نگاهی به قسمت 10 اجل معلق | خواهش می کنم بخند

اختصاصی سلام سینما - الهام کوهی: قسمت دهم اجل معلق در مجموع دو رویداد اصلی دارد و داستان چندان به جلو نمیرود. خواستگاری غلام از صدیق و به دام افتادن داوود دو سکانس اصلی فیلم است و صالحی و تبریزی این دو سکانس را به قدری کش میدهند تا تایم سریال پر شود و در نهایت برای اینکه تعلیق مورد نیاز برای قسمت بعد فراهم شود تکلیف آن هم مشخص نمیشود.
بیشتر بخوانید: نگاهی به قسمتهای هشتم و نهم سریال اجل معلق | بازی خوب بهزاد خلج و دیگر هیچ
سکانس مربوط به خواستگاری که به شدت نمایشی و غیرواقعی است و موقعیتهای خندهدار آن به سریال القا شده است و سکانس مربوط به لو رفتن داوود از طریق دلال پوندها که بازیگرها مناسب نقش نیستند و به داد و بیداد و فحش میگذرد و ریتم داستان را میگیرد.
پلانهای مربوط به اجل و داوود معلق و مخفی بودن اجل از چشم سایر شخصیتها و اختلافهای بین اجل و داوود در قسمتهای ابتدایی کارکرد خوبی داشت و میتوان گفت تنها نقطه قوت فیلم بود اما اینکه در تمام قسمتها به همین موضوع اتکا شده باعث میشود این نقطه قوت به مرور خود تبدیل به نقطه ضعف شود.
تلاش ناکام برای گرفتن خنده
اجل معلق در قسمت دهم نمیتواند کمدی موقعیت یا اصطلاحا سیتکام بسازد و بیشتر زور میزند تا از طریق دیالوگها و شوخیهای لفظی و کلامی خنده بگیرد که موفق هم نمیشود.
به طور مثال سکانس خواستگاری غلام از صدیق را در نظر بگیرید. هیچ اتفاقی که بتواند موقعیت خندهداری شکل دهد نمیافتد. همه چیز بسیار نمایشی و اگزجره درآمده و در این موقعیت تلاش بازیگرها برای خنده هم نه تنها نمیتواند موفق باشد که بیشتر نتیجه عکس دارد. شنای دایی غلام در استخر خانه داوود، صحبتهای خصوصی غلام و صدیق در حیاط و حضور اجل معلق در میان آنها، شوخیهای جنسی داوود با غلام و خواهرش و شوخیهای تکراری با کائنات و جهان ماورا از طرفی به قدری در طول سریال تکرار شده که هرچقدر شدت آن بیشتر شود نتیجه عکس دارد.

کمدی موفق
کمدی موفق لزوما فیلم و سریالی نیست که بیشتر بخنداند و تماشاگر را از خنده رودهبر کند بلکه اثری است که بتواند مانند هر ژانر دیگر داستانی استاندارد و قصهگو داشته باشد، شخصیتپردازیهای خوب صورت بگیرد، ایده و محور اصلی داستان اساسا پتانسیل خلق موقعیتهای کمدی را داشته باشد و در نهایت قرار نیست نویسنده و کارگردان از مخاطب خواهش کند که بخندد یا در خلق موقعیتها و دیالوگها و طراحی لباس و چهره به قدری اغراق کند تا بتواند خنده بگیرد بلکه شخصیتهای کمیک در موقعیتهای خاص حتی اگر صامت هم باشند (مانند مستربین) توانایی گرفتن خنده را دارند.
«اجل معلق» اساسا با وجود پتانسیلهای که دارد: یک موقعیت خاص چون همراهی همیشگی اجل برای گرفتن جان شخصی مفلوک و درمانده، بازیگرهای خوب، داستانی قصهگو و بازیهایی که مستقل از سریال قابل قبول و خوب هستند نمیتواند موفق باشد چون صالحی و عامریان سراغ متدهای قدیمیشان در کمدیسازی رفتهاند و در چرخه تکرار خود افتادهاند و با وجود اینکه در قسمتهای ابتدایی سعی در تقلید از سریالهای کمدی دهه هشتاد داشتند اما به تدریج و ناخودآگاه به راه و روش قبل خود برگشتند چون در این زمینه مهارت دارند و پیروی از متدهای کمدیهای پرفروش قبلیشان ریسک کمتری دارد.
غفلت از داستانپردازی و پناه بردن به دیالوگ و ساخت چند پلان خندهدار برای بازنشر در شبکههای اجتماعی و پرداختن به لحظههای کوتاه فان هرچه پررنگتر میشود کارکرد خود را هم بیشتر از دست میدهد. هرچند ایده سریال تکراری است اما از نگاه طنز به آن پرداخت نشده بود و «اجل معلق» به عنوان سریالی که برای اولین به این سوژه نگاهی طنزآمیز و نقادانه داشت موقعیتهای بکر زیادی برای موفقیت و ماندگاری داشت اما در نهایت این پتانسیل به هدر رفته و «اجل معلق» همان راه کمدیهای سینمایی عامریان را میرود.