بوی پیراهن امیرعلی یا زوال کُلُنِل
سرهنگ ثریا اولین ساخته بلند لیلی عاج فیلم اشکهایی است که فرزند هیچوقت برای مادرش نریخته. این ابدا نشانه از بیاحساسی فرزند به مادرش نیست بلکه در لفافه میگوید چگونه ساختار میتواند احساسات انسان را، فرزند به مادر و یا برعکس، تحت تاثیر قرار دهد. امیرعلی چگونه خود را مازیار مسعود و مریم رجوی میداند؟ سوالی است که فیلم هرگز به آن پاسخ نمیدهد و چه بهتر بود قصه بیشتر نمایش دهنده چگونگی باشد تا پرسشی بزرگ برای چراییِ چراییها!. بر اساس داستان واقعی در سینما جایی ندارد؛ اساسا سینما واقعیتی برای داستانها قائل نیست چرا که نگاه مولف پشت آن است و بیننده در هر فرم از فیلتر ذهنی کارگردان عبور میکند؛ منکر ارزش تاریخی آن نمیشویم اما این که در ابتدا یا پایان فیلمی بنویسیم، الهام گرفته از داستانی واقعی، تاثیری بر ارزش گزاری هنری آن ندارد. اولین مسئله من با فیلم، عنوان آن است. چرا باید ثریا را سرهنگ بنامیم؟ ثریا چه تفاوتی با دیگر مادران آن کمپ دارد؟
*تا ثریا
ژاله صامتی برای ثریا بودن خوب است. مسئله فیلم و مسئله من با فیلم درست از همین جا شروع میشود. لیلی عاج زیاد روی صامتی و بازی او حساب باز کرده. بازی صامتی باید خوب باشد. علاوهبر احساسات مادری، احساسات ایرانی به آن اضافه شده و شعور احساسی بالایی برای بازیگر ایجاد کرده است. قبل از هرچیز باید به این نکته اشاره کنم که بازیگر ابزار هنری برای ساخت یک اثر سینمایی است هرگاه این ابزار به محور و تمرکز مولف برای ساخت فیلمش تبدیل شود ناخواسته و ناخودآگاه در حال انتقال حسی بد به مخاطب است. تلاش ثریا برای دیدارش با امیرعلی که در اردوگاه اشرف است برای من که در این سینما «بوی پیراهن یوسف» ساخته ابراهمی حاتمی کیا را دیدهام سوژه کالتی محسوب ...
سرهنگ ثریا اولین ساخته بلند لیلی عاج فیلم اشکهایی است که فرزند هیچوقت برای مادرش نریخته. این ابدا نشانه از بیاحساسی فرزند به مادرش نیست بلکه در لفافه میگوید چگونه ساختار میتواند احساسات انسان را، فرزند به مادر و یا برعکس، تحت تاثیر قرار دهد. امیرعلی چگونه خود را مازیار مسعود و مریم رجوی میداند؟ سوالی است که فیلم هرگز به آن پاسخ نمیدهد و چه بهتر بود قصه بیشتر نمایش دهنده چگونگی باشد ...