بازنمایی یهودیت در عصر استریمینگ

اختصاصی سلام سینما – هدی مقدسی: «ما درون تصاویر زندگی میکنیم؛ تصویرها ما را میسازند، همانگونه که ما آنها را میسازیم.» – سوزان سانتاگ، درباره عکاسی
روزگاری سینما صرفا آینهای برای بازتاب جامعه بود، اما امروز میتوان ادعا کرد که به موتور تولید معنا و ایدئولوژی بدل شده است. در جهانی که روایتها بر واقعیت سلطه دارند، و یک تصویر ساده و یا یک ویدیوکوتاه که با تلفن همراه گرفته شده میتواند آبستن روایتی جانبدارانه از واقعیت باشد، سینما بستری است که روایت میکند، نه تنها تاریخ را، بلکه به دنبال بازسازی هویت هم است.
بیشتر بخوانید:
آیا سینما میتواند نجاتدهنده باشد؟
قدرت رسانه
در سالهای اخیر، همزمان با رشد پلتفرمهای استریمینگ نظیر نتفلیکس، اچ بی او، اپل، و… نوعی تغییر در الگوهای بازنمایی دین و هویت فرهنگی در سینما و سریالهای آمریکایی مشاهده میشود. یکی از شاخصترین این موارد، حضور پررنگ شخصیتها، روایتها و مفاهیم مرتبط با دین یهود است. اگرچه حضور یهودیان در بدنه مدیریتی و هنری هالیوود از دیرباز شناختهشده بوده، اما اکنون به نظر میرسد این بازنماییها به شکلی عیانتر، متمرکزتر و گاه تبلیغاتی در آثار دیده میشوند.
.در سالهای اخیر، سینمای آمریکا و پلتفرمهای جهانی همچون نتفلیکس، آمازون و اچبیاو و… میزبان موجی از آثار بودهاند که به طور مستقیم یا غیرمستقیم به دین یهود، سنتهای یهودی، یا هویت یهودی میپردازند. این آثار نهتنها درونمایههای دینی را روایت میکنند، بلکه گاه به شکلی آشکار، حامل نوعی بازنمایی ایدئولوژیک هستند که در آن یهودیت بهمثابه دین برتر، سنتی نجاتبخش یا هویتی متعالی ترسیم میشود. در چنین شرایطی، سینما دیگر تنها بازتابگر فرهنگ نیست، بلکه به یکی از ابزارهای شکلدهی به افکار عمومی و انتقال مفاهیم سیاسی-فرهنگی بدل میشود.
در نیمه نخست قرن بیستم، یهودیان هالیوود عمدتا در پشت صحنه باقی میماندند. در بسیاری موارد، حتی نامهایشان را تغییر میدادند تا با «چهره آمریکایی» همخوان شوند. اما در قرن ۲۱، با تثبیت جایگاه اقتصادی و فرهنگی این گروه در ساختار تولید رسانه، نوعی واژگونی رخ داده: نهتنها یهودیت بهعنوان موضوع روایی به متن آمده، بلکه اغلب به عنوان نُرم اخلاقی، سنت نجاتبخش، یا حتی «معیار روشنفکری» نمایش داده میشود. این تحول، یادآور بحث «ایدئولوژی غالب» آلتوسر است که میگوید ایدئولوژی آنگاه مؤثر است که طبیعی و بدیهی به نظر برسد.
هنر یا ماشین تبلیغات
هالیوود در سالهای گذشته با ساخت فیلم های بسیاری، و با سعی در حفظ ظاهری بدون جبههگیری و از منظر انساندوستی روایتهایی از جنگ جهانی دوم و آشویتس به نمایش میگذاشت. در این رویکرد همه ما بدون شک فیلم موفق و شناختهشدهی «فهرست شیندلر» استیون اسپیلبرگ را به یاد خواهیم آورد. فیلمی که در بستری سینمایی و جذاب، بخشی از جنگ و اتفاقاتاش را به تصویر میکشید. در همان سالها فیلمهای معروف دیگری مثل «پیانیست» رومن پولانسکی، «زندگی زیباست» روبرتو بنینی، و یا «پسری با پیژامه راهراه» مارک هرمن ساخته شدند که با همان رویکرد، سعی در نمایش آن بخشی از جنگ را داشت که با احساسات تماشاگر بازی میکرد و نشانه و یا هدف مستقیمی برای تبلیغ نداشت. رویکردی که در سالهای اخیر، با نفوذ بیشتر یهودیان در سینمای هالیوود و احتمالا اتفاقات پشت پردهای که نمیدانیم، کاملا تغییر کرده است. گرچه هنوز کارگردانانی مثل جاناتان گلیزر و یا پاوئو پاولیکوفسکی،The Zone of Interest یا Ida میسازند. و مگنوس وان هورن همین فیلم اخیر «دختری با سوزن» را. اما این سینما روی دیگری هم دارد. فیلمهای مستقل که اغلب کارگردانانی اروپایی دارند با رویکردی هنرمندانه به دنبال بیان یک درد انسانی هستند و چه در لایهی روایت و چه در بطن خود هدفی تبلیغاتی را دنبال نمیکنند. اما در مقابل فیلمها و سریالهای بسیاری در کمپانیهای بزرگ فیلمسازی هالیوود با هدف تبلیغ و گسترش مفاهیم ایدئولوژیک ساخته میشوند.
فیلم اخیر A Real Pain به کارگردانی جسی آیزنبرگ درباره سفر دو پسرعمو به لهستان برای ادای احترام به مادربزرگ یهودیشان است. فیلم، با ترکیبی از طنز خشک و حسرت تاریخی، به بازخوانی خاطره هولوکاست و ریشههای یهود در اروپا میپردازد. ساختار سینمایی ضعیف و شخصیتپردازیهای سطحی در برابر ادعایی که میکند از یاد میرود. فیلم بارِ ایدئولوژیک بسیار سنگینی را بر دوش میکشد و در لحظه لحظهاش فریاد گوشخراشی دارد: «رنج یهودیت». به تعبیر سوزان سانتاگ، «رنج، سرمایه اخلاقی است». در این اثر، این سرمایه، با چنان شدتی در داستان تنیده شده که هر نقدی نسبت به فرم یا محتوا، به نوعی بیاحترامی تعبیر میشود. و درست به همین دلیل است که فیلم با همه ضعفهایش بسیاری از جوایز جشنوارههای معتبر آمریکایی مثل اسکار و گلدن گلوب را برنده شده است. جوایزی که با شمایلی به شدت تبلیغاتی و کاملا با افتخار اهدا میشوند.
در مقابل بستر پنهان دیگری هم برای اینگونه تولیدات وجود دارد، بستری که با درگیر کردن احساسات مخاطبین جوان و نوجوان، در شکلی پنهانی ایدئولوژیاش را تبلیغ میکند. سریالی با عنوان «Nobody loves this» به تازگی از پلتفرم نتفلیکس پخش شده است، سریالی که روایتگر رابطه یک خاخام و دختری آمریکایی است. مرد و زن جوان و زیبایی که عاشق میشوند و خاخام از دختر میخواهد برای ازدواج دینش را تغییر دهد.یک سریال به شدت معمولی و عاشقانه که مخاطب معمولی بسیاری هم دارد. داستان در ظاهر عاشقانه است، اما بستر روایی آن نهتنها به مشروعیت و برتری سنت یهودی صحه میگذارد، بلکه عملاً دینی دیگر را به حاشیه رانده و «تبدیل دینی» را نوعی تعالی اخلاقی معرفی میکند. دختر در نتیجه عشقاش، با سنتهای یهود آشنا میشود و به خانوادهاش میگوید تغییر دیناش میتواند جذاب هم باشد! جذابیتی که در مقابل در یک سریال به شدت خوشساخت و کمتر دیدهشده، یعنی سریال «Unorthodox »- که روایت دختری یهودی است که از سنتهای دست و پاگیر مذهباش فرار میکند - دردناک و پر از محدودیت روایت شده است. سریالی بر اساس زندگی واقعی زنی از جامعه یهودیان حسیدی، که از نیویورک به برلین میگریزد تا از سنتهای سختگیرانه رهایی یابد. برخلاف دیگر آثار، Unorthodox نگاهی انتقادی به ساختارهای مردسالار، فشارهای اجتماعی و الزامات دینی دارد. این اثر، برخلاف اغلب نمونههای امروزی، تلاش میکند تضاد میان فردیت و دین را از منظر تجربه شخصی و بدون تبلیغ مستقیم روایت کند. شاید به همین دلیل، صدایی متفاوت در میان موج آثار تأییدگر باشد. سریالی که گرچه ۴ سال پیش از نتفلیکس پخش شده اما تهیهکنندگانی آلمانی دارد و بیشک با رویکردی اروپاییتر ساخته شده است. و دقیقا به همین دلیل هم جزو آثاری است که مخاطب عام کمتری دارد.
قدرت روایت
نتفلیکس، آمازون و سایر پلتفرمها از نظر فرهنگی خود را «جهانی» و «بیطرف» معرفی میکنند، اما الگوریتمها و انتخاب پروژهها همیشه بیطرف نیستند. حمایت مالی، پوشش تبلیغاتی گسترده، و جشنوارههای بینالمللی اغلب به سمت آثاری گرایش دارند که با رویکردهای فرهنگی خاص همراستا باشند. در نتیجه، بازنمایی یهودیت در این آثار را نمیتوان تنها یک انتخاب هنری دانست؛ بلکه باید آن را بخشی از جریان فرهنگی غالب در نظر گرفت. بازنمایی دین یهود در سینمای معاصر آمریکا دیگر یک «موضوع» نیست؛ بلکه بخشی از ساختار قدرت روایت است.
در جهان امروز که جنگ روایتها مهمتر از جنگهای فیزیکی شده، پرسشگری از این بازنماییها، نه تنها وظیفه منتقد، بلکه وظیفه هر مخاطب آگاه است. جنگ بزرگی که فرای همه موشکها در قاب تلویزیون ها در جریان است. یک جنگ رسانهای عظیم، که هیچ مرزی هم ندارد و با قدرتی بیش از دهها جنگنده میتواند با تسخیر مغزها برنده باشد.