سروان محمدی، افسر آگاهی، که تصور می کند دخترش توسط اعضای یک باند بین المللی قاچاق مواد مخدر به قتل رسیده، درمی یابد که او زنده است و توسط اعضای باند به عنوان گروگان به ترکیه برده شده است. آنها در تلاشند که مهران، عضو دستگیرشده شان را در تهران آزاد کنند. از طرف اعضای باند، مردی به نام آزاد که جنایتکاری حرفه ای است، مأمور کشتن شاهدان و همدستان مهران می شود. آزاد، اشخاص موردنظر را یکی پس از دیگری می کشد. اما سروان محمدی، با شناسایی محل اقامت آزاد، او را دستگیر می کند. آزاد از زندان می گریزد و خود را به ترکیه می رساند. او در آنجا می یابد خود یکی از قربانیان ماجراست و باید در پایان به قتل برسد. به همین دلیل، رئیس باند را که یک تیمسار است به قتل می رساند و در میان راه،‌ با سروان محمدی که برای یافتن دخترش به ترکیه آمده، روبرو می شود. آنها به محل اقامت دکتر و توروس ـ دو تن دیگر از اعضای اصلی باند ـ می روند. آزاد، دکتر را به گروگان می گیرد اما توسط سروان محمدی و پلیس ترکیه به دام می افتد. دکتر به پیشنهاد سروان محمدی، توروس را برای معامله موادمخدر دعوت می کند و به دام می اندازد. اما آزاد از چنگ پلیس فرار می کند. یک افسر ترک، سروان محمدی را نزد دخترش می برد که در بیمارستانی بستری شده و آنها را تنها می گذارد.