جستجو در سایت

1395/04/16 00:00

بر پایه ی مستندات

بر پایه ی مستندات

این تفاوت حتی در جشنواره نیز به چشم آمد. در جشنواره پارسال فیلم های خوب زیادی داشتیم، اما تعداد فیلم های متفاوت کم تر از انگشتان یک دست بود. شاید در کنار «ایستاده در غبار»، تنها بتوان از «اژدها وارد می شود» نام برد که در میان خیل عظیم درامهای جامعه شناسانه، با رنگ مایه هایی از کارهای اصغر فرهادی کاملاً ساختارشکنانه عمل کرده بودند و احتمالاً به همین دلیل نیز این دو فیلم از سوی مخاطبان بسیار دیده شدند. حتی در میان فیلم های روی پرده نیز که برخی تکرار فیلم های قبلی سازنده شان هستند و برخی به وضوح با نگاه به آثار فرهادی ساخته شده اند، «ایستاده در غبار» یک اثر متفاوت است.
فیلم داستان زندگی فرمانده جنگ، سرلشکر احمد متوسلیان را از دوران کودکی و نوجوانی تا زمان ربوده شدنش در لبنان به تصویر می کشد. فیلم می توانست با ساختاری کلاسیک و در قالب اثری بیوپیک (فیلم های زندگی نامه ای) ساخته شود و بازیگرانی حرفه ای را نیز برای ایفای نقش ها برگزیند، اما آنچه باعث تفاوت این کار با آثار مشابه آن می شود، دقیقاً تفاوت های روایی و فرمیک کار با آثاری از این دست است و فرم جدید و کاملاً خلاقانه محمدحسین مهدویان برای به تصویر کشیدن این داستان واقعی.علاوه بر بحث فرم و ویژگی های بصری، به لحاظ محتوایی نیز فیلمساز می کوشد تا به لایه های زیرین شخصیت نفوذ و از مطلق گرایی پرهیز کند و همین ویژگی جنس کار را به آثار مستند نزدیک می کند. به بیانی، فیلمساز بدون موضع گیری نسبت به شخصیت یا تلاش برای مثبت و منزه نشان دادن او، داستانش را روایت می کند و با بهره گیری از نریشن ها می کوشد فضای کار را از داستانی شدن دور نگه دارد و در این کوشش آنقدر موفق است که علیرغم توضیحات تیتراژ ابتدایی کار (مبنی بر ساختگی بودن تصاویر) همچنان گاهی فراموش می کنیم درحال تماشای یک فیلم داستانی هستیم و فکر می کنیم با اثری مستند رو به روییم.
فیلم به لحاظ اجرایی نیز بسیار موفق است. جبهه جنگی که در این فیلم می بینیم به مراتب از بسیاری فیلم های ژانر دفاع مقدس جبهه تر است و این نشان از تلاش بسیار زیاد طراح صحنه فیلم داشته است و فضاسازی خوبی که توسط مهدویان ایجاد شده است. مخاطبی که فیلم را تماشا می کند چه در زمان وقوع رویدادهای آن زندگی کرده باشد و چه نه خود را در فضای اجتماعی- سیاسی دهه های ۵۰ و ۶۰ می بیند و آن قدر غرق در این مسئله می شود که لحظه ای به غیرواقعی بودن یا ناهمخوانی المانی در آن شک نمی کند؛ اتفاقی که متأسفانه دربسیاری از فیلم ها و سریال هایی با این ژانر و مضمون رخ می دهد و گاف های تصویری و یا عدم آگاهی و اطلاع فیلمساز و طراح صحنه و لباس از بسیاری جزییات یا حتی کلیات آن زمان منجر به باورناپذیریی در طراحی های صحنه و لباس می شود و مخاطب نمی تواند با فیلم ارتابط برقرار کند.این واقع گرایی در روابط میان شخصیت ها نیز دیده می شود و این کلید موفقیت فیلم است. حاح احمد متوسلیان در بسیاری از سکانس های فیلم شخصی تندخو، پرخاشگر و حتی عصبی نشان داده می شود که بسیار هم لجباز است؛ دعوای دو فرمانده ی بزرگ جنگ شاید اولین بار است که در فیلمی در چنین ژانری به تصویر کشیده می شود و سپس آشتی آن دو و … . همه این ها گام های موثری اند که فیلمساز برای رسیدن به وجه واقع گرایانه فیلم خود برداشته است. فیلم، مانند دیگر کارهای هم ژانر خود، قهرمان دارد و طبیعتاً قهرمانش حاج احمد است، اما این قهرمان ویژگی های عجیب و غریبی ندارد. مثل هر آدم دیگری مملو از ویژگی های خلق و خویی مثبت و منفی است، دور از ذهن نیست، در خانواده عجیب و غریبی بزرگ نشده است، حتی پیشینه جالبی دارد و با توجه به ویژگی های ظاهری و فعالیت های سیاسی قبل از انقلابش به نظر می رسد کمونیست بوده است، در کودکی بچه آرامی نبوده و مثل همه پسربچه های دیگر دعوا هم می کرده و همه این ها باعث می شوند کار، حال وهوای اثری مستند را پیدا کند که در آن قهرمان از دل واقعیت بیرون می آید و ویژگی های عجیب ابرقهرمان های برخی فیلم های حماسی هالیوودی را ندارد.
از ویژگی های دیگری که کار را به مستند نزدیک می کند، تحقیقات مفصل و کشف و بهره گیری فیلمساز از مستندات بسیار زیاد صوتی و تصویری است که کمک بسیاری به حقیقی جلوه دادن آن می کند.بهره گیری از صدای واقعی احمد متوسلیان و استفاده از بازیگری با ویژگی های بسیار نزدیک ظاهری به او و البته گریم درخشان از دیگر تمهیداتی است که مهدویان از آن بهره برده و به جرئت می توان گفت حتی در کمتر کار مستندی (به معنای واقعیِ documentary) مستندسازان به سراغ آن می روند. بسیار دیده شده است که در کارهای مستند و مستندهای بازسازی شده، فیلمساز بسیاری از وقایع را از صافی ذهن خود عبور می دهد و به پرسش های بسیاری با دیدگاه و عقیده ی خود پاسخ می دهد و به عبارتی، به کار، جهتِ فکری خویش را تزریق می کند، اما نگاه مهدویان به موضوع و نحوه پردازش آن و الگوی روایی انتخابی اش برای این اثر کاملاً نشان می دهد در کمال بی طرفی فیلم را ساخته و تنها هدف او ساخت فیلمی بر پایه مستندات بوده است تا جایی که حتی در به تصویر درآوردن ساعت مچی بند مشکی دستِ حاج احمد هم قصور نکرده است.
«ایستاده در غبار»، فیلمنامه دقیقی دارد. ریتم کار در سراسر آن حفظ می شود و داستان کشش خود را تا سکانس پایانی خود حفظ می کند. آنهایی که داستان واقعی را نمی دانند هر لحظه منتظرشهادت متوسلیان اند و آنهایی که از واقعه خبردارند، کنجکاوِ این که بدانند مهدویان صحنه ربوده شدن متوسلیان را به چه شکل می خواهد در فیلم خود به تصویر کشد که در نهایت احتمالاً به سبب ساختار مستندگونه فیلم، فیلمساز از به تصویر درآوردنِ عینی واقعه ربوده شدن صرف نظر می کند و تنها در قالب پایان نوشتی مفصل، آنچه اتفاق افتاده را توضیح می دهد.
در انتها باید بگویم قطعاً هیأت داوران جشنواره فیلم فجر سال گذشته برای انتخاب های خود دلایلی داشته اند که قابل احترام است، اما به باور من «ایستاده در غبار» با توجه به ساختار مستندگونه اش بیش از آن که شایسته دریافت سیمرغ بلورین بهترین فیلم باشد لایق دریافت همان جایزه ویژه بهترین کارگردانی بود زیرا واقعاً عمده دلیل موفقیت آن هوشمندی کارگردانش و انتخاب شیوه و فرم روایتش است. نمی توان بازی خوب و البته بدون دیالوگ بازیگر ناشناسی که نقش متوسلیان را بازی می کند را هم در موفقیت نقش نادیده گرفت اما آنچه در تعریف سینمای داستانی جا می گیرد تا حدودی متفاوت از فیلم مهدویان است واین فیلم می توانست در جشنواره های فیلم های مستند بسیار بیشتر بدرخشد و مورد تمجید واقع شود.