در سلامسینما جستجو کنید
فیلم سینمایی
از ۴ رای
-
عزیز و بلابس دو دوست صمیمی هستند که با هم زندگی می کنند و در مرده شور خانه روستایی همکارند. شبی بلابس در خواب تعداد زیادی کفش و سندل زنانه می بیند و به محض بیدار شدن تعبیرش را در کتاب می خواند که کفش نماد زن گرفتن است. با دیدن این خواب غصه اش می گیرد؛ چرا که از قرار بلابس نمی تواند زن بگیرد. بلابس ناراحت و غمگین است ولی عزیز این را یک لطف الهی می داند که هرگاه بلابس تصمیم به ازدواج با دختری را می گیرد، همان دختر ظرف یک هفته یا زودتر ازدواج می کند به طوری که دیگر هیچ دختر و پیردختر و بیوه زنی در روستا باقی نمانده است! یک روز که بلابس مشغول تعمیر سقف مرده شور خانه است خانمی به سراغش می آید و از او تقاضای کمک در پخش نذری می کند. بلابس با شناختن نورا، دختری که سال ها قبل از او خواستگاری کرده بود بی هوش می شود. نورا برای بلابس تعریف می کند که پس از خواستگاری او، خواستگاری در خارج از کشور پیدا می کند و برای ازدواج با او به ترکیه می رود ولی طرف حقه باز از آب درمی آید و نورا پس از بازگشت از ترکیه روی برگشتن به آبادی را پیدا نمی کند و با مادر بیمارش در تهران زندگی می کند. پس از بازگشت نورا به تهران بلابس با عزیز صحبت می کند و تصمیم می گیرد بار دیگر به خواستگاری نورا برود ولی این بار با احتیاط بیشتر. برای تأمین مخارج ازدواجش تصمیم می گیرد به تهران، سراغ پسردایی اش سلیمان برود و پنج میلیون تومانی را که سال ها پیش برای کمک هزینه ازدواجش به او قرض داده بود پس بگیرد. سلیمان معروف به «ساسی مانکن»، صاحب مغازه کفش فروشی و آدم زبان بازی است که به محض اطلاع از قصد ورود بلابس به تهران سعی می کند او را دست به سر کند ولی بلابس جدی تر و مصمم تر از این حرف هاست. او در منزل دایی خدابیامرزش، با دوستان سلیمان که گروهی از خوانندگان رپ هستند آشنا می شود ولی تمایل به دوستی با آنها از خودش نشان نمی دهد. فردای آن روز بلابس برای دیدار نورا و یافتن کار به محل کار نورا می رود ولی...
کارگردان: محمد درمنش
نویسنده: احمد رحمانی