![](/public/img/placeholder.png)
6/10امتیاز سلام سینما
1389سال ساخت
cinemaایرانی
اخلاقتو خوب کن
ابراهیم برای شرکت در آزمون کارشناسی ارشد، نزد خانواده خاله اش در تهران می آید. صبح روزی که می خواهد با پسرخاله اش عقیل به جلسه آزمون برود، بشارت ناگهان مقابلش ظاهر می شود و چند لحظه بعد ابراهیم تصادف می کند و در بیمارستان می میرد. بشارت برگه مرگ او را مهر می زند اما پس از چند لحظه به او که فرشته مرگ است دستور می رسد ابراهیم را به زندگی بازگرداند. او پس از بازگشت به زندگی در پی آن تجربه، نگاه متفاوتی به جهان و آدم ها پیدا می کند و درمی یابد که فقط انسان های در آستانه مرگ قادر به دیدن بشارت هستند. ابراهیم در بیمارستان، سایه را می بیند که نتیجه آزمایشش را نزد دکتر آورده و دکتر بی آنکه بیماری سایه را بگوید، او را به ادامه زندگی دعوت می کند. سایه نتیجه آزمایش را در مطب جا می گذارد و عقیل و ابراهیم با خواندن آن متوجه می شوند که سایه به سرطان مبتلاست. بشارت از ابراهیم می خواهد که برای کمک به سایه به خیابان میرداماد برود. ابراهیم آنجا درمی یابد که سایه زنی خیابانی است که با دزدیدن پول مردهای هوسبازی که او را سوار اتومبیل هایشان می کنند، روزگار می گذراند. ابراهیم با یکی از این مردها درگیر می شود. اما سایه هم از دخالت او عصبانی می شود. در ادامه بشارت، قسمت هایی از زندگی دشوار سایه را به ابراهیم نشان می دهد. تلاش های ابراهیم برای گفتن حقیقت به سایه بی نتیجه می ماند تا اینکه تصمیم می گیرد به همراه عقیل به خواستگاری او برود اما سایه آنها را از خانه بیرون می اندازد. ابراهیم منتظر می ماند و اصل ماجرا را برای سایه شرح می دهد. در ادامه آن دو با هم نزد دکتر می روند و دکتر واقعیت را به سایه می گوید. ابراهیم با بشارت در پارک دیدار می کند. بشارت و ابراهیم سایه را در حالی پیدا می کنند که به قصد خودکشی بالای برجی ایستاده. ابراهیم با چند مأمور پلیس بالا می رود و بار دیگر از سایه تقاضای ازدواج می کند و همراه سایه از بالای برج به پایین می پرد. در میانه راه سقوط، بشارت ابراهیم را سرزنش می کند. اما ابراهیم با اطمینان از این که هنوز زمان مرگ سایه نرسیده به ازدواج با او امیدوار است. آنها روی کیسه نجاتی که نیروهای انتظامی پایین برج پهن کرده اند، می افتند و زنده می مانند. مدتی بعد دختر ابراهیم و سایه به دنیا می آید. سایه که بر اثر پیشرفت سرطان در همان بیمارستان بستری است، نام مژده را بر دخترش می گذارد؛ نامی که بشارت قبلاً یک بار به آن اشاره کرده و آن را نامی زیبا خوانده است.