روایتگر داستانی که باید شنیده شود
ترجمه اختصاصی سلام سینما
آنتونیو لبلانک (جاستین چون) و اطرافیانش او را با آن عقابی که با بالهای باز روی گلویش خالکوبی شده مردی آمریکایی میدانند اما از نظر مقامات سازمان اعمال مهاجرت و گمرک ایالات متحده (آیس)، او چیزی بیش از یک مهاجر کرهای سابقهدار که مدارکش هم ناقصاند، نیست و خواستار خروجش از آمریکا هستند. خلأهای زیادی که در قوانین مهاجرت آمریکا وجود دارند و باعث میشوند کودکان بیسرپرستی که تمام عمرشان در این کشور زندگی کردهاند تنها به دلیل اختلالات موجود در مدارک و مراحل اداری دیپورت شوند، روایت محکم و یکپارچهای را برای “رودخانه آبی” ایجاد میکند. احساسات بزرگی در پس نقش جاستین چون در جریان است و شاهد نقشآفرینی مملو از احساس و عاطفۀ کارگردان و نویسنده فیلم در کنار ستارۀ دیگر صحنه یعنی آلیسیا وایکاندر هستیم. اما این نقاط قوت نمیتوانند مشکلات فیلمنامه را بپوشانند؛ فیلمنامهای سرشار از نقطه عطف که در جلب توجه مخاطب با یکدیگر در رقابتاند و لحظات ملودرام و مصنوعی زیادی در آن دیده میشود. از این فیلم به ندرت میتوان اندک پیامی احساسی دریافت کرد در صورتی که موقعیتهای زیادی برایش فراهم است.
اصلاً اهمیتی ندارد آنتونیو خاطرات زیادی از سرزمین مادریاش به یاد ندارد، در سه سالگی برای سرپرستی به آمریکا آورده شده، یا همسر آمریکایی تبارش (آلیسیا وایکاندر) فرزند دومشان را باردار است: سیستم، سیستم است و قوانین و خلأهایش بیش از آنکه محافظتی باشند، مجازاتیاند. “رودخانه آبی” در تقابل با بیرحمیها و ریاکاریهای قانون مهاجرتی آمریکا، چیزی را ناگفته باقی نگذاشته و مخاطب را به وجد میآورد، گرچه میشد از این موج عظیم احساسات موجود در فیلم استفاده بهتری کرد. این فیلم پس از فیلمهای “Gook” ...
ترجمه اختصاصی سلام سینما
آنتونیو لبلانک (جاستین چون) و اطرافیانش او را با آن عقابی که با بالهای باز روی گلویش خالکوبی شده مردی آمریکایی میدانند اما از نظر مقامات سازمان اعمال مهاجرت و گمرک ایالات متحده (آیس)، او چیزی بیش از یک مهاجر کرهای سابقهدار که مدارکش هم ناقصاند، نیست و خواستار خروجش از آمریکا هستند. خلأهای زیادی که در قوانین مهاجرت آمریکا وجود دارند و باعث میشوند کودکان بیسرپرستی که ...