جستجو در سایت

1396/09/25 00:00

وقتی لمپن ها پولدار می شوند

وقتی لمپن ها پولدار می شوند

آیا مسعود کیمیایی فیلم خوبی ساخته؟ آیا می‌توان فعالیت فیلمسازی مسعود کیمیایی را یک فرایند تجزیه‌پذیر از روند سقوطی سینمای ایران به دوران نزول روابط انسانی توصیف کرد؟ و آیا «قاتل اهلی» که ریشه‌های ناجوانمردانه قیصر را به دوش کشیده یک دستاورد هنری است؟ این پرسش‌هایی است که مخاطب پس از تماشای این اثر با خود مطرح می‌کند.

*برسد به دست مسعود کیمیایی

«قاتل اهلی» تازه‌ترین و پرحاشیه ترین ساخته مسعود کیمیایی که این روزها بر پرده سینماهای این شهر نقش بسته است با استقبال به نسبت خوب تماشاگران اصفهانی روبه‌رو شده. ازآنجایی‌که مسعود کیمیایی را با فیلم‌های رفاقتی، شفاقتی اش می‌شناسیم این بار نیز حدسمان درست از آب در آمد و پای سفره لمپن‌هایی نشستیم که تنها تفاوتشان تغییر در موقعیت مکانی ازنظر سازمان داستان بندی در سناریو بود. متأسفانه مسعودخان در سینمای ایران مانند بازیگری عمل کرده است که با استفاده از روش متد اکتینگ زندگی شخصی خود را وقف شخصیت فیلمنامه ای می‌کند که خیانت در رفاقت مهم‌ترین موضوع عنوان‌شده در نگارش آن است؛ این تفکر خرافاتی که در بافت تأملی این کارگردان صاحب‌نام ایرانی نفوذ کرده است نه به‌روز شده و نه تکامل می‌یابد. در یک جمله باید کیمایی را ابتدایی‌ترین شکل برداشت سینمای ایران از فلسفه کشف هنر هفتم عنوان کرد که با آن میزان وفاداری در دوستی و غیرت مردانه را به نمایش می‌گذارد از همین رو نمی‌توان مسعود کیمیایی را یکی از مؤلفان سینمای ایران برشمرد چراکه سینما تریبون آزاد اعتقادی نیست بلکه تنها جایی است که می‌توان با علم تصویر فلسفیدن را به مخاطب آموخت. مسئله دوم واکنش این کارگردان ایرانی به منجلاب شخصیتی در سینمای ایران است که با یک دست کت‌وشلوار و کروات نمایان می‌شود، اما در زیر این چهره سانتی مانتال رفتارهای بی‌محابایی نهفته است که جنس سینمای کیمیایی را کهنه و زواردررفته نشان می‌دهد. جای تعجب دارد که چرا فیلمساز بر سر شخصیت‌هایی که در یک بازه زمانی خلق کرده و عمری است دارد آن را می‌دوشد چانه می‌زند، هنر بعد از آفرینش دیگر متعلق به هنرمند نیست پس بهتر است هنرمند پس از خلق یک اثر هنری به گذشته خود رجوع نکند و سعی در بازسازی و یا تکمیل آن نداشته باشد چراکه مسائل‌های اجتماعی آن تبدیل به دغدغه‌های شخصی خواهد شد.

*سرایش از زبان سروش

مهمترین رکن در نویسندگی یک اثر سینمایی برقراری ارتباط میان شخصیت‌ها با استفاده از دیالوگ‌های پیش برنده و چندلایه است که فیلمنامه‌نویس باید با اشراف کامل بر این موضوع دست به نگارش مضمون موردنظر بزند. در فیلم «قاتل اهلی» تمام دیالوگ‌ها شکل شعاری به خود می‌گیرند و این شعارها خالی از آرمان و حقیقت فکری انسانی هستند چراکه نه زبان سروش (پرویز پرستویی) زبان گزنده‌ای است و نه اطرافیانش آدم‌های کار بلدی هستند. این‌گونه است که فیلمنامه‌نویس ما می‌خواهد نابلدی خود را زیرپوشش‌های متفاوت از ظاهر تا لحن گفتار پنهان کند. در اینکه مسعود کیمیایی جایگاه مهمی در تاریخ سینمای ایران دارد هیچ جای شکی نیست اما باید به این مسئله اعتراف کرد که این کارگردان انرژی هنری خود را ازدست‌داده و دیگر ساخته‌های او رنگ و بوی مردانگی و شرافت انسانی را به‌خوبی عیان نمی‌کند. بازی گرفتن از بازیگر می‌تواند چهره شخصیتی وی را در میان هواداران خود تغییر دهد به همین منظور تلنگری به بازی حمیدرضا آذرنگ در این اثر می‌زنیم که وجهه هنری شغل وی را به‌مراتب کاهش داده است. عصبانیت، هیجان، استرس و ... ازجمله احساساتی هستند که یک بازیگر در هنگام ارائه بازی خود با استفاده از راهنمایی‌ها و خواسته‌های کارگردان از خود بروز می‌دهد. مسئله اینجاست که نه کیمیایی و نه آذرنگ هیچ‌وجه شباهتی میان اندیشه‌های خود ندارند و باید انتخاب این بازیگر را برای ایفای نقش در این فیلمنامه از اساس اشتباه عنوان کرد. البته که یک کارگردان کار بلد می‌تواند با چوب‌لباسی ترسناک‌ترین فیلم تاریخ سینمای جهان را بسازد اما اگر آن چوب‌لباسی فلزی باشد و یا ظاهری فانتزی داشته باشد کاربرد احساسی خود را از دست می‌دهد. حضور آذرنگ در این اثر دقیقاً مانند پرویز پرستویی یک انتخاب اشتباه بود و نمی‌توان ارزیابی درستی از عملکرد آنان در این اثر داشت. با همه این تفاسیر مسعود کیمیایی فیلم خوبی نساخته است چراکه در آثار قبلی تکلیف مخاطب با شخصیت‌های داستان مشخص بود، آنان بافت سنتی شهر را پوشش می‌دادند و آرتیست‌بازی گوشه‌ای از احساساتشان بود اما در این اثر شخصیت‌ها دچار پارادوکس معنایی شده‌اند که در ظاهر پولشویی می‌کنند اما در باطن به خود نیز خیانت خواهند کرد. سینمای امروز ایران دچار بحران شخصیتی شده و این بحران شخصیتی نیز به‌خوبی در این فیلم ملموس است پس درنتیجه سینمایی که همچنان در بی‌هویتی به سر می‌برد بهتر است دست از سر مسائل اجتماعی و روابط انسانی بردارد تا دیگر ابزارهای فرهنگی فعالیت خود را در این زمینه پررنگ‌تر کنند.