همهچیز برای شروعی دوباره آماده است. مدرسه و بچههایی که یکسال بزرگتر شدهاند، زنانی که هرکدام فاجعهای را از سر گذراندهاند و حالا برای بقای خود تصمیم به فراموشیاش گرفتهاند. به ظاهر شهر و آدمها در یک آرامش نسبی به سر میبرند و دیگر خبری از اتفاقی مهیب و پیچیده نیست. همین احساسِ مشکوک و ترسناک زیربنای داستان فصل دوم سریال است. حادثهای غیرمنتظره شخصیتهای اصلی را به هم پیوند زده و هرکدام میدانند عواقب افشای حقیقت چقدر میتواند برای شان وحشتناک باشد. پس سکوت میکنند تا اوضاع از این بدتر نشود. آنها نمیدانند غریبهای از راه رسیده تا دوباره زندگیشان را مختل کند. مَری لوییز همان اتفاق نابهنگام این فصل است. شخصیتی که با زبانِ بُرنده و نیش و کنایههای خود دست از سر این زنان بر نمیدارد تا به آنچه میخواهد برسد. خطر اصلی همین جاست. پِری از داستان حذف شده اما مادرش که حالا میتوان مطمئن شد ریشهی رفتارهای توهینآمیز او از کجا نشأت میگرفت، جا پایش گذاشته تا بار دیگر سِلست را آزار دهد. چرخهی خشونت بیپایان که هرکسی به نوعی هم از آن رنج میکشد و هم آن را به دیگری (نسل بعدی، دوستان، همسر و ...) انتقال میدهد. اما نکته اصلی این است که آدمها نمیتوانند یا نمیخواهند با چهرهی ترسناک خود و یا عزیزانشان روبرو شوند. مثل مری لوییز که تمام توان خود را به خرج میدهد تا اعمال زشت و نابهنجار پسرش را باور نکند. انکار او از شنیدهها و واقعیت موجود هیچ کمکی به او نمیکند و زمانی که با چشم خود شاهد آزار و اذیتهای پِری میشود که دیگر دیر شده است.
آنچه در این فصل بر آن تاکید شده بازگشایی پروندهی گذشته این زنهاست. هرکدام اگر در زندگی شخصیشان مرتکب خشونت، خیانت و ... شدهاند، در ...
همهچیز برای شروعی دوباره آماده است. مدرسه و بچههایی که یکسال بزرگتر شدهاند، زنانی که هرکدام فاجعهای را از سر گذراندهاند و حالا برای بقای خود تصمیم به فراموشیاش گرفتهاند. به ظاهر شهر و آدمها در یک آرامش نسبی به سر میبرند و دیگر خبری از اتفاقی مهیب و پیچیده نیست. همین احساسِ مشکوک و ترسناک زیربنای داستان فصل دوم سریال است. حادثهای غیرمنتظره شخصیتهای اصلی را به هم پیوند زده و هرکدام ...