نقاش لالی به نام نادر در ساحل با مریم آشنا می شود و او را از دست مرد مزاحمی می رهاند. کیف مریم در ساحل جا می ماند و قبل از این که نادر موفق شود کیف را به او بازگرداند مریم به همراه پدرش محمود و مادرش به تهران بازمی گردد. نادر در تهران از طریق نشانی دختر که در کیف است و پرس و جو از مسئول یک داروخانه و جوانی به نام آزاد، که با گروهی مشغول تهیه ی یک فیلم سینمایی است، خانه ی مریم را می یابد. نادر بدون اطلاع وارد خانه می شود و محمود او را دستگیر می کند تا تحویل کلانتری دهد، اما با وساطت مریم نادر رها می شود. با فاش شدن راز نامزد مریم، که همسرش را با یک کودک خردسال رها کرده و گریخته است، علاقه ی مریم نسبت به نادر برانگیخته می شود. جوانی از بستگان محمود به نام جمشید قصد دارد به مریم دست درازی کند، اما نادر مداخله می کند و بین او و محمود درگیری پیش می آید. نادر در قهوه خانه ای با اسمال آشنا می شود و توسط او به کار نقاشی رو می آورد. محمود از طریق روزنامه باخبر می شود که پروفسوری به ایران آمده که قادر است کر و لال ها را درمان کند. با موافقت پدر مریم زمینه ی ازدواج نادر و مریم فراهم می شود.