جستجو در سایت

1395/05/24 00:00

آ عین عادت

آ عین عادت

خلاصه: احمدرضا (محمدرضا فروتن) استاد دانشگاهی است که همسرش مهتاب (ساره بیات) نسبت به روابط او با یکی از دانشجویانش به نام فرنوش مشکوک شده است...

موضوع فیلم، کلیشه ای نه چندان تازه دراین روزهای سینما و تلویزیون است: خیانت در روابط زناشویی. صرفا به دلیل تکراری بودن یک موضوع نمی توان ایرادی به کلیت یک اثر وارد دانست. اما یک فیلم می تواند درعین حال موضوعی تکراری داشته و خوش ساخت نیز باشد.

روایت فیلم کاملا خطی است و متناسب با موضوع عامه پسند آن انتخاب شده است؛ داستان تقریبا بی مقدمه وارد کشمکش می شود. عدم پرداخت صحیح شخصیتها و عدم آماده سازی صحیح در مقدمه چینی موجب میشود که مخاطب مستقیما و یکباره به کشمکش درونی یک درام پرتاب شود و ناگهان ماجرا را در میان یک فاجعه ببیند. این سبک روایت نیز مجددا به علت موضوع عامه پسند فیلم، انتخاب هوشمندانه ایست. مخاطب چنین فیلمهایی تحمل داستان پردازی و آشنایی با عمق شخصیتها را ندارد و ترجیح می دهد هرچه سریعتر به اصل ماجرا پرداخته شود.

فضای فیلم شلوغ نیست و پراکندگی در فیلم دیده نمی شود. سازنده خط اصلی داستان را فدای داستانکها و حاشیه نمی کند. اما همین سرراست بودن و سادگی موجب می شود عامترین مخاطب نیز به ایرادات فیلم پی ببرد. مثلا برای بسیاری مخاطبین این سوال به وجود بیاید که چرا احمدرضا در پاسخ به سوالاتی که ازاو می شود سکوت میکند؟ این سکوت متناسب با موقعیت حساسی که در آن گیر افتاده نیست بعلاوه به نقش نیز عمقی نمی دهد. بهتر بود  در مقدمه چینی ابتدایی برای چنین واکنشی زمینه سازی می شد.

محرک اصلی (مرگ فرنوش بدلیل دعوای مهتاب) باورپذیر نیست و مجددا به دلیل عدم زمینه سازی و مقدمه چینی درست، تحمیلی به نظر می آید. در پایان نیز توجیه مناسبی برای دادن گوشی موبایل به مهتاب ازسوی دوست فرنوش ارائه نمی شود. این اتفاق در شرایطی می افتد که تنش و کشمکش ادامه دارد. هیچ راهی برای یافتن حقیقت نیست و ناگهان گوشی موبایل بدون هیچ توجیهی وارد شده و مهمترین نقش را در حل ماجرا ایفا می کند. همچنین نتیجه نهایی با شخصیت منصور (آذرنگ) همخوانی چندانی ندارد. منصور بساز بفروش زیرکی است که خطایی ساده لوحانه کرده و ردپایی بزرگ از خودش بر جای می گذارد. بافرض اینکه فرنوش زنده بود بارداری او موجب ازهم پاشیدگی زندگی زناشویی و خانواده منصور می شد. او که اینطور فریبکار به نظر می آید چطور به همین سادگی خودش را اسیر یک دختر دانشجوی ساده می کند؟ خصوصا چهره ای که فیلم در ابتدا از فرنوش برای ما نمایش می دهد، دختری ساده و بی آلایش است که گویا خودش هم دنبال چنین دردسرهایی نیست. با نتیجه ای که در انتهای فیلم می بینیم تمام آن چیزی که از شخصیتها ساخته می شود زیر سوال رفته و فیلم عناصر مهم تشکیل دهنده خودش را نقض کرده و به نوعی با ذهن مخاطبش بازی می کند.با اینحال غافلگیری انتهای فیلم برای بسیاری ازمخاطبین دلچسب است، هرچند شیوه غافلگیری یک شیوه تحمیلی باشد.

آذرنگ بهترین بازی را در میان بازیگران دارد و نقش بسیار اساسی را در این غافلگیری ایفا می کند؛ هرچند فیلمنامه کدهایی برای حدس پایان فیلم می دهد اما آذرنگ با بازی خوب ذهنها را از خودش دور می سازد. ساره بیات نیز باتوجه به موقعیت خودش استرس مناسبی را منتقل میکند وعلی رغم وجود تنش بسیار در نقش مهتاب، اسیر تنشها نشده و بازی اغراق آمیزی ندارد.

از نکات قابل توجه و تحسین برانگیز فیلم نمایش تقابل سنت و مدرنیسم در قالب محیط خانه است. دو خانواده افرادی تحصیل کرده هستند. در خارج خودروهایی مدرن سوار می شوند اما محیط داخل خانه هایشان سنتی است. درب اتاقها شیشه ای است و فیلم با افکتهای صوتی بر صدای در زدن یا کوبیده شدن در تاکید دارد. درب شیشه ای خودش نشانه سنتی بودن است؛ وسیله ای برای ایجاد حریم خصوصی که اگر باز باشد میتوان از آن عبور کرد و وارد حریم خانواده شد. درب شیشه ای را میتوان به نازک و سست بودن حریم خانواده تفسیر کرد. دربهایی که اگر اندکی محکم به آن بکوبیم فرو ریخته و حریم ها برداشته می شوند.