![](/api/filedb/be626978.jpeg?w=280&q=75)
8/10امتیاز سلام سینما
1377سال ساخت
cinemaایرانی
قصه های کیش(اپیزود سوم،در)
مردی که تنها یک در خانه با پلاک برایش باقی مانده، آن را بر پشتش حمل می کند. یک پستچی سوار بر دوچرخه خودش را به او می رساند و در می زند. مرد در را باز می کند و پستچی به او می گوید که نامه دارد. مرد که سواد ندارد، از او می خواهد تا نامه را برایش بخواند. نامه را جوانی فرستاده که دختر مرد را با برقع در بازار دیده و عاشقش شده و می خواهد با او ازدواج کند. مرد نامه را می گیرد و پاره می کند، در را می بندد و دوباره راه می افتد. دختری با برقع و یک بزغاله خودش را به مرد می رساند، سپس چند نوازنده محلی از راه می رسند. مرد خسته از حمل در، لحظه ای می ایستد و استراحت می کند. گروه نوازندگان از او می پرسند که آیا این حوالی مراسم عروسی یا عزاداری برقرار نیست؟ و جواب منفی می شنوند. مرد دوباره راه می افتد و دختر و بزغاله هم به دنبالش روان اند.