زایشگاهی طعمه حریق می شود و یک زن و شوهرش شهاب، که قادر به شناسایی نوزاد خود نیستند، دو نوزاد پسر را به خانه می برند. رامین و شاهین در کنار هم بزرگ می شوند. پدر رامین ،که آدم خلافکاری است، از خال روی شانه ی پسرش او را می شناسد، اما سکوت می کند. در خانه ی شهاب، شاهین از توجه پدر و مادرش به رامین نگران است و با او بنای مخالفت می گذارد. رامین که مدیریت کارخانه ی پدرش به او واگذار شده برای خشنودی شاهین و بدگمان کردن شهاب، گاوصندوق شرکت را سرقت و در باغ خانه پنهان می کند، و برای بیزار کردن مادرش وانمود می کند که با نامزدش میترا به الکل معتاد شده اند. شهاب و همسرش او را از خانه می رانند؛ اما مدتی بعد شاهین تصادف می کند و رامین به عنوان شخصی ناشناس به او خون می دهد. پزشک موضوع را برملا می کند، و دوست رامین، که از نقشه های رامین مطلع بوده، با بازگویی حقیقت نظر همه را به او جلب می کند. وقتی رامین برای آوردن گاوصندوق می رود پدر واقعیش سر می رسد و با او گلاویز می شود. با آمدن اعضای خانواده شهاب و متنبه شدن پدر رامین همه در کنار هم زندگی جدیدی را ‎‏آغاز می کنند.