جستجو در سایت

1404/05/10 17:18
مباحثی در مورد ژانر - 3

آیا داشتن قهرمان آفت فیلم های ترسناک است؟ | نمونه موردی: مجموعه فیلم های The Conjuring

آیا داشتن قهرمان آفت فیلم های ترسناک است؟ | نمونه موردی: مجموعه فیلم های The Conjuring
حضور قهرمان در برخی از زیرگونه‌های ژانر وحشت عملی نیست؛ چرا که نمی‌توان متصور شد که قربانی یک درگیری روانی یا یک تغییر شکل فیزیکی رادیکال بتواند دست به اعمال قهرمانانه بزند.

اختصاصی سلام سینما - رضا زمانی: در مقاله قبل از سلسله مقالات مربوط به ژانر وحشت اشاره شد که قصه‌ی عموم فیلم‌های ترسناک، قصه‌ی شکار و شکارچی یا همان قربانی و هیولا است. احتمالا این گزاره این تصور را به ذهن متبادر می‌کند که نگارنده مستقیما به زیرگونه‌ی اسلشر که به روایت داستان افرادی چاقو به دست و قربانیان آن‌ها می‌پردازد، اشاره دارد. اما با نگاهی دقیق متوجه خواهیم شد که این داستان اکثر فیلم‌های ترسناک موفق در تاریخ سینما است و به جز مواردی استثنایی خبری از قهرمان در این فیلم‌ها نیست. به عنوان نمونه در فیلمی چون «جن‌گیر» (The Exorcist) ساخته ویلیام فریدکین که معروف‌ترین فیلم با محوریت ارواح شیطانی در تاریخ سینما است و به زیرگونه‌ی وحشت فراطبیعی ارتباط دارد، خبری از قهرمان به معنای کلاسیکش نیست. حتی آن کشیش خبره در اعمال جنگیری با بازی مکس فون سیدو که در آن پلان باشکوه ناگهان دم در خانه‌ی قربانی حاضر می‌شود، فرسنگ‌ها با تعریف کلاسیک از قهرمان فاصله دارد و مدام در برخورد با شیطان مخوف فیلم، به دردسر می‌افتد و در نهایت هم در این راه جانبازی می‌کند. پس همه از یک سو قربانی‌اند و آن روح تسخیرکننده، هیولا.


بیشتر بخوانید:

مباحثی در مورد ژانر - 1: 6 زیرژانر مهم ژانر وحشت؛ از گوتیک تا زامبی

مباحث در مورد ژانر - 2: فیلم‌های ژانر وحشت با محوریت فرقه‌ها و فیلم مرد حصیری به کارگردانی رابین هاردی



در آثار منتسب به هراس جسمانی یا وحشت رواشناختی هم با چنین پدیده‌ای طرف هستیم. این درست که در این زیرگونه‌های سینمای وحشت عمدتا تصویر هیولا جلوه‌ای بیرونی نداشته و جایی در ذهن یا بدن قربانی لانه دارد، اما باز هم قصه به درگیری میان این دو قطب می‌پردازد و درام اینچنین پیش می‌رود تا پایان یابد. اصلا حضور قهرمان در این دو زیرگونه عملی نیست؛ چرا که نمی‌توان متصور شد که قربانی یک درگیری روانی یا یک تغییر شکل فیزیکی رادیکال بتواند دست به اعمال قهرمانانه بزند و اصلا موضوع بیشتر این آثار چیز دیگری است که ربطی به شیوه‌ی کلاسیک قصه‌گویی و قهرمانانش ندارد.
البته باز هم باید تکرار کرد که استثناها همیشه وجود دارند؛ فیلمی چون «بیگانه» (Alien) ساخته ریدلی اسکات قهرمان زنی با بازی سیگورنی ویور دارد که از پس آن هیولای هولناکی که یکی یکی افراد را به مسلخ می‌برد، برمی‌آید و در نهایت خود را نجات می‌دهد. با این وجود او هم در تمام مدت فیلم توانایی از پا درآوردن هیولا را ندارد و در پایان به این توانایی می‌رسد. از این منظر مسیری که طی می‌کند بی‌شباهت به «سیر قهرمان» اساطیری نیست. نکته اینکه در ادامه‌ وقتی که پای جیمز کامرون به این مجموعه باز می‌شود و فیلم «بیگانه‌ها» (Aliens) روانه‌ی پرده می‌گردد، دیگر خبری از حال و هوای ژانر وحشت نیست و سکانس‌های اکشن جایگزین سکانس‌های ترسناک می‌شوند و جای شکار و شکارچی عوض می‌شود؛ چرا که قهرمانی متولد شده که دیگر ترسی به دل راه نمی‌دهد و مخاطب با دیدن او روی پرده احساس آرامش می‌کند.


نقطه قوت فیلم جیمز کامرون در این نکته نهفته است است که از این موضوع آگاه است و عامادانه شخصیت محوری خود را در جایگاه قهرمان می‌نشاند و اصلا به فکر ساختن یک فیلم با مولفه‌های ژانر وحشت نیست؛ نکته‌ای که متاسفانه در مجموعه‌ی «احضار» و دنباله‌ها و پیش‌درآمدهایش غایب است. پس در این جا هم باید این نکته را تکرار کرد که در سینمای ژانر هیچ چیز قطعی نیست و نباید کلیشه‌هایش منجر به محدودیت در تحلیل شود؛ آنچه که اهمیت دارد، رویکرد و آگاهی سازندگان از کاری است که انجام می‌دهند و تحلیل درست جهانی که در برابر ما است. اگر این جهان خودبسنده و درست ساخته شده باشد، تحلیل هم باید در همان چهارچوب انجام گیرد و منتقد نباید به کلیشه‌های محدود کننده‌ی بیرون از فیلم پایبند بماند.
در مجموعه فیلم‌های «احضار» (The Conjuring) با دو شخصیت محوری طرف هستیم که از ساز و کار جهان پیش روی خود با خبر هستند؛ اد و لورین وارن (فارغ از اینکه در جهان واقعی کیستند؟) می‌دانند چگونه با شیاطین مقابل خود رفتار کنند و مخاطب هم در نهایت می‌داند که پیروز میدان نبرد میان انسان و شیطان، انسانی است که از شیوه‌ی برخورد با قطب مخالفش آگاه است. پس آن‌ها در جایگاه قهرمان قرار می‌گیرند و تمام راز و رمز فیلم را از بین می‌برند. این درست که فیلم‌ساز تلاش می‌کند اینجا و آنجا با نمایش قدرت بی‌بدیل شیطان قصه‌ی خود و البته استفاده از تمهید گاها کابردی «غافلگیری» یا همان Jump Scare مخاطب را برای لحظاتی بترساند تا شاید دسته‌ی صندلی را محکم بچسبد، اما باز هم با هر بار حضور این دو در قاب فیلم، ضربان قلب مخاطب خو گرفته به ژانر وحشت پایین می‌آید تا او به احساس «آرامش» برسد؛ آرامشی که طبعا برایش به سالن سینما نیامده است.


البته اتخاذ این رویکرد دلیل دیگری هم دارد که اتفاقا این یکی کاملا آگاهانه است؛ اساسا ژانر وحشت چندان مورد اقبال مخاطب عام نیست و دلیلی هم ندارد که این گونه باشد. این سینما مخاطب وفاداری دارد که همواره حاضر است برای تماشای آثار منتسب به ژانر محبوبش دست به جیب شود و از آنجایی که هزینه‌ی تولید یک اثر اینچنینی چندان زیاد نیست، احتمالا فیلم در نهایت به سوددهی خواهد رسید. اما در دو دهه‌ی گذشته سر و کله‌ی فیلم‌هایی پیدا شده که می‌توان آن‌ها را «بلاک‌باسترهای ترسناک» نامید. بلاک‌باستر هم طبیعتا فیلمی است که به دنبال جذب مخاطب حداکثری است. آثاری چون «احضار»، «آن» (It)، «کلبه‌ای در جنگل» (Cabin In The Woods) یا حتی «شوم» (Sinister) در این زمره قرار می‌گیرند و به همین دلیل هم بیش از آثار مهم و دیدنی ترسناک این سال‌ها دیده شده‌اند.


پس شاید چنین فیلم‌هایی برای مخاطب دل‌نازک و خو نگرفته به ژانر وحشت جذاب باشند و احتمالا به درد تماشا در جمع دوستان با سلایق مختلف سینمایی بخورند اما چندان به مذاق تماشاگری که انس و الفتی با هیجان و ترس دارد و از رازآمیزی پیرامون شیطان یا هیولای قصه لذت می‌برد و می‌داند که حضور مردان و زنان قهرمان در یک فیلم ترسناک به آفت آن تبدیل می‌شود، خوش نخواهد آمد.
 


ارسال دیدگاه
captcha image: enter the code displayed in the image