![](/api/filedb/56ba48e9.jpeg?w=280&q=75)
6/10امتیاز سلام سینما
1383سال ساخت
cinemaایرانی
زن زیادی
سیما معلم است و همراه با فعالیت های جانبی دیگر با همکاری زنان محلی چرخ زندگی را به تنهایی می چرخاند.شوهرش احمد کار درست و حسابی ندارد و در عوض مدام در حال ولخرجی و عیاشی است. روزی احمد به سیما می گوید که یکی از دوستانش فوت کرده و او باید همسرش را به روستای زادگاهش ببرد. سیما سعی می کند همراه احمد برود اما احمد نمی پذیرد. تا این که وسط راه پلیس احمد و صبا را می گیرد و سیما برای رهاشدن آنها مجبور می شود ادعا کند که صبا خواهرزاده اش است. هر سه به مسیر ادامه می دهند تا آنکه جاده به دلیل بارندگی بسته می شود و همه مجبورند در هتلی بین راه، شب را سر کنند. در این میان معلوم می شود رحیم، معلم مدرسه شهر کوچک مجاور، همسرش را کشته. سیما نیمه شب سری به ماشین شان می زند که با رحیم مواجه می شود. چون با او که زنش را به خاطر خیانت کشته احساس همدلی می کند او را از دست پلیس نجات می دهد و قول می دهد که فردا دوباره سری به او بزند. فردا همراه با احمد و صبا به دنبال رحیم می آیند و بحثی بین همه شان درمی گیرد که معلوم می شود صبا زندگی بسیار سختی داشته و شوهرش او را می فروخته و او با دزدی و سرکیسه کردن مردها روزگار می گذرانده، احمد به او در مورد سیما دروغ گفته و می خواسته اغفالش کند. رحیم هم پیش از شنیدن حرف های زنش، او و پسرخاله اش را کشته، در حالی که واقعاً گناهکار نبوده اند. رحیم عصبانی می شود و از احمد می خواهد او را بکشد. با هم درگیر می شوند و رحیم با اسلحه خودش کشته می شود. دست آخر سیما و صبا بدون توجه به فریادهای احمد، با هم دور می شوند.