جستجو در سایت

1404/04/28 13:19

وقتی سینمای کمدی به بن‌بست می‌رسد | سقوط تلخ دایناسور

وقتی سینمای کمدی به بن‌بست می‌رسد | سقوط تلخ دایناسور
فیلم «دایناسور» به کارگردانی مسعود اطیابی، که نوروز 1404 به عنوان یک کمدی خانوادگی به سینماها آمد و سپس در فیلیمو منتشر شد، نه‌تنها نتوانست در جذب مخاطب موفق عمل کند، بلکه با فیلمنامه‌ای سست، شوخی‌های کلیشه‌ای و دیالوگ‌هایی بی‌روح، تجربه‌ای ناامیدکننده رقم زد.
به گزارش سلام سینما

فیلم «دایناسور» به کارگردانی سید مسعود اطیابی، که در نوروز ۱۴۰۴ بر پرده سینماها به نمایش درآمد و سپس در تاریخ ۳۱ تیر ۱۴۰۴ به اکران آنلاین در پلتفرم فیلیمو راه یافت، اثری است که نه تنها نتوانسته به انتظارات مخاطبان پاسخ دهد، بلکه در بسیاری از جنبه‌های سینمایی به شدت ناامیدکننده ظاهر شده است. این فیلم که با ادعای ارائه یک کمدی خانوادگی و سرگرم‌کننده ساخته شده، در عمل به مجموعه‌ای از کاستی‌های ساختاری، محتوایی و اجرایی تبدیل شده که تجربه تماشای آن را به یک فرآیند ملال‌آور و حتی گاه آزاردهنده بدل می‌کند. 

از همان ابتدا، فیلمنامه «دایناسور» به عنوان بزرگ‌ترین نقطه ضعف فیلم خودنمایی می‌کند. داستان فیلم که حول محور شخصیتی به نام رضا (ملقب به دایناسور) با بازی پژمان جمشیدی می‌چرخد، قرار است روایتی کمدی از تلاش یک فرد معتاد برای ارائه گواهی عدم اعتیاد و جلوگیری از اخراج باشد. اما این ایده اولیه، که در نگاه اول شاید پتانسیل خلق موقعیت‌های طنز را داشته باشد، در اجرا به شدت سطحی و بی‌رمق از کار درآمده است. فیلمنامه، فاقد هرگونه عمق، خلاقیت یا پیوستگی روایی است. موقعیت‌های کمدی فیلم به جای آنکه از دل داستان و شخصیت‌پردازی‌های هوشمندانه بیرون بیایند، به شوخی‌های تکراری، کلیشه‌ای و اغلب بی‌مزه وابسته‌اند که به ندرت لبخندی بر لب مخاطب می‌نشانند. دیالوگ‌ها به شدت تصنعی و فاقد اصالت هستند و به نظر می‌رسد صرفاً برای پر کردن زمان فیلم نوشته شده‌اند، نه برای پیشبرد داستان یا ایجاد ارتباط عاطفی با مخاطب. در بسیاری از صحنه‌ها، گفتگوها به قدری بی‌ربط و بی‌هدف هستند که گویی نویسندگان حتی زحمت بازنگری متن را به خود نداده‌اند.

«دایناسور»؛ سقوط آزاد کمدی ایرانی در گرداب کلیشه‌ها

شخصیت‌پردازی در «دایناسور» به همان اندازه فیلمنامه ضعیف است. شخصیت رضا، که قرار است محور اصلی داستان باشد، به جای آنکه به عنوان یک قهرمان یا ضدقهرمان قابل همذات‌پنداری ترسیم شود، به یک کاریکاتور بی‌روح و یک‌بعدی تقلیل یافته است. هیچ تلاشی برای کاوش در انگیزه‌ها، گذشته یا درونیات این شخصیت صورت نگرفته و مخاطب هیچ دلیلی برای همراهی با او یا حتی خندیدن به موقعیت‌هایش پیدا نمی‌کند. دیگر شخصیت‌های فیلم، از جمله نقش‌هایی که توسط بازیگرانی چون امیر جعفری ایفا شده‌اند، نیز به همین ترتیب فاقد عمق و هویت هستند. این شخصیت‌ها صرفاً به عنوان ابزارهایی برای پیشبرد داستان (یا به عبارت بهتر، پر کردن حفره‌های روایی) عمل می‌کنند و هیچ‌کدام هویت مستقل یا جذابیتی برای جلب توجه مخاطب ندارند. حتی بازیگرانی که سابقه درخشانی در آثار کمدی دارند، در این فیلم به دلیل نبود مواد اولیه مناسب در فیلمنامه، به شدت کم‌فروغ ظاهر شده‌اند.

کارگردانی سید مسعود اطیابی، که پیش‌تر با آثاری چون «تگزاس» و «انفرادی» نشان داده بود توانایی ساخت کمدی‌های تجاری قابل قبولی دارد، در «دایناسور» به طرز شگفت‌انگیزی ضعیف است. اطیابی در این فیلم نه تنها نتوانسته ریتم مناسبی به اثر ببخشد، بلکه در مدیریت صحنه‌ها و بازیگران نیز ناکام مانده است. ریتم فیلم به شدت کند و نامنظم است؛ برخی صحنه‌ها به شکل غیرضروری طولانی شده‌اند، در حالی که بخش‌های دیگر به قدری شتاب‌زده اجرا شده‌اند که مخاطب فرصت پردازش داستان را پیدا نمی‌کند. انتخاب زوایای دوربین و کادربندی‌ها نیز کاملاً معمولی و فاقد خلاقیت است، به طوری که هیچ تلاشی برای ایجاد یک زبان بصری متمایز یا جذاب دیده نمی‌شود. حتی در صحنه‌های کمدی که نیازمند زمان‌بندی دقیق و استفاده هوشمندانه از ابزارهای بصری هستند، کارگردانی اطیابی کاملاً بی‌برنامه به نظر می‌رسد و موقعیت‌های طنز به دلیل اجرا و تدوین ضعیف، اثرگذاری خود را از دست داده‌اند.

بازیگری، که می‌توانست نقطه قوت فیلم باشد، به دلیل ضعف‌های فیلمنامه و کارگردانی به یکی دیگر از نقاط ضعف آن تبدیل شده است. پژمان جمشیدی، که در آثار قبلی‌اش نشان داده توانایی خلق شخصیت‌های کمدی دوست‌داشتنی را دارد، در «دایناسور» کاملاً گمراه به نظر می‌رسد. او تلاش می‌کند با استفاده از حرکات اغراق‌آمیز و ادا و اطوارهای تکراری، خنده را به مخاطب تحمیل کند، اما نتیجه چیزی جز یک اجرای مصنوعی و خسته‌کننده نیست. امیر جعفری نیز، که معمولاً با انرژی و تسلطش بر نقش‌های کمدی مخاطبان را مجذوب می‌کند، در این فیلم به دلیل فقدان دیالوگ‌های قوی و موقعیت‌های معنادار، کاملاً محدود شده و نمی‌تواند توانایی‌های خود را به نمایش بگذارد.

سایر بازیگران نیز، که عمدتاً نقش‌های فرعی را ایفا می‌کنند، هیچ فرصتی برای درخشش پیدا نکرده‌اند و حضورشان در فیلم به نظر غیرضروری و تزئینی می‌رسد.

از منظر فنی نیز «دایناسور» عملکردی ناامیدکننده دارد. فیلمبرداری، که می‌توانست حداقل به عنوان یک عنصر بصری، جذابیت ظاهری به فیلم ببخشد، کاملاً بی‌روح و معمولی است. نورپردازی صحنه‌ها به قدری یکنواخت و بی‌توجه انجام شده که هیچ حس و حال خاصی به فضاسازی فیلم اضافه نمی‌کند. طراحی صحنه و لباس نیز به شدت ابتدایی و فاقد خلاقیت است و به نظر می‌رسد هیچ تلاشی برای ایجاد یک فضای باورپذیر یا متناسب با داستان صورت نگرفته است. موسیقی متن فیلم نیز یکی دیگر از نقاط ضعف آن است. آهنگ‌ها و قطعات استفاده‌شده نه تنها با لحن و فضای فیلم همخوانی ندارند، بلکه در بسیاری از موارد به شدت آزاردهنده و بی‌ربط به نظر می‌رسند. تدوین فیلم نیز به همان اندازه ضعیف است؛ برش‌های غیرمنطقی و عدم پیوستگی در برخی صحنه‌ها باعث شده که روایت فیلم حتی از آنچه در فیلمنامه ضعیف بوده، آشوبناک‌تر به نظر برسد.

یکی از مشکلات اساسی «دایناسور» این است که به نظر می‌رسد سازندگان آن هیچ درک درستی از مخاطب هدف خود نداشته‌اند. این فیلم که به عنوان یک کمدی خانوادگی معرفی شده، نه برای کودکان جذابیت دارد، نه برای بزرگسالان سرگرم‌کننده است و نه حتی برای طرفداران کمدی‌های تجاری ایرانی ارزش وقت گذاشتن دارد. شوخی‌های فیلم، که عمدتاً به موضوع اعتیاد و مشکلات اجتماعی مرتبط هستند، به جای آنکه با ظرافت و هوشمندی به این مسائل بپردازند، به سطحی‌ترین شکل ممکن آن‌ها را به سخره می‌گیرند. این رویکرد نه تنها باعث شده که فیلم از نظر اخلاقی و اجتماعی قابل دفاع نباشد، بلکه حتی در جلب خنده مخاطب نیز ناکام مانده است. استفاده از کلیشه‌های تکراری کمدی ایرانی، مانند سوءتفاهم‌های بی‌منطق و شوخی‌های کلامی بی‌مزه، نشان‌دهنده فقدان خلاقیت و تنبلی سازندگان در ارائه یک اثر نوآورانه است.

در نهایت، «دایناسور» فیلمی است که نه تنها نتوانسته به عنوان یک کمدی موفق عمل کند، بلکه حتی به عنوان یک اثر سرگرمی ساده نیز شکست خورده است. این فیلم از ابتدا تا انتها با مشکلات عدیده‌ای دست و پنجه نرم می‌کند: فیلمنامه‌ای ضعیف و بی‌هدف، کارگردانی بی‌برنامه، بازیگری محدودشده و جنبه‌های فنی ناامیدکننده. حتی حضور بازیگران شناخته‌شده‌ای چون پژمان جمشیدی و امیر جعفری نیز نتوانسته این اثر را از سقوط نجات دهد. تماشای «دایناسور» تجربه‌ای است که نه تنها لذتی به همراه ندارد، بلکه مخاطب را با این پرسش مواجه می‌کند که چگونه چنین اثری با این سطح از ضعف‌های آشکار توانسته به مرحله تولید و اکران برسد. این فیلم نه تنها به سینمای کمدی ایران کمکی نمی‌کند، بلکه به نوعی پسرفت در این ژانر محسوب می‌شود و نشان‌دهنده بحران خلاقیت در سینمای تجاری کشور است. برای مخاطبانی که به دنبال یک تجربه سینمایی معنادار یا حتی یک سرگرمی ساده هستند، «دایناسور» چیزی جز اتلاف وقت ارائه نمی‌دهد.

منبع : سیاست روز


اخبار مرتبط
ارسال دیدگاه
captcha image: enter the code displayed in the image