
9.5/10امتیاز سلام سینما
1367سال ساخت
cinemaایرانی
تا غروب
ذبیح، که آدم بدقلقی است، با همسرش، بی بی حبیبه، در روستایی زندگی می کند. کبیری، که معمولاً مشکلات اهالی را با کدخدامنشی حل و فصل می کند، به ذبیح وعده می دهد که از طلوع تا غروب آفتاب هر مقدار زمین را که محصور کند از آن وی باشد. ذبیح آزمندانه به محصور کردن زمین های روستا می پردازد، اما در پایان روز از فرط خستگی از تپه ای سقوط می کند و جان می دهد.