![](/api/filedb/b5c4ce98.jpeg?w=280&q=75)
9.5/10امتیاز سلام سینما
1377سال ساخت
cinemaایرانی
کمکم کن
شولان صاحب یک دامداری، چنان عرصه زندگی را بر دامپزشکی جوان به نام حبیب تنگ می کند که او وادار به خودکشی می شود. شولان برای سرعت دادن به نابودی حبیب، دختری به نام نیلوفر را ـ که پدرش با شولان آشنا بوده و پس از مرگ والدینش با خواهران کوچکترش زندگی می کند ـ به سراغ حبیب می فرستد. نیلوفر که سودای خواننده شدن در خارج از کشور را در سرمی پروراند، در ازای گرفتن ویزا از شولان برای نابود کردن حبیب (که مدارکی را نیز علیه دامداری شولان در اختیار دارد) وارد میدان می شود، اما پس از گرفتن مدارک از حبیب، آن دو به یکدیگر علاقمند می شوند. از طرفی شولان وقتی درمی یابد دخترش مهتاب با جوانی به نام رفیعی آشنا شده و آن دو قصد ازدواج دارند، رفیعی را به شدت کتک می زند و مهتاب را از دیدار با او منع می کند. حبیب، رفیعی و سیاوش ـ دوست مشترک آن ها که همکارش در آهنگری توسط برادرزاده شولان به نام فیضی به قتل رسیده ـ به سراغ شولان می آیند و با او درگیر می شوند. شولان در پی گرفتن انتقام مرگ دخترش، رفیعی را از طبقه بالای پاساژ به پایین پرتاب می کند. فیضی هم به کمک شولان می آید، اما حبیب و نیلوفر می گریزند و شولان و فیضی آن دو را تا شهربازی تعقیب می کنند. فیضی از بالای سفینه شهربازی به پایین پرتاب می شود و حبیب و نیلوفر شولان را که مجروح است، در باغ وحش به حال خود رها می کنند.