![](/api/filedb/8ab60616.jpeg?w=280&q=75)
7.6/10امتیاز سلام سینما
1378سال ساخت
cinemaایرانی
اعتراض
امیرعلی که شریفه، نامزد برادرش رضا، را به دلیل رابطه نامشروعش با مردی به نام احمد به قتل رسانده، پس از دوازده سال از زندان آزاد می شود. پیش از آزادی، هم سلولی اش محسن دربندی، انگشتری به او می دهد و به او سفارش می کند پس از گرفتن طلب او از مردی بیرون از زندان، از زنی به نام مجدی حمایت کند و سر و سامانی به زندگی او بدهد. بیرون از زندان، مادر او که حالا نابینا شده به همراه برادران و خواهران امیرعلی و شوهرخواهرش به استقبال او می آیند و امیرعلی درمی یابد که در غیاب او پدرش از فراغ او مرده و یوسف، یکی دیگر از برادرهایش، در یک آسایشگاه روانی بستری است. یوسف در جران تظاهرات دانشجویی بر اثر ضرباتی که به سرش وارد آمده دچار اختلال روانی شده است. رضا، برادر آزادشده اش را به یک پیتزافروشی در شمال شهر که محل کار اوست می برد. رضا عاشق دختر پولداری به نام لادن است که به اتفاق دوستانش از مشتریان دائمی پیتزافروشی است، و از طرفی تلاش می کند به ناراحتی های روانی دوست معتادش قاسم پایان دهد. امیرعلی به زودی مجدی را پیدا می کند و در حالی که تصور می کرده مجدی همسر محسن است، درمی یابد که او زنی بیوه و در واقع خواهر هم سلولی اش است که با دختر کوچکش عاطفه زندگی می کند. امیرعلی دلباخته مجدی می شود و در ملاقاتی در زندان با محسن از او اجازه عروسی با خواهرش را می خواهد و محسن نیز می پذیرد. از سویی رضا به لادن می گوید که به خاطر اختلاف طبقاتی میان خانواده آن دو، ازدواجشان غیرممکن است و بهتر است از یکدیگر جدا شوند. لادن با ناراحتی می پذیرد. یک شب رضا که طبق معمول برای یکی از خانه ها پیتزا برده، متوجه حضور دوستان لدن در میهمانی ای که در آن خانه برپاست می شود و سپس خود لادن را نیز می بیند. رضا با ناراحتی به پیتزافروشی برمی گردد و مدتی بعد دوستان لادن نیز به پیتزافروشی می آیند و به او می گویند که امشب عقدکنان لادن است ولی هنوز عاقد نیامده است. امیرعلی که موفق شده طلب محسن را بگیرد، در راه بازگشت با احمد، فاسق نامزد سابق برادرش، روبرو می شود و احمد او را با ضربه های متعدد چاقو می کشد در حالی که امیرعلی در خیابان و زیر باران شدید آخرین نفس ها را می کشد، لادن به پیتزافروشی که دوستانش در آن جمع شده اند، نزد رضا بازمی گردد.