چهارمین اثر مشترک امید بنکدار و کیوان علیمحمدی ، گیلدا نام دارد . فیلمی نزدیک به چهار سال از ساخت آن میگذرد ولی در این مدت مجوز نمایش به آن داده نشده بود تا این که با اکران آنلاین این اثر توسط برخی وی او دی ها این عمل میسر شد. در خلاصه داستان این فیلم آمده است: گیلدا زنی بازیگر و صاحب کافهای به نام سپید است. او که سیاهترین شب زندگیاش را پشت سر میگذارد، برای نجات زندگی خودش تا صبح فردا فرصت دارد...
به جرأت میتوان گفت گیلدا ضعیف ترین اثر هم از لحاظ تکنیک و هم از لحاظ فیلمنامه ، درکارنامه مشترک این دو فیلمساز است . فیلم از همان ابتدا آشفته شروع میشود ، موضوع و تِم اصلی اثر کاملا نامعلوم و سردرگم میباشد . به طوری که تا اواخر فیلم ، بیننده به هیچ وجه درگیر موضوع آن نمیشود و شاید از نیمه های اثر آنرا رها کند و این عامل برای یک فیلم سینمایی یعنی فاجعه!
به نظرم ایراد اصلی برمیگردد به فیلمنامه . تازه در اواخر فیلم معلوم میشود که تمامی ملاقات های گیلدا ، یک رویا بوده است. اگر همین موضوع در اوایل فیلم به نحوه درستی مطرح میشد ، ایراد کار تاحدی مرتفع میگشت.
چند روز پیش در یک مقاله ای خواندم : یکی از ویژگی های آثار امید بنکدار ، توجه جدی او بر روی فرم و زبان سینما و نیز کارکردن بر روی قاب بندی ها و نورپردازی ها میباشد .
جالب است که هیچ کدام از موارد بالا ، در این اثر نه قابل مشاهده هستند و نه حس میشوند.
قاب بندی های اشتباه ، رعایت نکردن خط فرضی و زوایای غلط از دوربین کاملا در سکانس ابتدایی فیلم واضح میباشند.
فیلمساز در فضاسازی به شدت ضعیف عمل کرده است ، به نظرم عدم پردازش درست به کاراکتر ها باعث بروز این مشکل گردیده.
متأسفانه تمامی این عوامل دست به دست هم میدهند ...
چهارمین اثر مشترک امید بنکدار و کیوان علیمحمدی ، گیلدا نام دارد . فیلمی نزدیک به چهار سال از ساخت آن میگذرد ولی در این مدت مجوز نمایش به آن داده نشده بود تا این که با اکران آنلاین این اثر توسط برخی وی او دی ها این عمل میسر شد. در خلاصه داستان این فیلم آمده است: گیلدا زنی بازیگر و صاحب کافهای به نام سپید است. او که سیاهترین شب زندگیاش را پشت سر میگذارد، برای نجات زندگی خودش تا صبح فردا فرصت ...
«گیلدا» فیلم سینمایی یا نمایش رادیویی!
تجربیسازی یا تجربهگرایی این روزها میان فیلمسازان مرسوم شده است نه اینکه فیلمساز خود آگاهانه بخواهد با این عنوان فیلم بسازد، اما ماحصل بیشتر آثار سینمایی به فیلمهای تجربی بدل شدهاند؛ فیلمهایی که قصد دارند با برهم زدن قواعد مرسوم به یک سینمای دستنیافتنی برسند، اما به تقلید هم نزدیک نمیشوند.
در آثار سینمایی امید بنکدار و کیوان علیمحمدی این میل به ساختارگرایی و ایجاد محتوای غیرمرسوم با فرمی تقلیدی بیشتر به چشم میخورد، یعنی اگر ساختههای قبلی این دو فیلمساز را که بیشتر به طور مشترک کارگردانی کردهاند دیده باشید، درک خواهید کرد محتوا و فرمی که در فیلمهایشان استفاده میکنند خاص است، اما این خاص بودن در آثار آنها نتوانسته به یک شکل جدید از محتوا و اجرا تبدیل شود بلکه ...
تجربیسازی یا تجربهگرایی این روزها میان فیلمسازان مرسوم شده است نه اینکه فیلمساز خود آگاهانه بخواهد با این عنوان فیلم بسازد، اما ماحصل بیشتر آثار سینمایی به فیلمهای تجربی بدل شدهاند؛ فیلمهایی که قصد دارند با برهم زدن قواعد مرسوم به یک سینمای دستنیافتنی برسند، اما به تقلید هم نزدیک نمیشوند.
در آثار سینمایی امید بنکدار و کیوان علیمحمدی این میل به ساختارگرایی و ایجاد محتوای غیرمرسوم با فرمی ...
در ستایش فرم
آن دسته از مخاطبانی که فیلم های کیوان علیمحمدی و امید بنکدار را دیده باشند کمابیش با سبک فیلمسازی این دو آشنا هستند و می دانند که سینمای این دو فیلمساز بیش از هر چیز متکی بر فرم است. این فرم محوری و ارجحیت فرم بر محتوا از فیلم «شبانه» آغاز شد، در «ارغوان» به اوج خود رسید و حالا در «گیلدا» نیز به نحوی دیگر تکرار می شود و باید کم کم آن را مولفه ای جدانشدنی از آثار این دو کارگردان به حساب آورد.
پیش از تشریح بیش تر جزئیات فیلم باید اعتراف کنم که فیلم «سینما شهر قصه» را به کارگردانی کیوان علیمحمدی در جشنواره ی سال گذشته تماشا کردم؛ فیلمی با فضایی متفاوت از دیگر ساخته های مشترک علیمحمدی و بنکدار که بیشتر به سمت داستان محوری سوق پیدا کرده بود و نه تنها آن را بیشتر از ساخته ...
آن دسته از مخاطبانی که فیلم های کیوان علیمحمدی و امید بنکدار را دیده باشند کمابیش با سبک فیلمسازی این دو آشنا هستند و می دانند که سینمای این دو فیلمساز بیش از هر چیز متکی بر فرم است. این فرم محوری و ارجحیت فرم بر محتوا از فیلم «شبانه» آغاز شد، در «ارغوان» به اوج خود رسید و حالا در «گیلدا» نیز به نحوی دیگر تکرار می شود و باید کم کم آن را مولفه ای جدانشدنی از آثار این دو کارگردان به حساب ...