قاراباش موسوم به آراس خان که پس از کشته شدن پدرش به دست قلیچ خان سال ها از زادگاهش دور بوده بازمی گردد تا انتقام پدرش را بگیرد. او با لباس سیاه و چهره ای پوشیده به کمک کشاورزان می شتابد و از مهندسی که به کشاورزان کار با تراکتور را می آموزد حمایت می کند. تنها کسی که از هویت آراس خان اطلاع دارد کاکا است. آراس شیفته ی بی بی سارا، دختر خان است و دختر دیگر خان، بی بی عایشه، همسر قلیچ خان است و اقدامات ظالمانه ی او را حمایت می کند. قلیچ خان عموی آراس، الله وردی را به اتهام همکاری با آراس به قتل می رساند و آراس تصمیم می گیرد همسر قلیچ را به گروگان بگیرد، اما در تاریکی شب به اشتباه سارا را که از هوش رفته به غار محل اختفایش می برد. قلیچ می کوشد با تحریک خان مانع خیره سری آراس شود و مباشرش دادمحمد را وامی دارد تا پنهانی خان را زخمی کند و تقصیر را به گردن آراس بیندازد. سارا به آراس اطمینان می دهد که از خان امان خواهد گرفت تا آراس در ملاقات با پدرش حقایق را درباره ی قلیچ بازگو کند و به پدرش می قبولاند که آراس در موقع تیراندازی به او در غار شیطان بوده است. وقتی آراس به ملاقات خان می رود دادمحمد به دستور قلیچ او را با تیر می زند و آراس می گریزد. او دادمحمد را می کشد و خود اسیر می شود. کاکا به کمک سارا آراس را نجات می دهد و آراس انتقام خود را از قلیچ خان می گیرد و سارا را از پدرش خواستگاری می کند.