![](/api/filedb/b5d3bafa.jpeg?w=280&q=75)
5/10امتیاز سلام سینما
1369سال ساخت
cinemaایرانی
آوای دریا
جمعه، پسری است که با مادر بیوه اش در یکی از واحه های کویر زندگی می کند. دایی او که در شهر کار می کند به روستا برمی گردد و برایش صدفی می آورد که می توان صدای امواج دریا را از آن شنید. جمعه، شیفته صدف، آن را به همه دوستانش نشان می دهد، اما یکی از دوستانش صدف را می شکند و دایی جمعه به او قول می دهد که در ملاقات بعدی، صدف بهتر و بزرگتری برایش بیاورد. ولی جمعه به این وعده ها راضی نیست. او می خواهد همراه دایی اش به شهر، و از آنجا به دیدار دریا برود. دایی جمعه او را با خود نمی برد و جمعه، پیاده از راه صحرا قصد عزیمت به شهر می کند. پیرمردی شتربان از همان دهکده، او را نیمه جان در صحرا می یابد و می خواهد او را به خانه بازگرداند. ولی جمعه می گریزد و به شهر می رسد. مردم او را به جرم دزدی تعقیب می کنند. وقتی دایی اش را که در یک انبار جمع آوری پلاستیک های مستعمل کار می کند پیدا می کند، با هم راهی دریا می شوند. شب هنگام به ساحل می رسند. داییش با روشن کردن کبریتی، دریا را به او نشان می دهد.