![](/api/filedb/d57716d6.jpeg?w=280&q=75)
9.3/10امتیاز سلام سینما
1378سال ساخت
cinemaایرانی
مرد بارانی
دکتر هادی بارانی، از سال ها پیش تلاش می کند با کمک داروهای گیاهی، راهی برای درمان سرطان بیابد. او علاوه بر کار در بیمارستان، مطب کوچکی دارد که هر روز مملو از بیمارانی است که برای مداوا به او مراجعه می کنند. دکتر آهی، همکار دکتر در بیمارستان به او می گوید برای پرهیز از دردسرهایی که گاهی بستگان بیمارانی که شفا پیدا نمی کنند برای او ایجاد می کنند، بیماران کمتری را بپذیرد. او همچنین دکتر بارانی را از دسیسه های مداوم دکتر حکاک، رئیس بیمارستان که سال ها قبل به دلیل فعالیت های سیاسی موجب اخراج دکتر بارانی از دانشگاه شده بود، آگاه می کند. دکتر بارانی در زندگی خانوادگی اش نیز با دردسرهایی روبروست. پسرش، امید که قادر نیست با پدر رابطه عاطفی پیدا کند، خانه را ترک کرده و دخترش، آرزو نیز که ازدواج کرده وضعیت مشابهی با پدر دارد. پروین، همسر دکتر بارانی معتقد است که او به دلیل مشغله فکری اش قادر نیست به زندگی خانوادگی اش سر و سامان دهد. زیبا رازی که از دانشجویان سابق دکتر بوده و اکنون متخصص سرطان شناسی در انستیتو سرطان شناسی میشیگان آمریکاست به ایران بازمی گردد و در ادامه تحقیقات دکتر، با او همراه می شود. در جریان این تحقیقات تازه که به نتایج قابل توجهی می رسد، دکتر که از پیش دلباخته زیبا بوده به نوعی دچار بحران عاطفی می شود و زندگی و حرفه اش به مخاطره می افتد. دکتر بارانی به همراه زیبا به یک مسافرت تحقیقاتی در داخل کشور برای کشف یک گیاه برای معالجه بیماران سرطانی می رود. سهراب، بیمار سرطانی، به اتفاق همسرش ستاره که یک سال و نیم از ازدواجشان می گذرد، برای مداوا به مطب دکتر بارانی می روند و دکتر تلاش می کند با کمک گیاهان دارویی او را مداوا کند و این در حالیست که موقعیت خانوادگی دکتر روز به روز بحرانی تر می شود. معالجات به خوبی پیش می رود. دکتر حکاک قصد دارد نظر دکتر بارانی را به همکاری با او جلب کند ولی دکتر بارانی که هنوز گذشته ها را فراموش نکرده، همکاری او را نمی پذیرد. زیبا اصرار دارد که دکتر حتماً برای ادامه تحقیقاتش به آمریکا برود ولی دکتر نمی پذیرد. چندی بعد زیبا، بار دیگر ایران را ترک می کند و مدتی بعد دکتر بارانی دعوت نامه ای را برای ایراد سخنرانی در آمریکا دریافت می کند. حاجی، یکی از بیماران دکتر که بیماری قلبی دارد، پیش از مرگش نیمی از دارایی اش را برای کمک به بیماران سرطانی به دکتر می بخشد. زیبا بار دیگر به ایران می آید و درحالی که وانمود می کند قرار است با دکتر آهی ازدواج کند، از او می خواهد که برای شرکت در کنفرانس پزشکی حتماً به آمریکا برود. دروغ زیبا مؤثر مواقع می شود و دکتر راهی آمریکا می شود.