خانه "گاندو" کجاست
همواره بر این عقیده بوده ام که تماشای سریال به طور کلی کاری منفعل است؛ چرا که به این گفته از شخصیت فیلم "افسانه 1900" تورناتوره باور دارم که : "من با این 88 کلید پیانو در کشتی می توانم هرچه می خواهم را خلق کنم، پا گذاشتن روی زمین مرا با کلیدهای بیشتری روبه رو می کند، که من تحملش را ندارم. اساسا ذهن انسان در تخیل کردن محدود نیست اما در اجرای تخیل، همواره محدود خواهد بود. چرا که هرچه تکنولوژی پیشرفت کند، خیال هم با سرعت بیشتری روبه جلو حرکت خواهد کرد. می خواهیم از سریال "گاندو" فصل دوم صحبت کنیم. سریالی که نه به واسطه علاقه شخصی به واسطه فرصتی که برای در کنار خانواده بودن، محیا کرد، دنبال کردم.
*داستان باور نکردنی
داستان سریال پلسی-معمایی در کشورمان سال ها است که با مواجهه عقل و احساس روبه رو است. به طوری که نویسنده این محصول، "آرش قادری" علاوه بر استفاده از منابعی که در اختیار داشته، تاحدود زیادی در مورد وطن پرستی و ویژگی ماموران اطلاعاتی خیال کرده است. باید این نویسنده را در راستای به تصویر کشیدن چهره ماموران، تلاش های شبانه روزی، امکانات و میزان اشراف کامل برهمه چیز، ستود. اما به جرات می توان گفت، خارج از محدوده هنری که در ادامه به آن خواهم پرداخت، به عنوان نمونه :چیزی از نظر تئوری و عملیاتی از سیاست و برخورد با سیاسیون متخلف بیان نکرده است. دلیل آن کاملا مشخص است. محصول، قصد بد نام کردن یک زن بی حجاب انگلیسی را دارد؛ قصد بد نام کردن یک کشور را دارد، قصد بدنام کردن چهره های سیاسی را دارد که شاید در میان مردم محبوب باشند (مانند اشاره به وزیر خارجه)، و از پس این همه نیت بد هیچ گاه خروجی خوبی نخواهیم داشت. در مورد بیاینا محمودی بازیگر ارمنی این سریال باید این نکته را بیان کنم که عوامل این فیلم با به تصویر کشیدن چهره بی حجاب این بازیگر، که ظاهرا از خواسته های خودش بوده، ایجاد گاف های عجیب، مانند در استخر رفتن با شلوار و جوراب، تصویر و تصور یک زن را به طور عمومی و نه خصوصی نشانه رفته اند. اگر چه روبه روی آن همسر "محمد" شخصیت اصلی داستان قرار گرفته که به شکل یک قدیسه نمایان شده، اما داستان آن قدر بچه گانه بدگویی می کند، که هیچ کس تعریف کردنش را از شخص خاصی باور نخواهد کرد.
*جذابیت
هنر اساسا ایجاد کردن جذابیت است. جذابیت در سطوح و انواع مختلف. حتی می توان فیلم های اروتیک را نیز در این زمینه مثال زد. اما مشخصا درباره سریال "گاندو" باید به حساسیتی اشاره کرد که برای مردم کشورمان ایجاد کرده است. در واقع بسیار جذاب است که ما در تلوزیون ببینیم برادر رئیس جمهور را دستگیر می کنند، عرق ریختن مامور اطلاعاتی بی حجاب انگلیس را ببینیم که جلوی یک ایرانی عرق می ریزد و التماس می کند و... ؛ اما چیزی که بیش از همه باید به آن توجه کرد این است که هنر برای صلح است و نه ایجاد تفرقه و دشمنی. به عنوان نمونه گزارش گر بازی های المپیک را به یادآورید که مقابل گزارش بازی کاراته ایران و آمریکا کم نگذاشت. ظاهرا ما راه را برای مقابله با دشمنان اشتباه انتخاب کرده ایم. و به جای اینکه آثاری مانند "خانه دوست کجاست" که سراسر انسانی و بی مرز است، تولید کنیم، همواره از احساسات سرشار ایرانی ها به وطن خود بهره می بریم. از نظر سینمایی در فصل دوم "گاندو" شاهد بلوغ و نبوغ بودم. مولف، هم کارگردان و هم نویسنده، رگ خواب بیننده پر احساس ایرانی را خوب یادگرفته است، ضمن آنکه استفاده از پهباد و کواد کوپتر را آموخته است. البته صرفا استفاده از تجهیزات و تکنولوژی در یک اثر، معما و هیجان ایجاد نمی کند اما در حد بضاعت این ویژگی ستودنی است. باید پذیرفت که با همه جذابیت های سطحی که این فیلم ایجاد کرده است بدون پایان گذاشتن بسیاری از پیرنگ های فرعی در فیلم نامه، به نوعی گل به خودی است. اگرچه اعلام کرده اند که فصل دیگری از آن را خواهیم ساخت اما این شیوه متواتر کردن یک داستان در آثاری با چنین ژانری اشتباه است.
*رفاقت
رفاقت ها و لحظات شادی که بعضا در شرایط ویژه داستان به وجود می آمدند، زیبا و قابل تامل بود. همچنین عمق رابطه ای که میان ماموران ایجاد شده و تا سطح اجتماعی پایین آمده برای هرچه نزدیک تر شدن بیننده به موضوع بوده که این از هوشمندی نویسنده است. سوال اساسی این گونه مطرح می شود که نویسنده ای که کاملا بر موضوعات این چنینی اشراف دارد چرا همچنان مانند گذشته دشمنان ایران را آنقدر ضعیف نشان می دهد؟ به عنوان مثال نیروهای اطلاعات ایران می ایستند و به خبری که از "بی بی سی" پخش می شود نگاه می کنند و می خندند. شاید در دنیای خارج از سینما و خیال، آنها از ما رو دست خورده باشند اما باور کنید آنها به این اندازه ساده و سطحی نیستند. به طور کلی باید در مورد این سریال اینگونه بیان کرد که در درجه اول ابدا نمی توان درباره اش نقد نوشت. در درجه دوم این سریال گوشت قربانی است. قربانی برای کمبود مخاطب، برای گل به خودی و خودسانسوری.
نویسنده : علی رفیعی وردنجانی