ارشاد، ارشاد، ارشاد، و دیگر هیچ...
باید این جملۀ تلخ را پذیرفت که در سینمای ایران، انگشتشمار آثاری وجود دارد که از صفر تا صد حاصل نگاه و جهانِ آزادیخواهِ کارگرداناش است، و نه فقط سینما که اساساً هنرِ پس از انقلاب -اگر پسوند انقلابی نداشته باشد- هنر مجروحی است، و گاهی حتّی دیگر هنر نیست. بیایید صادق باشیم؛ همیشه هم اتفاقات ناجوری که در فیلمها میاُفتد معلول بیسوادی کارگردان نیست؛ یعنی وزارت ارشاد و نگاه سلیقهای مدیرانی که دانشی در حوزۀ سینما ندارند، موجب معلولیتِ اغلب آثار سینمایی شده؛ به این معنا که اثر یا تحت تأثیر سانسورهای ارشاد از ارزش هنری ساقط شده و یا بدتر -و تلختر- اینکه فیلمساز از ترس عدم صدور پروانۀ نمایش، گرفتار خود-سانسوری میشود -این را سالها پیش دربارۀ پایانِ فیلم «دایره زنگی» گفته بودم که «فرهادی» در طول فیلمنامهاش رخدادها را بر پایۀ «سوءتفاهم»ها پایهریزی میکند؛ امّا سرِ بزنگاه که دخترِ خود-فروش باید فرار کند از چنگ پلیس، مسیر منطق قراردادی فیلم به سوی منطق واقعیت منحرف میشود و پلیس مجرم را دستگیر میکند -لابد آقایان با خود گفتهاند مگر میشود نیروی انتظامی دختری چنین شیطانصفت را دستگیر نکند! یا مثالی دیگر: پایان «زیر نور ماه» را یادتان هست؟ میدانید اگر مرد روحانی لباس روحانیت را در انتها به تن نمیکرد با چه اثر تکاندهندهای (از جانب مضمون) طرف بودیم؟ در آن صورت حتّی میشد از ایرادات فیلمنامه و کارگردانی به خاطر تلاش فیلمساز در انسجام لحن، چشم پوشید و اثر را متوسط ارزیابی کرد؛ امّا میدانید «زیر نور ماه» با پایانی که دارد -و تغییر موضعاش- چقدر نان به نرخ روز جلوه میکند؟ «اسب حیوان نجیبی است» هم اینگونه است؛ و نگاههای سلیقهای و به دور از دانش سینماییِ مدیران وقت، فیلم را دو ...
باید این جملۀ تلخ را پذیرفت که در سینمای ایران، انگشتشمار آثاری وجود دارد که از صفر تا صد حاصل نگاه و جهانِ آزادیخواهِ کارگرداناش است، و نه فقط سینما که اساساً هنرِ پس از انقلاب -اگر پسوند انقلابی نداشته باشد- هنر مجروحی است، و گاهی حتّی دیگر هنر نیست. بیایید صادق باشیم؛ همیشه هم اتفاقات ناجوری که در فیلمها میاُفتد معلول بیسوادی کارگردان نیست؛ یعنی وزارت ارشاد و نگاه سلیقهای مدیرانی که دانشی ...