق همدیگر هم می‌شوند و لابد به خیال کارگردان، تماشاگر قرار است این عشق‌ها را باور کند و با آنها همسو بشود. اصلا مشخص نیست چرا فلانی عاشق فلانی می‌شود و همه چیز در سطحی‌ترین حالت خود قرار دارد. 

دیالوگ‌هایی از جنس کیمیایی در فیلم وجود دارند که انگار بین بازیگران تقسیم شده تا هرکس به نوبه خودش، چهار تا دیالوگ نوشته شده به دست کیمیایی داشته باشد. دیالوگ‌ها زمانی که ادا می‌شوند هیچ تاثیرگذاری ندارند و کنش و واکنشی از سمت دیگر کاراکترها هم نمی‌گیرند. بازیگران صرفا آنها را روی هوا می‌گویند و سپس بقیه به صحبت‌های عادی خود می‌پردازند!


عبارت بازیگران آمد و باید یادآور شد که این گروه پرستاره، یک به یک در فیلم خراب کرده‌اند. برخی از آنها مانند سارا بهرامی و امیر آقایی سعی کرده‌اند در منجلابی که گیر کرده‌اند بهتر دست و پا بزنند اما در نهایت هیچ یک نمی‌توانند یک بازی خوب ارائه کنند. افرادی مثل سام درخشانی نیز در فیلم وجود دارند که تصور می‌کند اگر صدایش را بیخ گلویش بیندازد و کلفت کند، دیگر وارد یک نقش جدی شده است. درخشانی و رضا یزدانی فاجعه تیم بازیگری هستند و مدیری هم با اینکه از باقی نقش‌های جدی که بازی کرده بهتر است اما زمانی که می‌خواهد کمی احساساتی شود، به باتلاق فرو می‌رود.


فیلمنامه ضعیف که بد بودن آن طبعا متوجه کیمیایی است، کاری کرده که این گروه بازیگران حتی اگر بخواهند هم نتوانند به خوبی در فیلم ظاهر شوند. گریم‌های بد هم به این نکته اضافه کنید و برای گواه این ادعا به فرهاد آئیش بنگرید که پتانسیل تبدیل شدن چهره‌اش به مصدق را بسیار دارد و سطحی‌ترین و دم دستی‌ترین گریم روی صورتش پیاده سازی شده است


موسیقی فیلم هم شبیه به آثار دفاع مقدسی ساخته شده و هیچ سنخیتی با حال و هوای تهران قدیم و آن روزها ندارد. موسیقی که نه ضرباهنگی دارد و نه گوشنواز است در لحظه‌های اکشن (شما بخوانید مثلا اکشن) فیلم پخش می‌شود که کاملا یادآور زمان شهید شدن افرادی مثل جواد هاشمی در آثارش است. صحنه‌های اکشن در آثار سینمای ایران بسیار نادر هستند و ناپختگی در طراحی این صحنه‌ها در فیلم خائن کشی هم وجود دارد؛ استانداردهایی که در اینجا رعایت شده با فیلم‌های هفتاد سال پیش جهان برابری می‌کند و استفاده مکرر از صحنه‌های آهسته و کشدار کردن این سکانس‌ها، آنقدری روی اعصاب است که کل هیجان لازم را از تک تک این نماها بزداید.</p>


تنها نکته مثبتی که در خائن کشی می‌توان پیدا کرد، طراحی صحنه و لباس کار است که فضاسازی را به درستی انجام داده و برخلاف اکثر کارهای قبلی کیمیایی که در زمان گذشته رخ می‌داد، سوتی خاصی در آن دیده نمی‌شود. پرقدرت بودن این بخش از فیلم کاری کرده که لااقل ظاهر خائن کشی جذاب باشد و بتوان از کاغذ کادوی دور آن لذت برد. هرچند باید گفت که مساله دکورسازی چندان دیگر در دنیا مرسوم نیست و هنوز سینمای ایران است که برای خلق یک لوکیشن فوری به ساخت دکور برای آنجا دست می‌زند تا از جلوه‌های ویژه استفاده کند.


فیلم خائن کشی قرار بوده یک بازگشت جانانه برای کیمیایی باشد و او را دوباره احیا کند اما تنها تبحری که در فیلم وجود دارد، کمترین ارتباط را هم به شخص او دارد. بازیگران تقریبا نسل جدیدی که در فیلم هستند، به کیمیایی و سینمای خاص او ادای دین کردند که در اثرش حاضر شدند و انگاری که خواستند دورهم باشد تا در یک فیلمفارسی بازی کنند. خائن کشی برای آنها شوخی به نظر می‌رسد و برای تماشاگر هم احتمالا همین حس را به دنبال خواهد داشت چرا که بیشتر از اینکه فیلم یک اثر درام سیاسی به نظر بیاید و یا حتی بخواهد به ژانر اکشن تنه بزند، شبیه به یک کمدی از آب در آمده است. اواخر فیلم که کمی رنگ و بوی سیاسی فیلم پررنگ‌تر می‌شود، خیلی دیر است و همین سکته ناقص هم نمی‌تواند شوکی به جنازه فیلم خائن کشی که تا دقیقه ۱۰۰ به بدترین شکل ممکن پیش رفته، وارد کند.


پی نوشت: چندین سال پیش درباره دیگر ساخته‌های کیمیایی هم این نکته را گفتم که مسعودخان بهتر است فیلم ساختن را کنار بگذارد و هنوز هم همین اعتقاد را دارم. او فیلمساز بزرگی بوده که متاسفانه بنا به دلایل مختلف نتوانسته در چند سال اخیر کاری از پیش ببرد و یا درجا زده و یا عقب گرد کرده است. هرچند همانطور که گفته شد، سینمای او طرفداران خاصی دارد و همین دسته هم می‌توانند از خائن کشی لذت ببرند؛ حتی اگر من و امثال من نتوانیم بفهمیم که چطور این کار را می‌کنند!


بستن

خشمِ مرد زخمِ رفیق خورده


یادداشتی بر فیلم خائن کشی 

فاطمه فریدن  

خشمِ مردِ زخمِ رفیق خورده 

فیلم خائن کشی بازگشتی دوباره به سینمای خاص مسعود کیمیایی است؛ سینمایی ایرانیِ اشباع شده از مفاهیمی چون رفاقت، معرفت و وطن‌پرستی در حاشیه سویه‌های سیاسی و مردم‌پسند که نهایت کوشش خود را برای دراماتیک بودن  یا سینمایی به نظر آمدن انجام می‌دهد. 

مؤلفه‌های نام‌برده که همواره به عنوان شاخصه‌هایی مهم در آثار کیمیایی شناخته می‌شوند، این بار نیز در حاشیه خط داستانی کم‌رنگِ سرقت از بانک و ماجرای  ملی شدن صنعت نفت صورتی نمادین به خود گرفته تا شاید به این طریق بخشی از ناکامی‌های مردم ایران را طی گذر از  بحران‌های متعدد تاریخی در قالب معانی فرامتنی به نمایش بگذارد. بر این اساس، کیمیایی بار دیگر با نگاهی دراماتیک به موضوعی تاریخی-سیاسی می‌کوشد ادای دینی داشته باشد به همجواری رفاقت، میهن و مردمی که گاه در گوشه‌های تاریخی این مرز و بوم گم و ناپدید شده‌اند. 

مردمی که کارگردان در این فیلم به تصویرشان می‌کشد ظاهرا از دریچه نگاه نسل امروز قدیمی اند و اندکی دور از ذهن اما فارغ از انتخاب موضوع و شیوه روایت، فضاسازی سینمایی و دیالوگ‌های دلچسب مسعود کیمیایی، همه نگاه‌ها بیش از بیش از بر اتمسفر و جوّ عاطفی حاکم بر کلیت فیلم معطوف می‌شود. همین نکته نیز هیاهویی ایجاد می‌کند که عمداً یا سهواً بار عاطفی بر همه موارد غلبه و سنگینی کرده  و خلاءهای فراوانی را در چگونگی پردازش داستان پدید می‌آورد. 

از جهت دیگر با وجود کاراکترهای فراوان و تشخیص نهایی هر یک از آنان به عنوان محوری و فرعی بودن، دو کاراکتر مهم فیلم  مهدی(امیر آقایی) و شاهرخ(پولاد کیمیایی) را می‌توان نماینده‌های اکثریتی تلقی کرد که جهت حفظ حقوق مردم دست از تلاش نمی‌کشند و تا آخرین لحظات برای دفاع از خود و دیگران تاب می‌آورند. مهدی نمادی از خشمِ مردِ زخمِ رفیق خورده و خسرو تصویری از زنده بودن معرفت و همراهی با ملت در دورانی است که منفعت‌طلبی  بیشتر از هر مورد دیگری خودنمایی می‌کند. فیلمساز به واسطه اعمال و کنش‌های این دو کاراکتر، ارجاعی دارد به فیلم‌های پیشین خود که هر کدام بخشی از مفاهیم انسانی ذکر شده را در لایه‌های درونی متن و  دیالوگ‌های فراوان فیلم نمایان می‌کنند. 

نمونه بارز آن سکانس پایانی در خانه جمعی با فاکتورهای جذاب بصری است که مورد حمله قرار گرفته و مهدی و خسرو در کنار سهراب (مهران مدیری) که پس از ماجراهایی به آنان پیوسته تا در کنار اطلس (سارا بهرامی) و مابقی دوستانش باشد،  این خانه را ترک نمی‌کنند که به این طریق از داشته‌ها، عقاید و حریم خصوصی‌شان حتی در واپسین دقایق نیز حمایت و حفاظت کنند. 

هرچند در این فیلم شلوغ بودن داستان‌های خُرد و عقیم ماندن روایت آن‌ها لطمه‌ای جدی بر پیکره داستان‌سازی وارد کرده است اما به شکل کلی قاب‌های تصویری چشم‌گیر و چشم‌نواز فضا را به سمت و سوی سینما و سینمایی شدن این کار سوق داده است؛ تصاویری که همیشه مطلوب مسعود کیمیایی بوده است. 

بستن

پدرخوانده یا درمانده


  مسعود کیمیایی با «خائن کشی» به عقبه خود نگاهی انداخته و سعی دارد فکت‌هایی از تاریخ را هژمونی کند. همانطورکه بارها اشاره کرده‌ام تکمیل همایون در مستند خود «ایران یک انقلاب سینمایی» این مهم را یادآور می‌شود که اجتماع ایران برخاسته از رسانه و همچنین فرهنگ ایرانی تحت تاثیر آن است. شروع نولان گونه کیمیایی کمکی به روایت این داستان هژمونی‌وار نمی‌کند که مثلا سرقت از بانک ربطی به مصدق وجریانات سیاسی داشته است؛ علاوه‌بر آن در زندان هم وقتی می‌گویند "یا مرگ یا مصدق" صدایی را می‌شنویم که به خاموشی آن بلند می‌شود. مدیوم در سینمای کیمیایی، اجتماعی است که برخاسته از تاریخ حرکتی انقلابی را شروع می‌کند و در نهایت در آن اجتماع رفتارهای انسانی و احساسی را می‌بینیم که مثلا دوستی به دیگری رودست می‌زند یا خیانت می‌کند. سال‌های ابتدایی که درباره سینما می‌نوشتم دوستی برایم تعریف می‌کرد که نقدی روی یکی از فیلم‌های کیمیایی نوشتم و برای قوکاسیان فرستادم که او در جواب برایم نوشت که فکر نمی‌کنی کوچکتر از آنی که کیمیایی را نقد می‌کنی؟ اول باید این مسئله را حل کنم که سینمای ایران ابدا با کیمایی خلاصه نمی‌شود اما احترامی که این نام در سینمای ایران دارد به واسطه همان هژمونی رسانه‌ای است که مثلا زیر پوستر فیلم می‌نویسند: تاوان دارد شریف زندگی کردن.

*فیلم‌نامه

چرا علی اوجی خود را پشت نام کیمایی پنهان می‌کند؟ کیمیایی برای سینمای ایران مانند صدور پروانه حرفه‌ای است. حال باید پرسید پس چرا کیمایی خود مصدق و به طور کلی تاریخ را در «خائن کشی» سنگری برای حفره‌ها در فیلم‌نامه کرده است؟ آن‌ اندازه که پروسه فیلم‌ ساختن او مهم است خود فیلمش مهم نمی‌شود. در این فیلم یا همه، حتی آن نیروی پلیسی که از آقایی رشوه می‌گیرد، خائن هستند یا همه به دنبال یافتن خائن. فیلم مفهوم ضمنی پیدا نمی‌کند اگرچه شاید هنوز به لحاظ تاریخی و رسانه‌ای من خیلی کوچکتر از آن باشم که از کیمیایی ایراد بگیرم اما باید این مهم را یادآور شوم که یک اثر اجتماعیِ تاریخی لزومی به ژست‌های رفاقتی – فیلم‌فارسی گونه ندارد. فیلم‌نامه‌ای که با تزریق قطره چکانی آن به بیننده چیزی از ارزش‌های نداشته‌اش کم نمی‌شود. یاد دارم که نمایشگاه نقاشی آثار کیمیایی برگزار شده بود و بعد لیلی گلستان از آن آثار بچه‌گانه دفاع کرد و بعد از او پرسیده شده بود اگر فرد دیگری چنین آثاری را نقاشی کرده بود شما همچنان در دفاع از او سخن می‌گفتید، او پاسخ داده بود: خیر. سال‌های زیستنم به تماشای فیلم گوزن‌ها در سینما قد نمی‌دهد اما خوب می‌دانم رکس برای چه آتش گرفت. ما نمی‌توانیم چشممان را روی نکاتی که خود او به ما مثلا در «سرب» آموخته ببندیم و بعد بگوییم او هنوز برای سینمای ما کیمیایی است. دعوای قوچانی با کیمایی‌ها را در «قاتل اهلی» به یاد آورید. هرچه بود هیچ‌ربطی به متن فیلم‌نامه نداشت. فیلم‌نامه باید قابلیت آن را داشته باشد که وقتی موضوع و سرشاخه‌ای از آن گفته نشود بیننده احساس کند داستان پاره شده. اما خروجی فیلم چنین احساسی را به بیننده نمی‌دهد. «خائن کشی» هم از این قاعده مستثنی نیست. اگر شما قسمت اول را ببینید و بعد به یک باره قسمت آخر را وسطای داستان اتفاق خاصی نمی‌اُفتد که از دست داده باشید.

*وجدان جمعی

هنوز نمی‌دانم سینمای ایران کجای تاریخ ایستاده که جرات دارد یک وجدان جمعی را تحریک یا نقد کند. از سویی باید ممنون کیمایی باشیم که میان این‌ همه فیلم‌های مثلا اجتماعی که هیچ ربطی به اجتماع پیدا نمی‎‌کنند و بیشتر دغدغه تفکرات شبه انتلکتوئلی دارند، فیلمی ساخته که اگرچه الکن اما به تاریخ نزدیک می‌شود؛ از سوی دیگر باید متعجب باشیم از مثلا پدرخوانده سینمای ایران که در جاه‌طلبی خود درمانده است. عواملی که اگر میزان‌سن، گریم، صدا، جلوه‌های ویژه و... درجه یک است همه چانه خود را می‌زنند. البته که احترام آن‌ها به کیمیایی قابل ستودن است اما باید پرسید کیمیایی به آن‌ها چه چیزی با «خائن کشی» اضافه کرده است؟ وقتی منتظر خورشید گرفتگی می‌شویم تا برای سرقت از بانک اقدام کنیم و بعد در بانک با صدای بلند اعلام می‌کنیم که کاری با شما نداریم و پول‌هایتان را برمی‌گردانیم و... این اسمش داستان نیست. حداقلی داستانی نیست که بشود از کیمیایی انتظار داشت. با چند نوشته نمی‌توان تاریخ ساخت و با اکستنشن‌ها نمی‌توان تصویر را تاریخی کرد. تاریخ باید در دکوپاژ کارگردان ساخته شود. وقتی تقوایی فیلم‌ نمی‌سازد و همچنان محبوب است باید پرسید چرا؟ باید پرسید چرا کیمیایی همچنان اصرار به ساختن فیلم دارد در حالی که به قول ابراهیم حاتمی کیا در «آژانس شیشه‌ای» دهه‌اش تمام شده؟ 

علی رفیعی وردنجانی

بستن

نقدهای مردمی سریال خائن کشی

اُgی و دوستان! سربریدن با پنبه


بعد از رضا یزدانی مسعود کیمیایی هم در تارهای پوسیده علی اوجی گرفتار شد.با هر بعله ای که مسعود کیمیایی به جمله «استاد به من بسپاریدِ»علی اوجی گفت یکی از خشت های فیلم خائن کشی لق شد و نتیجه شترگاوپلنگی شد که در فجر چهلم به نمایش در می آید.

گول ظاهر تظلم خواهی پدر و پسر هم نخورید!خود شهاب جز گزینه های حضور در فیلم بوده ولی بعد مشاوران رسانه ای اوجی، بررسی کردند، دیدند کل کل با شهاب برد خبری بیشتری دارد تا آشتی با شهاب.

و این طور شد که اومدیم تهران و با سام و رضا و خودم و زنم و دایی و عموم هرکدوم یه نقش تو آخرین فیلم استاد گرفتیم.بنظر می آید کیمیایی فقط سر صحنه هایی که پسرش در آن  بازی میکرده حضور داشته چون هر جوری که حساب کنیم این همه گاف و باگ در طول فیلم بعید به نظر میرسد! 

مثلا در تمام سکانس هایی که سام درخشانی حضور دارد،اولین جمله را با صدای گرفته ی خروس بعد از صبحگاه شروع میکند  جمله دوم را با صدای مرغ بعد از تخمگذاری ادا میکند.البته شاید تحلیل شخصیتی داشته ما چه میدانیم مثلا منظورشان روشنفکرهای پر مدعا ولی بی وجود آن دوران بوده!

یا اینکه چرا مهران مدیری در سکانس اول از زیر زمین وارد «خانه امن» سارقان فراری میشود ولی در باقی فیلم خرامان از کوچه می گذرد!

یا پانته آ بهرام و رضا یزدانی کی دل هم بردن که آخر فیلم برای عشق از دست رفته شون غصه بخوریم! البته نظریه دیگری هم وجود دارد و آن اینکه اوجی به بهانه استاد آن دکور عظیم را ساخت که بعدا از تویش بلکم از توی همین فیلم هم یک سریالی، برنامه شبکه خانگی  چیزی در بیاورد! مثلا تمام سکانس های خانه امن میتواند یک فصل ضبط شده از جوکر باشد که عزیزان بد بازی کنند و دیگران نخندند و مونولوگ ها هم  جوکر تایم این عزیزان هنربند باشد.

از اینها که بگذریم نقش آفرینی خود علی اوجی رشک برانگیز است! در حساس ترین لحظات فیلم پولاد را در دست چپش و آقایی را در دست راستش مینهد تا یک تنه صحنه را بپرخاند! البته توجه خوبی از مخاطب میگیرد! چون 5 دقیقه باید زور بزنیم تا بشنویم و آنالیز کنیم که کلمات مونولوگش چیست؟! 

بزرگوار آدامس توی چشمت چسبوندن ولی چرا دهنت پره! (با احترام به واحد گریم)

لحظه ی ملکوتی «آخ جون دعوا» هم بسیار دیدنی است! اوجی با بدنی که شکل صندلی ماشین های شاسی بلند را به خود گرفته وسط کافه «دَمبَل و دیمبو» می کند!همین که حضور این عزیزان در عرضه هنر آفرینی باعث بازگشت چنین کلماتی به صاحت بیان آدم میشود جای شکر دارد! «دَمبَل و دیمبو»

زیاده عرضی نیست!فیلمنامه خوبی بود که میتوانست استاد را روسفید سینما کند اما به لطف «اوgی و دوستان» به فنا فالله رفت که رفت که رفت!

 

بستن

خائن کشی یکی از جنجال برانگیز ترین فیلمهای جشنواره چهلم بود؛ از کارگردان و تهیه کننده گرفته تا تیم بازیگری و بقیه عوامل، بنابراین یک رقیب جدی و عجیب روی کاغذ حساب میشد اما بعد از تماشای این فیلم تمام جنجال ها خاموش شد.
فیلمنامه ریتم تندی داره، در شروع و سی دقیقه اول می‌ره سر اصل مطلب،این سرعت برای من خوشایند بود که بالاخره یه فیلم از همون نیم ساعت اول تکلیف خودش رو با مخاطب مشخص می‌کنه اما ای کاش این سرعت و ریتم فقط در سی دقیقه اول خلاصه میشد،در میانه اونقدر ریتم فیلمنامه زیاد بود که احساس میکردم یا یه سکانس هایی از دستم در رفته( امکان نداره)یا زیرتیغ سانسور بریده شده ( بدلیل تعدد پرش ها و سرعت فیلمنامه این گزینه هم امکان نداره) یا کارگردان قید فیلمنامه رو زده یا فیلمنامه نویس کم کاری کرده.
فیلمنامه خائن کشی میتونست یکی از مدعیان جشنواره باشه اگر ریتم مناسبی داشت و حفره هاش رو پر میکرد که متاسفانه نکرد.
در خصوص تیم بازیگری باید بگم بازیگرها به غیر از پولاد کیمیایی بازی متوسط ندارن یا خوب یا بد مطلقن!
خائن کشی از سَبک حرف زدن بعضی از بازیگرها بدجور ضربه میخوره، لحن سام درخشانی که  مصنوعیه(سعی میکنه به سبک طهرون قدیم-لاتی حرف بزنه اما نمیتونه) نرگس محمدی- لحن اشتباه ، رضا یزدانی بیش از حد اغراق شده و فرهاد آئیش کاملا باور ناپذیر و بیشتر کمدی تا جدی! اما نمیشه از لحن و گریم متفاوت حمید رضا آذرنگ لحن باورپذیر امیرآقایی و بازی کوتاه اما عجیب و غریب نسیم ادبی گذشت.
سینمای کیمیایی پر از دیالوگ ها و مونولوگ های ماندگاره خائن کشی هم از این قاعده مستثنی نیست،خائن کشی شعار میده اما شعار زده نمیشه،
یکی از برگ های برنده خائن کشی شخصیت سهراب با بازی مهران مدیریه که بعنوان یک فردکاریزماتیک،قدرتمند،صبور،دارای نفوذ و دنیا دیده به مخاطبان معرفی میشه،سینمای کیمیایی با شاخصه های مشخصی معروفه مثل دیالوگ و مونولوگ های ماندگارش که این دیالوگ ها و مونولوگ ها این بار از شخصیت سهراب نقل و قول میشه و خداروشکر که باور پذیر ،جدی و تأثیرگذاره،ناگفته نمونه عاشقانه سهراب و همسایه دوران کودکیش(سارا بهرامی) می‌تونه یک داستان جذاب جداگانه رو خلق کنه!
گفتم خلق!
فیلمنامه نویس آنقدر درگیر ماجرا شده که فراموش می‌کنه پیشینه شخصیت هارو به ما معرفی کنه (مگر در چند سکانس کوتاه که ممکنه هر لحظه از دست مخاطب در بره )یا کاری کنه که مخاطب بتونه با شخصیت ها همدردی یا مندردی کنه یا از زندگی شخصی شون باخبر بشه که اگر عاشقانه الهام حمیدی و پولاد کیمیایی ،عاشقانه مهران مدیری و سارا بهرامی،عاشقانه رضایزدانی و پانته آ بهرام کمی کشش و کنش بیشتری داشت،خائن کشی قابل تحمل تر میشد.
درباره میزانسن ها هم باید بگم که شلوغ ،درهم ریخته و آشفته بود.
حرکت دوربین ها از نظر تکنیک حرفه ای تر و بهتر از فیلمهای قبلی کیمیایی بود.
در نتیجه با این که خائن کشی از هر جهت( بازیگری ، ریتم فیلمنامه و میزانسن) ضربه میخوره
ارزش یک بار دیدن رو داره.
میتونست فیلم بهتری بشه اما نشد که بشه

بستن

نگاهی به فیلمنامه و فیلم خائن کشی


 

کیمیایی در دایره قضاوت نمی گنجد، دیپلماسی اش دردمند و ادبیات سینمایی اش فلسفه مند است، نویسنده اثرش هست، او خودش را با قلم به رشته تحریر در می آورد، هنوز هم پای وطن غیرت دارد، هنوز هم انگلیس و شوروی را با یک تیزی می زند، آرمان های این بزرگ سینما پابرجا است، هنوز هم با قلمش در مسیر ملت ایران شمشیر می زند، او به قد تاریخ درد کشیده ایران حرف دارد، یک تنه به جنگ تاریخ فرمایشی رفته و از  مصدق دفاع می کند.

* فرصتی شد تا خائن کشی مسعود کیمیایی را در چهلمین جشنواره فیلم فجر ببینم، و گواهی می دهم هنوز هم شیر سلطان جنگل هست، و هنوز هم دود از کنده بلند می شود، شاید من لایق نوشتن در وصف کیمیایی نباشم و این کار بزرگ را انسان هایی بزرگ می طلبد نه چون من.

به جرات هر پلان فیلم همانند یک اثر نقاشی شده گران قیمت بود، کیمیایی برای محبوبش مصدق کم نگذاشت، هنوز هم آرمان های این بزرگ سینما پابرجا است، او از اصولش دست نکشیده، آنچه را که دیده در تاریکی ایام فراموش نکرده، هنوز هم با قلمش در مسیر ملت ایران شمشیر می زند.

اهل شعار نیست، با دوربین اش با قلم اش هیمنه شاهنشاهی را به سخره می گیرد، پشت پا می زند به هر آنچه که در این چهل سال در مدح اعلی حضرت ساخته اند و یک تنه به جنگ تاریخ فرمایشی رفته و از مصدق دفاع می کند.

* از کیمیایی فیلم های امروزی نخواهید، ادبیات سینمایی او فلسفه مند است، او به دنبال رقابت نیست، به دنبال پول سازی نیست، او آمده حرف بزند، با فیلم قاتل اهلی نشان داد که اگر قیام به رقابت کند حریف هایش را به چالش می کشاند، کیمیایی شغل اش فیلم سازی نیست که اگر بود بعد از سال ها در هشتاد سالگی مجبور به کارکردن نبود، می توانست پول ساز باشد و نخواست، دغدغه اش سینما است، دیپلماسی اش دردمند است، او به قد تاریخ درد کشیده ایران حرف برای گفتن دارد، کیمیایی زبان بیان اش سینما است.

* او هنوز هم ایستاده و در هزارتوی پر جنب و جوش فرهنگ فریاد می زند معرفت، خانواده ، عشق و می بینیم  یک سری از کنار اش رد می شوند و به او می خندند.

اما او سرد نمی شود، هنوز هم در اثرش معرفت حرف اول را می زند، هنوز هم چوب شرافت اش را می خورد، هنوز هم از انسانیت، رفاقت، دوستی و سفره سخن می گوید و به قول خودش ایستاده تنها، هنوز هم پای ناموس و وطن غیرت دارد و هنوز هم انگلیس و شوروی را با یک تیزی می زند، مخاطب نمی تواند از او سبک دیگری از فیلم سازی طلب کند، این مصادیق در کیمیایی نهادینه شده، او نویسنده اثرش هست، و همین نکته باید برای ما کافی و پر مفهوم باشد، او خودش را با قلم به رشته تحریر در می آورد.

کیمیایی در دایره قضاوت نمی گنجد، او از نقد نمی ترسد، برایش فقط یک چیز اهمیت دارد، که حرفش را به گوش مخاطب برساند، تا طعم ارزش را در دنیای امروز به همه بچشاند.

* بازی های فیلم عالی است، هیچ کس کم نگذاشته، گریم در حد اعلا و نقش ها بر جان بازیگران خوش نشسته است، و اگر بخواهیم ایرادی بگیریم کلفت کردن بی دلیل صدا توسط بعضی بازیگران مصداق دارد، سر رشته ای در حوزه بازیگری ندارم و هرچه هست نظر یک مخاطب عادی علاقه مند به سینما است، بنابر این از نظر دادن بیشتر در این حوزه اجتناب می کنم.

* به سر بحث اصلی خود باز گردیم، فیلمنامه خائن کشی بسیار پیچیده به نظر می رسد، قصه ای خوب از دل تاریخ و قلم کیمیایی و ذهن پر از خلاقیت اش ما را با داستانی پر کشش مواجه کرده، هرچند با یک بار دیدن فیلم، نوشتن درباره آن شاید کار درستی نباشد اما چه می شود کرد، مشخص نیست فرصت مجدد دیدن فیلم کی محیا می شود.

داستان خائن کشی به دوران دکتر مصدق باز می گردد وقتی قانون ملی شدن صنعت نفت تصویب شده و دست انگلیسی ها از نفت ایران کوتاه شده است، نفت ایران بلافاصله تحریم شد و امریکا و شوروی از خرید نفت سرباز زدند، حال اقتصاد وابسته به نفت ایران در شرف ورشکستگی است، دکتر مصدق راهی به ذهنش می رسد و آن احیای اقتصاد به کمک مردم است، یکی از راه های او چاپ اوراق قرضه ملی است که به مبلغ یکصد ریال میان مردم به فروش می رسد و ملت با خرید آن عملا به دولت یکصد ریال پول قرض دادند و بنا بر این است که سال بعد اصل پول را با شش درصد سود تحویل بگیرند، این کلیتی است که پیش از شروع فیلم هم تا حدودی توضیح داده می شود.

* بگذارید ابتدا خلاصه فیلمنامه را با هم مرور کنیم، هرچند من آن را آنگونه که دیدم بین می کنم و اگر بعدا نکته را جا انداختم به آن اضافه کنید. در حالی که دکتر مصدق مشغول جلب استقبال عمومی در خرید اوراق قرضه است، گروهی از زنان و مردان به سرکردگی سهراب تشکیل می شود تا با حمله به بانک پول های آنجا را خالی کرده و در اختیار دولت مصدق قرار دهد و با این روش کسری بودجه دولت تامین گردد.

مصدق موافق آن نیست، او مایل است پول های شناسنامه دار به کمک دولت اش بیاید، سهراب در حالی اذعان به کمک مصدق می کند که دارای ارتباطات وسیع با شرکت نفتی انگلیس است، آنها می خواهند مصدق را دزد پول مردم نشان داده و با دستگیری و قتل عام گروهی که با نیت خالصانه برای ملت حاضر به قیام و فداکاری شدند دولت مردمی او را به زیر بکشند.

* محوریت اصلی داستان حول شخصیت سهراب است که نقش او را مهران مدیری به نحو احسن ایفا می کند. قدرت فیلم در همان سی ثانیه اول شما را جذب می کند، بازی درخشان مدیری و امیر آقایی در کنار دیگر بازیگران و تسلط آنها بر شخصیت های طرح شده در فیلمنامه شما را مجذوب تماشا می کند.

* دیالوگ ها بعضا زیاد و گل درشت است، و بعضا دقیق و زیبا، کاشت و داشت و برداشت شخصیت ها به درستی رعایت نشده، از سرهنگی که در انتهای فیلم برای قتل عام آمده گرفته، یا همسر شاهرخ که ناگهان در وسط مخفیگاه پیدایش می شود، یا مامور امنیتی که به کمک مهدی آمده و در جهت فراری دادن او اقدام می کند، یا جاهای دیگر که هیچکدام نه قبلا درباره آنها صحبت شده بود و نه تصویری از آنها داشتیم، حضور به یکباره آنها و خروج سریع آنها از فیلم بیانگر این نکته می باشد. ممکن است فیلم شما را یاد گوزن ها بیندازد، ممکن است بگویید قهرمان های این فیلم مانند فیلم های وسترن در انتهای داستان سوار بر اسب وارد شدند و تا آخرین نفس جنگیدند، پس من به شما می گویم که درست فکر می کنید.

* عطف اول از جایی آغاز می شود که مهدی بازداشت می شود، با بازداشت او عقل کل تشکیلات ناپدید شده و همه چیز به دست سهراب می افتد، مسیر منحرف شده ای که شاهرخ و مهدی تا انتهای فیلم سعی می کنند با رشادت های خود به جاده اصلی بازگردانند.

* اوج فیلم زمانی شکل می گیرد که نماینده ارتش به سمت مخفیگاه رفته و به شاهرخ اطلاع می دهد که پول هایی که برای کمک به دولت دکتر مصدق سرقت کرده بودند در یک قمار/شیره کش خانه قرار دارد و به او می گوید آدمی که برایش کار می کردند یعنی سهراب، دوست نبوده است، و شاهرخ آنجا متوجه می شود که سهرابی که برای او همیشه مانند برادر بزرگتر بوده خائن است.

* عطف دوم فیلم را زمانی می دانم که شاهرخ و مهدی با حمله به شیره کش خانه پول هایی که توسط سهراب به آنجا منتقل شده بود را پیدا کرده و تحویل ارتش می دهند تا اتهامات از دکتر مصدق برداشته شود.

* در ابتدای فیلم به این نکته اشاره می شود که فرد دیگری نیز قصد داشت در حوزه ملی شدن صنعت نفت قدم بردارد اما ظرف سه روز کنارش زدند و این نکته اساسی قصه است، همانطور که نفر پیشین را سه روزه کنار زدند حالا به سراغ مصدق آمدند، همان شرکت نفتی انگلیسی اینبار سهراب را مامور کرده تا به حساب مصدق برسد، هرچند با قامت گرگی در لباس میش.

چقدر این جمله دکتر پولاک اتریشی که در مورد امیرکبیر گفت برای دکتر مصدق صادق است:

«پولی که می‌خواستند به رشوه بدهند و او نمی‌گرفت، خرج کشتنش شد»

* قهرمان در این فیلمنامه دو شخصیت را هدف قرار می دهد، مهدی با بازی بی نظیر امیر آقایی است که روح اش بزرگ تر از کالبد دنیایش گشته و شخصیتی برجسته در بین مردم دارد تا جایی که او را وقتی به عنوان زندانی به دادگستری می برند روی دوش مردم معترض از دستبند و پابند رها می شود، او اهل سفره، انسانیت و معرفت است، از دنیای مصلحت و مصلحت اندیشی به دور است، اهل بده بستان و عشق های مبتذل نیست، نگاه اش به زندگی متفاوت است. و قهرمان دوم ما شاهرخ(پولاد کیمیایی) با بازی چشمگیر اش در مقام شخصیتی سخنگو قرار می گیرد او مظهر شجاعت، عشق و غرور است، می خواهد شرایط را تغییر دهد، تاب ناعدالتی ندارد، تحمل خیانت نمی کند، و در پای رفاقت و دوستی و وطن از جان گذر می کند، و مهم تر از همه اهل خانواده است.

* ضد قهرمان ما سهراب است، او از مهدی و شاهرخ و گروهشان سو استفاده کرده تا نقشه شوم انگلیسی را عملی کند، او همان اول خط خود را سوا می کند و با صراحت می گوید که چریک نیست، در مرام او آرمان گرایی جایی ندارد، تا آخرین لحظه زبان باز نکرده و سخنی از حیله گری اش جاری نمی کند، تا جایی که کیف اسناد اش هم با خودش در آتش می سوزد.

در ابتدا میهن دوستی برای او معنا ندارد و در آخر هم نه برای میهن، که ابتدا برای عشق ناکام اش بازگشته و سپس در راه هدفی مشترک جانش را می دهد.

* سهراب در ابتدای فیلم ضد ارزش است، او سعی دارد با طراحی نقشه ای پیچیده مصدق را سرنگون کند اما حرارت عشق قدیمی او را از خیانت به گروه اش منصرف کرده و زمانی که نیروهای امنیتی ارتش مقابل دفتر شرکت نفتی انگلیس سراغش می روند و او را کتک می زنند، تصمیم میگیرد دوستان اش را نفروخته و به مخفیگاه بازگردد، و در اینجا از یک ضد ارزش به ارزش تبدیل می شود و بازگشت اش از انحراف اثبات می شود.

* تعلیق های فیلم زیباست.

آنجایی که در ابتدای فیلم و ورود شکوهمندانه مدیری حس یک مدیر امنیتی یا یک کاراگاه با تجربه به مخاطب القا می شود  اما بعدا به سرعت مشخص می گردد که او با سارقین همدست است.

آنجای که خبرنگاری خود را از روزنامه دکتر فاطمی جا زده و مصدق را به چالش می کشد و بعد ها مشخص می شود آن فرد با هماهنگی شخص مصدق او را نقد می کرده است تا جامعه، فضا را تک قطبی قلمداد نکنند.

آنجایی که مهدی ناپدید می شود و همه نگاه ها به او و کیف پول های کم شده برمی گردد.

آنجایی که اطلاعات ارتش تمام مدت در حال رصد میزان وفاداری آنها قدم بر می دارد اما مخاطب حس می کند که زیر نظر گرفته شدند.

آنجایی که سهراب پا در دفتر شرکت نفتی انگلیسی ها می گذارد همانجایی که روزی یکی از دزد های کیف پول به آنجا رفته بوده و مخاطب متوجه عامل بودن او تا حدودی می شود اما کاراکتر ها از قصه بی خبرند.

و یا آنجایی که مخاطب حس می کند سهراب وفادار ترین فرد به مصدق است اما بعد ها مشخص می شود که اینگونه نبوده است و تعلیق های دیگر از این دست.

* خرده پیرنگ های آن نیز اطلاعات هر شخصیت را کامل تر می کند، داستان فداکاری مرد کافه چی و همسرش،داستان همسر شاهرخ، داستان خانوادگی هر سه سارق زن، داستان عاشقی سهراب، رفاقت مصدق و خدمتکارش، ماجرای خانواده کافه چی با بازی نسیم ادبی در کنار مخفیگاه و غیره

* عنصر ارتباطی فیلم پول است، کیف های پولی که به سرقت رفته، شهربانی و ارتش که در پی یافتن پول ها و بازگشت آنها به بانک هستند، سرهنگ گارد جاویدانی که با کشتن سارقین پول ها می خواهد دولت را به زیر بکشد، شاهرخ و مهدی ای که در پی یافتن پول های از دست رفته هستند، سهرابی که تمام پول ها را در شیره کش خانه مخفی کرده است.

* هرچند اینهایی که اینجا بیان می کنیم قواعد فیلمنامه نویسی کنونی است، اما آنهایی که مانند کیمیایی از خالقان دنیای سینمای ما بودند سبک نویسندگی و فیلمنامه نویسی خودشان را دارند و اگر شخصیتی را بدون رعایت این قواعد به یکباره وارد قصه می کنند این قدرت را به شخصیت می دهند تا جور هر سه مرحله را به یکباره بکشد و از آن سر بلند بیرون بیاید.

* روایت سهراب و گروه اش داستان سیستم ایست که همگان را برای هزینه دادن ترغیب می کند اما راس اش فاسد است، از ویژگی های فطری مثبت آنها برای امری نامقدس استفاده می کند، آنها را فریب می دهد، و وجدان های پاکشان را در خدمت نیت های شوم خود می گیرد.

* یکی از دیالوگ های خوب فیلم بدین شکل است

_ مهدی: چند نفر رو کشتی؟

+ شاهرخ: من هیچ وقت خائن ها رو نمیشمُرم.

و تمام

Loghman Madayen | لقمان مداین  

بستن

بازگشتی جنون آمیز


تازه¬ترین اثر «مسعود کیمیایی» با درهم آمیختن تکنیک¬های متعدد سینمایی خط و نشانی محکم بر همگان می¬کشد. تنها همین! خائن¬کشی هرچقدر که در گرفتن قاب¬های مختص پرده و سطح¬بالا، خلق فضاهای نوری دل¬نشین، طراحی و ساخت صحنه و دکور بی¬نظیر، طراحی لباس چشمگیر و گریم¬های سخت و جذاب موفق بوده است اما، از داشتن پایه¬هایی استوار برای روایت کردن داستان عاجز است. فیلم¬نامه خائن¬کشی بی¬هیچ اغراقی، تنها در چند دقیقه پرده نخست قابل تحمل است. بعد از آن اما، آشفتگی شدید و ضعف¬های غیر قابل انکاری از آن بیرون می¬زند. داستان قرار است بر روی شانه¬های شخصیت روایت شود و به پیش برود، اما همین ضعف در فیلم¬نامه و نبود پیرنگی ساختارمند، اجازه شخصیت¬پردازی را به کیمیایی نداده و هرچقدر که «امیر آقایی» تلاش می¬کند که در نقش مهدی بلیغ، بهترین بازی را از خود بروز دهد بازهم به علت نبود متنی منسجم و بدون حفره، شخصیتش دچار ضعف می¬گردد.

داستان فیلم تنها در چند دقیقه نخست آن جذاب بوده (درست از همان جایی که ماجرای دزدی از بانک آغاز می¬شود) اما با گذشت زمان چنین ایده پرمایه¬ای برای بسط داستانی رازآلود و پرکشش رو به افول می¬رود و جای خود را به خرده داستان¬هایی از جنس کلیشه¬های سینمای کیمیایی می¬دهد. بازگو کردن داستانی رازآلود با چنین ایده اولیه¬ای آن هم در فضایی که امکان پرداختن به آن میسر بود رو به نابودی رفته و صد حیف که کنار گذاشته می¬شود!

وجود برخی از ضعف¬های بزرگ در کارگردانی این فیلم(مشابه چند اثر قبلی کیمیایی)، سردرگمی ایجاد شده برای مخاطب از داستان را افزایش داده و احساس ابهام را دوچندان می-کند. جامپ¬کات¬های متعددی که از همان ابتدای فیلم نمایان می¬شوند و شکسته شدن مدام خط¬فرضی (در سکانس مقابل بانک¬ملی)، نمونه¬های خوبی برای این موضوع می¬باشند. فیلم اما از لحاظ «پیوستگی» نیز دچار ضعف¬های شدیدی است که از کارگردانی با این تجربه بزرگ، بعید به نظر می¬آمد.

«مسعود کیمیایی» با برداشتی آزاد از شخصیت «مهدی بلیغ» سعی کرده است تا میان او و «دکتر محمد مصدق» پیوندی را ایجاد کند تا در این میان داستان خود را روایت کند. اما به علت عدم هویت¬بخشی به کاراکتر¬های خود و ضعف در داستان¬گویی، چنین کاری برای او میسر نبوده و تنها به بازگوسازی دیالوگ¬هایی شعارزده خاتمه پیدا می¬کند. 

«خائن¬کشی» را در بهترین حالت می¬توان به بازگشت جنون¬آمیز کیمیایی برای به رخ کشیدن تکنیک¬های سینمایی به عرصه سینمای ایران دانست. تکنیکی که سال¬ها است در سینمای او خشکیده شده اما با ساخت این اثر، مجدد رویشی تازه را در خود می¬بیند.


پرونده ویژه چهلمین جشنواره فیلم فجر


بستن