فریب خورده تنهایی
چشمان کاملا باز بسته آخرین اثر و به نظر من جاودانه ترین حالت یک مولف سینما از جنس استنلی کوبریک است؛ اغراق نباشد باید بنویسم که او چیزی فراتر از فرم در این اثر برجای گذاشته که مانند نمایشنامه های شکسپیر پویایی خاصی دارد و بیننده متفکر و جدی می تواند با هر بار دیدن زیرلایههای جدیدی از آن برداشت کند. این اثر که بر اساس آمیخته ای از داستانک رویایی آرتورشنیتسلر و درون مایههای ذهنی کوبریک خلق شده ، دارای دو ابژه بسیار مهم در زمینه سینما و داستان است. ابژه ابتدایی داستان را در بر می گیرد که متنی غیر قابل پیش بینی و منطق برانگیز دارد، در واقع فرم داستان به گونه ای است که شاید با منطق فعلی مخاطب سازگاری نداشته باشد، اما در ادامه این فرم اثر است که در حوزه ادبی فیلمنامه ساختاری پویا خلق کرده که در هر سکانس و پلان منطق خاص خود را دارد و نیاز است مخاطب سوار بر جریان فرم خاص فیلم شود تا داستان را دنبال کرده باشد.
*رویا پردازیهای فریب کارانه
در بازخوانی این فیلم هرگز قصد بازگشت به متن اصلی را ندارم اما برای بیشتر درک شدنِ مسئله ای که ابژه دوم، سینما، را در بر می گیرد ناچار به مثالی از آن هستم؛ چرا که فکر می کنم بازگویی داستان فیلم و مثال از سکانس های فیلم کار بیهوده ای است وقتی داستانی فراتر از فیلم در ذهن بیننده شکل گرفته است. سکانسی که دکتر هارفورد به میهمانی بالماسکه رفته را در نظر بگیرید، همه آنچه در این سکانس دیده می شود فراتز از سینما است. منظور فراتر از سینما نمونه ای است که به راحتی به ذهن بیننده خطور نمی کند. از مراسم آیینی در ابتدای سکانس تا لو رفتن او و بازجویی منحصر به فرد توسط رهبر و مجری مراسم همگی هیجانی در مخاطب ایجاد می کند که او را برای فوران آماده خواهد کرد. هنر سینما در این سکانس چند گام رو به جلو برداشته است. «چشمان کاملا باز بسته» نقابی است که دیگران برای تماشای خود واقعی ما بر چهره می زنند اما هیچ گاه خود نقاب از چهره بر نخواهند داشت. نه آنکه همه مفهوم فیلم در این سکانس خلاصه شود منظور آن است که فلسفه فیلم در این سکانس اتفاق می افتد. استنلی کوبریک در درخشش هم ایماژهای زیاد فریب دهنده برای بیننده برجای گذاشته است اما آنچه این فیلم را از نظر رویا پردازی فریب کارانه دارای اهمیت بیشتری می کند، وجود فرامتنهایی است که در عین بی ربط بودن باید در داستان باشند تا رویدادها به یک دیگر مرتبط شوند.
*افیون تنهایی
بیننده باید این فیلم را جدی بگیرد. جدی نگرفتن آن می تواند هر بیننده ای را به اشتباه اندازد. اولین مورد برای این کار آن است که ما متوجه آن باشیم که با یک فیلم ساز جاه طلب ایدهآل گرا روبه رو هستیم. «چشمان کاملا باز بسته» چکیده ای از دو فیلم «درخشش» و «ادیسه فضایی» است. این چکیده بودن به معنای ایدهآل گرایی بیشتر نیز هست. کوبریک در این اثر انسان را تنها و در جست و جوی تنهایی بیشتر نشان می دهد. انسانی که مدام ارتباط می گیرد و وابسته به دیگری می شود حتی به رویاهای روانی – جنسی دیگری حسادت می ورزد، خود را گمراه می بیند میان جمعی که همواره او را مرتکب اشتباه برشمرده اند و سرزنشش می کنند، او خود به سرزنش خود می پردازد، خود شروع به رویا پردازی می کند و سعی می کند خود با چشمانی کاملا باز، حقیقت را نادیده بگیرد. در این جا است که شاهکار کوبریک معنا می شود. شاهکاری که حتی یک حرکت اضافی دوربین ندارد. دوربین با هر حرکت خود حتی وقتی که به چشمان آلیس ترک می کند در حال خلق مفهوم تازه ای است. آنچه من را وادار کرد تا در باره این فیلم کوتاه بنویسم کنجکاوی میان نسبت مولف با اثرش بود. کوبریک به خوبی تنهایی را چشیده است، چشیدن نه به معنای آن که همه او را طرد کرده باشند یا از همه دوری گزیده باشد بلکه در عین اجتماعی زیستن چشمش را روی اجتماع بسته و به خود و تنهایی اش فکر کرده است. فریب خورده تنهایی بهترین جمله ای است که در مورد این فیلم ساز و «چشمان کاملا باز بسته» می توان به کار برد. شاید اگر او حضور داشت اکنون بلند می شد و می گفت آدم از تنهایی فریب بخورد بهتر از آن است که از اجتماعی فریب بخورد که از ترسشان نقاب بر چهره می زنند تا کسی متوجه تنهایی شان نشود.
نویسنده: علی رفیعی وردنجانی