جستجو در سایت

1404/07/18 20:03
مباحثی در مورد ژانر - 8

تعریف و بررسی زیرژانر روانشناختی از ژانر وحشت؛ وقتی همه ما هیولا هستیم!

تعریف و بررسی زیرژانر روانشناختی از ژانر وحشت؛ وقتی همه ما هیولا هستیم!
 در این مطلب با ریشه‌ها و ویژگی‌های سینمای وحشت روانشناختی آشنا می‌شویم.

اختصاصی سلام سینما - رضا زمانی: در این مطلب با ریشه‌ها و ویژگی‌های سینمای وحشت روانشناختی آشنا می‌شویم.

زیگموند فروید و آغاز وحشت روانشناختی

طبیعتا ریشه‌ی این سینما را باید در علم روانشناسی جست. اگر سری به آثار پدر این علم یعنی فروید بزنیم و حتی در حد یک تورق ساده با نوشته‌هایش مواجه شویم، خواهیم فهمید که با افکار هولناکی طرف هستیم. به این معنا که فروید با کاویدن روان آدمی و نقب زدن درون ذهنش به مکان‌های تاریکی رسیده که تا پیش از آن کسی تعریفی از آن مکان نداشت. در همان روزها و چند صد کیلومتری آن سوتر و در عالم ادبیات داستایفسکی در حال نوشتن رمان‌های معرکه‌ای بود که شخصیت‌هایی روان‌پریش داشتند و مدام با چیزی که از دورن آزارشان می‌داد، می‌جنگیدند. مشهورترین این شخصیت‌ها هم راسکولنیکف رمان «جنایت و مکافات» است که تصور می‌کند دنیای اطرافش مشکل دارد اما اول باید خودش را بشناسد؛ کاری که از انجام آن ناتوان است.


بیشتر بخوانید:

مباحثی در مورد ژانر - 1: 6 زیرژانر مهم ژانر وحشت؛ از گوتیک تا زامبی

مباحثی در مورد ژانر - 2: فیلم‌های ژانر وحشت با محوریت فرقه‌ها و فیلم مرد حصیری به کارگردانی رابین هاردی

مباحثی در مورد ژانر - 3: آیا داشتن قهرمان آفت فیلم‌های ترسناک است؟ | نمونه موردی: مجموعه فیلم‌های The Conjuring

مباحثی در مورد ژانر - 4: بلاک‌باستر ترسناک چیست؟ | آیا تولیدات پرهزینه ارتباطی به ژانر وحشت دارند؟


اندیشه‌های فروید روی بسیاری از هنرمندان بعد از او تاثیر گذاشت. جنبش‌های هنری چون سوررئالیسم مستقیما وامدار نگاه او به دنیا و هستی بودند و دست کم در زمینه‌ی خوانش ذهن آدمی به او نوشته‌هایش در باب ناخودآگاه ارجاع می‌دادند. از آن جایی که سر و کار ما در این مقاله با سینما است می‌توان برخی از بهترین سکانس‌های وحشت در تاریخ 130 ساله‌ی سینما را در همین فیلم‌ها دید؛ معروف‌ترین و بهترین نمونه‌اش شکافته شدن چشم زنی با تیغ اصلاح در فیلم «سگ آندلسی» لوییس بونوئل محصول 1925 میلادی است. از همین جا تاثیر جنبش سوررئالیسم بر سینمای وحشت روانشناختی پر رنگ شد. در زمانه‌ای که اکثر آثار ترسناک به زیرگونه‌هایی چون گوتیک (انواع و اقسام دراکولاها یا فرانکشتاین‌ها) یا فیلم‌های ترسناک فراطبیعی (انواع و اقسام فیلم‌هایی که در آن‌ها عامل وحشت به عنصری خارج از کنترل انسان ارتباط دارد) تعلق داشتند، این سوررئالیست‌ها بودند که جلوه‌هایی از وحشت را در روان شخصیت‌های خود نمایش دادند و عامل هراس را نه جایی بیرون از جسم انسان، بلکه در وجود او یافتند.

دکتر جکیل، آقای هاید و وحشت روانشناختی

کمی آن سوتر و در دهه 1880 میلادی رمانی توسط رابرت لویی استیونسون اسکاتلندی نوشته شد، که تاثیر بسیاری بر سینمای وحشت روانشناختی گذاشت؛ این رمان «دکتر جکیل و آقای هاید» نام داشت و شخصیت محوری آن فردی بود با دو شخصیت کاملا متفاوت که یکی ترسناک و هولناک بود و دیگری معقول و دستگیر. البته رمان جناب استیونسون به سبک رمان‌های وحشت دوران ویکتوریایی سرشار از مولفه‌های وحشت گوتیک هم بود اما شخصیت محوری آن آشکارا از چیزی رنج می‌برد که وی را از درون نابود می‌کرد. همین لانه کردن عامل ایجاد وحشت در درون شخصیت بعدها به مهم‌ترین عامل تمایز ترسناک‌های زیرگونه‌ی روانشناختی از دیگران شد. در دهه‌ی 1940 میلادی ژاک تورنر بزرگ با ساختن فیلم «مردمان گربه‌ای» (Cat People) گام تازه‌ای در ساختن کلیشه‌های این زیرگونه برداشت اما این شرایط ویژه‌ی اواخر دهه‌ی 1960 و دهه‌ی 1970 میلادی بود که باعث شد این زیرگونه کلیشه‌های ثابت خودش را پیدا کند و عملا واژه «وحشت روانشناختی» وارد مطالعات سینمایی شود.

از بچه رزمری تا درخشش

پارانویا، ترس، توهم، تئوری توطئه ویژگی‌های آن دوران بودند که به شکلی طبیعی روح و روان مردم را در خلوت و انزوا می‌خراشید. پس سر و کله‌ی یکی از بهترین ترسناک‌های روانشناختی تمام دوران پیدا شد که هنوز هم بهترین فیلم برای فهم مولفه‌های این زیرگونه است: «بچه رزمری» (Rosemary’s Baby) ساخته‌ی رومن پولانسکی. همین فیلم پولانسکی آغازگر راهی شد تا بعدها سینمای وحشت روانشناختی دوران پرشکوهی را طی کند و به فیلم‌های درجه یکی در این دوران تازه برسد؛ به فیلم‌هایی نظیر «بابادوک» (The Babadook) ساخته‌ی جنیفر کنت. البته که باید از کار معرکه‌ی فیلم‌سازی چون استنلی کوبریک هم در قوام دادن به این زیرگونه نام برد؛ یعنی فیلم «درخشش» (The Shining) که به تمامی به سینمای وحشت روانشناختی تعلق ندارد و برخی ویژگی‌های ترسناک‌های فراطبیعی همچون هتلی که شبیه به خانه‌های جن‌زده است یا خصوصیات زیرگونه‌ی اسلشر در آن هویدا است.

پس در سینمای وحشت روانشناختی، منبع ترس درون شخصیت‌ها است و آن‌ها از حضور چیزی در ذهن یا یک بیماری در روح و روان خود رنج می‌برند. گاهی این بیماری نمود بیرونی پیدا می‌کند و سبب آسیب رساندن به دیگران می‌شود و گاهی فقط خود شخص را قربانی می‌کند. در این گونه فیلم‌ها عنصر وحشت از آشفتگی‌ها، ترس‌ها، بی‌اعتمادی و سستی آدم‌ها سرچشمه‌ می‌گیرد که به تعبیر یونگ می‌تواند در بخش «سایه»‌ی روان آدمی پنهان شده باشد و در قالب پارانویا یا در شکل پیچیده‌تر و خطرناک‌تر آن یعنی توهم و دیدن جهانی غیرواقعی بروز پیدا کند.

تفاوت سینمای وحشت روانشناختی با دیگر زیرگونه‌های وحشت

شکل متعالی سینمای وحشت از دیر باز با تاثیر گذاشتن بر روح و روان مخاطب و مواجه کردن او با ترس‌هایش سر و کار داشته و در فیلم‌های ضغیف‌تر این ژانر به دنبال ایجاد وحشت ناگهانی یا استفاده از اصل غافلگیری بوده‌ است. پس در برخورد با فیلم‌های وحشت روانشناختی با آثاری روبه‌رو هستیم که شاید در نگاه اول چندان ترسناک به نظر نرسند. چرا که در این فیلم‌ها هیولاها جلوه‌ای بیرونی ندارند یا قاتلی خون‌ریز دست به جنایت نمی‌زند. اساسا این فیلم‌ها فرسنگ‌ها با سینمای اسلشر یا حتی وحشت‌های فراطبیعی یا سینمای وحشت گوتیک با دراکولا و خون‌آشام‌هایش فاصله دارند چرا که در آن‌ها عامل ایجاد ترس کاملا بروزی بیرونی دارد و همین حضور یک شر در خیابان‌ها یا یک محله یا محیط یک خانه باعث می‌شود که به تصویر کشیدن جنایت همراه با صحنه‌های دلخراش به جزیی اجتناب‌ناپذیر از این گونه فیلم‌ها تبدیل شود. در واقع در آن نوع سینما فرارسیدن یک سکانس وحشتناک دیر یا زود اتفاق خواهد افتاد و فقط مساله‌ی زمان آن مطرح است.

این در حالی است که سینمای وحشت روانشناختی هم می‌تواند چنین باشد اما در شکل متعالی آن اینگونه نیست. در واقع در بسیاری مواقع اصلا سکانس ترسناکی به معنای متعارفش وجود ندارد و حتی ممکن است از مرگ و خونریزی هم خبری نباشد. در بسیاری موارد فرد فقط با خودش درگیر است و تمام جلوه‌های وحشت در درون او وجود دارد و گاهی اصلا حضوری عینی و بیرونی پیدا نمی‌کند. حتی در مواردی که این حضور علنی می‌شود و جان دیگران را به خطر می‌اندازد، باز هم تمرکز فیلم‌ساز بر روی روح و روان شخصیت برگزیده‌ی خود است.


بیشتر بخوانید:

مباحثی در مورد ژانر - 5: بررسی خاستگاه زیرگونه زامبی از ژانر وحشت | رژه مردگان

مباحثی در مورد ژانر - 6: تعریف و بررسی خاستگاه زیرگونه اسلشر از ژانر وحشت | عصر قاتلان

مباحثی در مورد ژانر - 7: تعریف و بررسی زیرگونه گوتیک از ژانر وحشت | اولین گونه فیلم ترسناک


پس شاید این فیلم‌‌ها به درد تماشا با حلقه‌ی دوستان به قصد ترسیدن و ترساندن نخورند، اما با نگاهی دقیق‌تر آن‌ها را ترسناک‌تر از هر فیلم دیگری در تاریخ سینما خواهید دید؛ چرا که از درون ما می‌گویند و قطعا تاثیرشان فقط در حد مدت زمان پخش فیلم نیست. تماشاگر بعد از دیدن هر فیلم ترسناک روانشناختی خوبی مدت‌ها با آن درگیر است و اگر در حلقه‌ی دوستانش هم باشد، سوژه‌ی داغی دارد تا بعد از اتمام فیلم به گپ و گفت و معاشرت بپردازد؛ چرا که یک فیلم خوب اینچنینی از چیزی سخن می‌گوید که همه‌ی ما انسان‌ها آن را درک می‌کنیم یا حداقل در برهه‌‌ای از زندگی آن را لمس کرده‌ایم.

تفاوت دیگری در این نوع سینما با دیگر فیلم‌های ترسناک وجود دارد؛ در ترسناک روانشناختی مفهوم جهان واقعی و وضعیت عادی به هم می‌ریزد. شاید این پرسش پیش بیاید که اساسا سینمای وحشت با وضعیت عادی و واقع‌گرایی تناسبی ندارد که البته حرف درستی است اما منظور جهانی است که خود فیلم می‌سازد. به عنوان نمونه در سینمای وحشت فراطبیعی حضور عنصر شر یا همان هیولا به بخشی واقعی و جدانشدنی از آن جهان تبدیل شده و مخاطب هم حضورش در آن دنیا را می‌پذیرد و آن را بخشی از بدیهیات جهان فیلم در نظر می‌گیرد. این در حالی است که در وحشت روانشناختی فیلم‌ساز عمدا از چنین عادی‌سازی‌ای فرار می‌کند. در واقع او تمام تلاش خود را می‌کند تا هیچ چیز این جهان قطعی و در نتیجه طبیعی جلوه نکند و به نظر برسد هر جز آن از کیفیتی ذهنی برخوردار است.

پس کارگردان با به هم ریختن مرز میان واقعیت عینی و واقعیت ذهنی کارش را پیش می‌برد و گاهی به کل جهان واقعی را فراموش می‌کند و به درون شخصیت‌ها نفوذ می‌کند.
 


ارسال دیدگاه
captcha image: enter the code displayed in the image