آریان شاداب، دانشجوی رشته معماری، با دنیا ـ همکلاسی اش ـ قصد ازدواج دارد.آریان که در بنگاه معاملات ملکی پدرش کار می کند به خانواده دنیا دروغ می گوید که پدر و مادرش فرانسه هستند و منتظر بازگشت آن هاست. او که بیکار است، برای تهیه هزینه ازدواج، دنبال کار می گردد. پیرمردی به نام ساکت که قبلاً بازیگر و وکیل بوده قصد استخدام یک خانه شاگرد دختر را دارد، اما صاحب خانه ـ ملک تاج ـ که با او سر لج بازی دارد قصد استخدام خدمتکار پسری را دارد. چند روز بعد ملک تاج، آریان و دنیا را که برای کار به خانه آن ها رفته اند می بیند و به ترفندی برای دیدن خانه، سرآشنایی را با آریان باز می کند و پس از پی بردن به این که او بیکار است پیشنهاد می کند در عوض خدمت به او ماهی پانصد هزار تومان حقوق می دهد. پس از مدتی آریان که با دیدن ثروت ملک تاج وسوسه شده، با هدف صاحب شدن پول و اموال او به ملک تاج پیشنهاد ازدواج می دهد. ساکت که از اول مخالف حضور آریان در آن خانه بوده به شیوه خود به گوش همه می رساند که او با ملک تاج ازدواج کرده. با فهمیدن این مسأله توسط خانواده ی دنیا، زندگی آریان به هم می ریزد. ساکت به آریان می گوید که بیماری قلبی ملک تاج ساختگی است و او در تله این زن افتاده. آریان که حالا به ملک تاج بی علاقه شده، خیلی اتفاقی پی می برد که 38 سال پیش ساکت و ملک تاج با هم ازدواج کرده اند، اما در همان شب اول از هم جدا شده اند و به مرور نسبت به هم رفتاری خصمانه پیدا کرده اند و ازدواج ملک تاج با آریان هم از سر لجبازی بوده است. نهایتاً ساکت و ملک تاج پی می برند که با یکدیگر علاقه مندند و این بار آریان و دنیا با هم ازدواج می کنند.