![](/api/filedb/d920ceb5.jpeg?w=280&q=75)
0/10امتیاز سلام سینما
1368سال ساخت
cinemaایرانی
آب را گل نکنید
یک آموزگار نهضت سوادآموزی به نام فرزانه وارد روستای پرت افتاده ای می شود تا فرزندان اهالی روستا را باسواد کند. او نسبت به اهالی، به خصوص زنان و کودکان، از هیچ کمکی فروگذار نمی کند. یک شب که باران شدیدی می بارد می کوشد اعتماد زن بدنامی به نام صنوبر را جلب کند. همان شب سخت بیمار می شود و یکی از اهالی روستا به نام امیدعلی او را نزد خانواده اش می برد. فرزانه پس از اینکه حالش بهبود می یابد همراه پدرش و امیدعلی به روستا باز می گردد، اما در راه به دلیل سرما و برف فوت می کند. او را در گورستان روستا به خاک می سپارند. پس از آن خواهر فرزانه به روستا می رود تا جای او را پر کند.