جستجو در سایت

1404/05/04 19:24

نقد قسمت های سوم و چهارم سریال شکارگاه | تکرار الگوهای منسوخ شده

نقد قسمت های سوم و چهارم سریال شکارگاه | تکرار الگوهای منسوخ شده
«شکارگاه» اگر به ایده اولیه خود وفادار می‌ماند می‌توانست داستان منسجم‌تر و جذاب‌تری شکل دهد اما به نظر می‌رسد به بی‌راهه رفته است.

اختصاصی سلام سینما الهام کوهی: همانطور که در قسمت دوم نیز حدس زده شد، با ورود دختر شمسی به عمارت و نقشه‌های او برای انتقام از خانواده میرعطا با وجودی که ماجراهای جدید بار درام سریال را بیشتر کرده اما داستان در دام تکرار افتاده است. استفاده از الگوهای کهن داستانی شاید در دهه‌های پیش به ذائقه مخاطب نزدیک بود اما در دهه جدید تله‌ایست که می‌تواند همه تلاش‎های تیم تولید را به باد دهد.

شکارگاه همچنان در کارگردانی، بازی، طراحی صحنه و فیلمبرداری و تدوین خوب است و این عوامل توانسته قصه کلیشه‌ای شکارگاه نفرین‌شده را سر پا نگه دارد و همچنان از نظر مخاطب جذاب و تماشایی باشد.


بیشتر بخوانید:

نقد و بررسی قسمت اول سریال شکارگاه | سریالی که شبیه هیچ اثر تاریخی دیگری نیست

نقد و بررسی قسمت دوم سریال شکارگاه | هیجان، التهاب و ریتم در یک لوکیشن محدود


مک‌گافین از یاد رفته

داستان «شکارگاه» حول محور نگهداری از تاج سلطنتی در عمارتی نفرین‌شده و مرموز شکل گرفت. تاج سلطنتی در دو قسمت ابتدایی مک‌گافینی بود که هرچند ایده اولیه آن قابل درک نبود (از جمله اینکه چرا باید تاج سلطنتی دقیقا در جایی نگهداری شود که مرموز است و امنیت ندارد و چرا خانواده سرهنگ میرعطا مامور این کار شده‌اند) اما به هرحال و با وجود اینکه ایده اولیه باگ‌های زیادی داشت توانسته پتانسیل مناسبی برای خلق داستان ایجاد کند اما مشکل این است که این مک‌گافین در قسمت‌ سوم فراموش می‌شود و داستان‌پردازی و طراحی خرده‌داستان‌ها برای ایجاد جذابیت در داستان بر محور اصلی سریال پیشی می‌گیرد.

در مورد عمارت نیز این مشکل وجود دارد. بارها از زبان کاراکترهای مختلف می‌شنویم که عمارت شکارگاه نفرین‌شده و مخوف است اما تا جایی که سریال پخش شده هیچ اتفاقی که نشان دهد این شکارگاه نفرین‌شده و عجیب است اتفاق نمی‌افتد و مخوف بودن آن کارکردی در خلق درام ندارد. در واقع با طراحی صحنه و تودرتو ساختن لوکیشن، فضایی خاص و مخوف به وجود نمی‌آید بلکه با جریانات و حوادثی که پدید می‌آید باید این خوف در مخاطب ایجاد شود که برای این مورد هم هیچ تلاشی نشده است.

پناه بردن به مثلث‌های عشقی

حضور بازرس بعد از سوءقصد به جان میرعطا، بار دیگر التهاب را به داستان برمی‌گرداند و با ایجاد مثلث عشقی میان بازرس، سیمین و بهادر بعد دیگری به داستان می‌دهد اما به نظر می‌رسد پناه بردن به الگوهای قدیمی برای نگه داشتن مخاطب نه تنها نمی‌تواند کمک‌کننده باشد که سریال را در حد سریال‌های ترکیه پایین می‌آورد.

فیلم مملو از مثلث‌ عشقی‌هایی است که نه تنها از ملزومات داستان نیست که ریتم سریال را هم می‌گیرد. مثلث عشقی میان گلاب، سیمین و بهادر، مثلث عشقی دیگر بین بهادر، سیمین و بازجو، مثلث عشقی بین میرعطا و زن دوم میرعطا و اصلان، مثلث عشقی میان منصور، ناهید و زن منصور و رابطه‌ی عاشقانه بین پسر دوم میرعطا و دختر شمسی باعث شده پیرنگ اصلی داستان کم‌رنگ شده و این روابط حاشیه‌ای و پیرنگ‌های فرعی از فرع به اصل رسیده‌اند و داستان را از ریتم انداخته‌اند.

مشکل دومی که در مورد روابط عاشقانه «شکارگاه» وجود دارد این است که این روابط را فیلمنامه‌نویس به داستان تحمیل کرده و خواست شخصیت‌ها نیست. به طور مثال به شخصیت سیمین بپردازیم. زنی قوی و محکم که در قسمت اول از طریق دیالوگ و خصوصیات اخلاقی و گریم چهره نشان می‌داد زنی محکم و عاقل و منطقی است و به خاطر آسیبی که از ازدواج اول خود خورده است چندان تمایلی به رابطه‌ای جدید ندارد اما به محض اینکه یک پالس مثبت کوچک از بهادر می‌گیرد به او علاقه‌مند می‌شود بدون اینکه موقعیت خود و او را در نظر بگیرد. در مورد علاقه گلاب به بهادر و عشق بازرس به سیمین هم باز این مشکل وجود دارد.

«شکارگاه» اگر به ایده اولیه خود وفادار می‌ماند و داستانش را بر اساس اطلاعاتی که در قسمت اول به مخاطب داده بود ادامه می‌داد و به حاشیه نمی‌رفت می‌توانست داستان منسجم‌تر و جذاب‌تری شکل دهد اما به نظر می‌رسد به بی‌راهه رفته است.

سریال «شکارگاه» به کارگردانی نیما جاویدی و با بازی پرویز پرستویی، الهام پاوه‌نژاد، مهدی حسینی‌نیا، سوگل خلیق و الهام نامی دوشنبه‌ها منتشر می‌شود.


اخبار مرتبط
ارسال دیدگاه
captcha image: enter the code displayed in the image