از خیال تا واقعیت
برخی فیلمها بی آن که ادعایی داشته باشند، بی آنکه از تبلیغات گستردهای بهره برده باشند و بی آن که با انتظاری خاص به تماشایشان بروید با همان امکانات محدود خودشان میتوانند شیرین و دوست داشتنی باشند.«بهشت گمشده» یکی از همین دسته فیلمهاست.
«بهشت گمشده» فیلمی بهشدت داستانمحور است و برای پرداخت درست به قصهاش به سراغ یک قالب روایی متفاوت رفته است و اتفاقاً آنچه به جذابیتش کمک بسزایی میکند همین قالب روایی کمتر تکرارشده است. فیلم دو قصه را به موازات هم روایت میکند و روایت دوم (آنژل و علی) خود داستانی است که شخصیتهای روایت اول درحال خواندنش هستند. درواقع قالب روایی فیلم «داستان در داستان» است؛ قصه در دل قصهای دیگر که در نیمهی پایانیاش غافلگیرمان میکند و در نقطه عطفش با حقیقت تلاقی مییابد. برای فیلمی "داستان محور" انتخاب یک روایت پردازی درست و منسجم که در عین حال تکراری هم نباشد قطعاً برد بزرگی به حساب می آید.
بسیاری از فیلمنامه های این سال ها از مشکل عدم توانایی تبدیل موقعیت به داستان رنج می برند و به همین جهت در روند پیشرفت خود جذابیت دراماتیکشان را از دست می دهند و صاف و مسطح می شوند. «بهشت گمشده» اما در تبدیل موقعیت هایش به داستان ماهرانه عمل می کند و چرخه ی درام در آن کامل و منسجم به جلو می رود.
فیلم، بعضی جاها، یکدستی های جالبی به مخاطب می زند. گاهی با ظرافت فریبمان می دهد و گاهی با هوشمندی ما را از رو به عمق فیلمنامه اش می کشاند. به عنوان مثال در آغاز گمان می کنیم قصه ی اصلی فیلم قصه ی عیسی و آیداست اما با آغاز روایت دوم، پی می بریم این علی و آنژل هستند که قرار است محوریت درام را در دست گیرند و سیر تغییر و دگردیسی آنهاست ...
برخی فیلمها بی آن که ادعایی داشته باشند، بی آنکه از تبلیغات گستردهای بهره برده باشند و بی آن که با انتظاری خاص به تماشایشان بروید با همان امکانات محدود خودشان میتوانند شیرین و دوست داشتنی باشند.«بهشت گمشده» یکی از همین دسته فیلمهاست.
«بهشت گمشده» فیلمی بهشدت داستانمحور است و برای پرداخت درست به قصهاش به سراغ یک قالب روایی متفاوت رفته است و اتفاقاً آنچه به جذابیتش کمک بسزایی ...