جستجو در سایت

1397/04/05 00:00

شمارش معکوس برای خوک ها در سینمای ایران

شمارش معکوس برای خوک ها در سینمای ایران

  

خوک واقعیت سینمای ایران است ؛ واقعیتی شیرین اما سمی . مانی حقیقی در این فیلم به دنبال چیستی ها می گردد ، پرسشی که نه به درستی مطرح می شود و نه راه حلی برای آن وجود دارد ، چرا که سینما مسئول اتفاقات اجتماعی– سیاسی پشت پرده خود نیست و فقط می تواند نسبت به فضایی که برای مخاطب ساخته می شود پاسخ گو باشد و در زمینه های حاشیه ای هیچ مسئولیتی ندارد . حقیقی می خواهد با سینما بازی کند ، اصلا دوست دارد همکاران خود را به تمسخر بگیرد ؛ چه در این اثر چه در آثاری مانند «پنجاه کیلو آلبالو» و «اژدها وارد می شود» . مهم نیست برای اثری فرش قرمز پهن می کنند و از عوامل آن در ژست های مختلف عکس بر می دارند ، مهم این است که آنچه ارائه داده می شود از نظر بُعد جغرافیایی دارای پتانسیل مناسب برای ارائه در یک جشنواره خارجی باشد ؛ متاسفانه این اثر حتی در جغرافیایی شهری منطقه ای تهران نیز قابل تحمل نیست و شاید اندکی همیشه منتقد و مستاصل از سینمای ایران از این اثر استقبال کنند و بس .

*یک

در فیلم خوک چه اتفاقی قرار است رخ دهد ؟ آیا فیلم ساز می خواهد مخاطب را وارد چالش حاشیه ای سینمای ایران کند ؟ آیا قرار است داستان فیلم سازی که لغو مجوز شده و از نظر احساسی در حال سرکوب شدن است و در اوضاع نابسامان روحی روانی به سر می برد پیگیری شود ؟ آیا مولف می خواهد با این اثر نقدی بر نقدینگی سینما در مواجهه با مسائل موجود در خود ارائه دهد و عوامل را ناتوان در بیان آن بر شمرد ؟ و پرسش هایی از این دست که نشانه از سردرگمی روایت و آشفتگی شخصیت پردازی در این اثر دارد و طبیعتا فیلم نامه ای که پیرنگ مشخصی برای پرداخت نداشته باشد نمی تواند اثری سینمایی ارائه دهد .

*دو

طراحی صحنه و لباس به طرز ناجوانمردانه ای غیر باور است . سینما می تواند از عنصر اغراق در تصویر استفاده کند اما به شرطی که این اغراق بصری همراه و همتراز متن باشد و از آن پیشی نگیرد . نه پوشش حسن ، شخصیت فیلم ، به جذابیت دارماتیک اثر کمک کرده و نه استعاره هایی که از خودنمایی هنرپیشگان به نمایش می گذارد را می توان باور کرد . پس جایی که تصویر چیزی جدا و یا فراتز از متن ارائه می دهد نمی توان سینمایی دید و سینمایی نتیجه گیری کرد . 

*سه

رادیکالیسم موجود در فیلم هیچ ارتباطی با کاراکترهای اثر ندارد . این اُبژه به خودی خود دغدغه های شخصی حقیقی را در برخورد با شیوه ساخت فیلم در ایران مطرح می کند اما توانایی برقراری دیالوگ با عناصر را ندارد و تنها در حد دیالکتیک باقی می ماند . به عنوان مثال می توانیم به فیلم «هشت و نیم» فلینی گریزی بزنیم و این نکته را یاد آور شویم که : فیلم ساز با همه استیصال به وجود آورده در فیلم نامه می خواهد تاثیر شرایط روحی روانی را بر مخاطب بیش از عنصر داستان فعال نگاه دارد اما مخاطب در فیلم مانی حقیقی مخاطب به جای آنکه مستاصل باشد دچار بیگانگی با متن می شود و این از ناآگاهی وی خبر نمی دهد بلکه این وظیفه کارگردان است که اول مخاطب را از چیستی و چرایی داستان خود آگاه کند سپس گره متنی را ارائه دهد . پس حقیقی نه با حسن کسمایی به آنچه در ذهن خود می پروراند نزدیک شده و نه با یقه خیلی باز حسن معجونی 

*بوق ممتد

مارتین اسکورسیزی می گوید : برای آنکه باور کنم در پلان های دونفره اکت ها و احساسات به درستی برداشت شده اند چشم ها را می بندم و تنها به صدایی که از بازیگران در هدفون می پیچد گوش می کنم . این جمله به معنای آن است که بازیگر می بایست در بیان دیالوگ ها چندین برابر سایر عناصر بازیگری دقت نظر داشته باشد چرا که این دیالوگ است که در آخرین لایه های ذهنی مخاطب رسوخ می کند . در این اثر دیالوگ ها گاه در خدمت دوربین قرار می گیرند و گاه به نظریه ای تک عنصر از راوی بدل می شوند پس نمی توان حتی با یکی از آن جمله های خوش پوش فیلم ارتباط معنایی درستی برقرار کرد .

*انفجار

ما می خواهیم فیلم ببینیم تا حالمان خوب شود . بله حتی فیلم های ترسناک و غمگین هم می توانند حالمان را خوب کنند ؛ تنها باید مضامین سینمایی در خور یک مخاطب ایرانی را ارائه دهند چرا که نه به مخاطب مربوط می شود که پشت این پرده چه می گذرد و نه از دست وی کاری برای حل آن بر می آید . سینما گود مقدس ازتباطات فرهنگی و هنری است پس نباید آنچه را که خود نمی پسندیم به دیگران نمایش دهیم .