جستجو در سایت

    0/10امتیاز سلام سینما
    1375سال ساخت
    cinemaایرانی

    ابراهیم

    ابراهیم اکبری، نوجوانی که برای جوانی به نام بهزاد در مجسمه‌سازی کار می‌کند، بی آنکه موفق شود دستمزدش را به طور کامل از بهزاد بگیرد کارش را رها می‌کند. او که دوست دارد جای خالی پدر را پر کند، اعتماد به نفس ندارد و دوستش رضا نیز نمی تواند در این زمینه کمک چندانی به او بکند. ابراهیم به عنوان واکسی مشغول به کار می‌شود، اما واسکی‌های دیگر، راه را بر او می‌بندند. روزی در حیاط مدرسه، توپی که ابراهیم به آن ضربه زده، به یکی از دانش‌آموزان برخورد می‌کند و او ابراهیم را به درگیری بعد از پایان درس دعوت می‌کند. ابراهیم موفق به فرار پیش از موعد نمی‌شود و به ناچار مقابل دانش‌آموزی قرار می‌گیرد که همه دانش‌آموزان از او حساب می‌برند. رضا به عنوان دوست نزدیک ابراهیم، با دوچرخه‌اش می‌گریزد. حین درگیری، نوجوانی به نام ابراهیم حسینی که یک پایش را در بمباران دزفول از دست داده و پدرش در جبهه شهید شده به کمک ابراهیم اکبری می‌آید و دانش‌آموز زورگو را کتک می‌زند. ابراهیم حسینی که برای جلوگیری از قطع پای دوستش به تهران آمده پیشنهاد می‌کند ابراهیم اکبری کار برای بهزاد را رها کند و به دنبال تکه آهن جمع کردن از خرابه نرود. یک بار هم برای دفاع از ابراهیم اکبری جلو می‌آید تا دستمزدش را از بهزاد بگیرد و بهزاد را کتک می‌زند. در این بین، ابراهیم و خواهر خردسالش به پیرمرد پارچه‌فروشی که برای خواستگاری نزد مادر آنها آمده، کم محلی می‌کنند و مادر نیز به او جواب رد می‌دهد. ابراهیم اکبری که باز مادر را محتاج کمک می‌پندارد برای بهزاد شروع به کار می‌کند و همین نکته سبب رنجش دوباره ابراهیم حسینی می‌شود. او نگران و عصبی به سراغ بهزاد می‌رود، اما این بار بهزاد او را کتک می‌زند و به پای دیگرش که در آستانه قطع شدن است ضربه می‌زند. با وجود کمک ابراهیم اکبری پای دوم ابراهیم حسینی نیز قطع می‌شود. ابراهیم اکبری که از این واقعه ضربه خورده، به سراغ بهزاد می‌رود و این بار با کمک دیگر زیردستان بهزاد حریفش می‌شود و پیروزمندانه از کارگاه او بیرون می‌آید. ابراهیم اکبری، دوستش را که با قطار به جنوب می‌رود در ‌راه‌آهن بدرقه می‌کند.
    گالری تصاویر
    اخبار