مفسدین

چند مرد و زن از جمله یک افسر عالی رتبه ی ارتش، یک زن نزول خوار و یک قاچاقچی مواد مخدر، که قبل از انقلاب علیه مردم فعالیت داشتند، ناخدای لنجی را تطمیع می کنند تا آنها را از مرز آبی عبور دهد. جوانی نیز همراه مسافران است که به قصد یافتن کار به آن سوی آب می رود. او در طول راه به دختر افسر علاقه مند می شود. ناخدای لنج آنها را در جزیره ای متروک پیاده می کند. با بالا آمدن آب آنها که خود رابا مرگ روبرو می بینند، با تلاش زیاد، به لنج باز می گردند و با ناخدا و کارگران مقابله می کنند. با شروع درگیری گروهی از دو طرف جان می بازند. دختر افسر و کارگر جوان تنها افرادی هستند که پس از دربدری به کشور باز می گردند.