جستجو در سایت

1400/09/05 00:00

زنِ روز برای مرد دیروز

زنِ روز برای مرد دیروز

  

منصور ساخته سیاوش سرمدی فیلمی سر راست است که در زیرمتن و گرایش سیاسی گم شده. فیلمی که اگر شخصیت قهرمانش یک تیمسار نبود شاید هیچ وقت به نمایش در نمی آمد. برای تمام کسانی که مانند من در نیروی هوایی خدمت کرده اند این فیلم می تواند تداعی گر نوستالژی های ژست گرفتن کنار جت جنگی باشد و اقتدار تلطیف شده تیمساری که قبل از یک ارتشی بودن انسان است، زیباست. شاید این موضوعی است که تا به حال در سینمای ما به طور واضح به آن پرداخته نشده. من بارها در یادداشت هایم و جلسات مختلف عنوان کردم که به گفته هاوارد سوبر: قهرمان اخلاق برتر دارد و نه ابزار برتر. «منصور» و کارگردانش سیاوش سرمدی این را خوب فهمیده اند. البته سینمای ما همواره به دنبال خلق چنین اُبژه ای است که هر چند سال یک بار اتفاق می افتد، اما تماشای قدرت نمایی انسانیت در چنین ابعادی داخل سینماهای ایران زیبا است.

*یک مسئله اجتماعی

مسئله من با این فیلم شاید مسئله ای باشد که بارها تکرار شده اما آنچه من می خواهم بیان کنم موضوعی است جامعه شناسانه. شکاف تاریخی میان جامعه خانوادگی منصور بسیار بد و زشت است. به این معنا که ما زنی را می بینیم که امروزی لباس پوشیده و گریم امروزی دارد. هرگز بچه های منصور را نمی بینیم که البته این می تواند شیطنت کارگردان باشد برای نمایش عدم فرصت داشتن یک فرمانده برای در کنار خانواده بودن، از قهرمان تنها شعارهای تربیتی می شنویم اما هرگز عملی شدن آنها را نمی بینیم. یعنی من اگر جای سرمدی بودم، یک سکانس اضافه می کردم به فیلم که نشان دهم پسر بزرگ او بعد از یک مشاجره با مادرش از خانه خارج می شود و برای تهیه کارتن خالی اقدام می کند. خانه ای که گماشته ای همواره از آن محافظت می کند. در حالی که ما فقط از او شعار آن را می شنویم که مگر این سرباز نوکر ما است. اما برگردیم سر مسئله ای که من از نظر جامعیت و تاریخ با زن منصور که لیندا کیانی آن را بازی می کند و به نظر من خوب نیست، دارم. ناخودآگاه در ذهن بیننده این باور شکل می گیرد که قهرمان یک روشن فکر است. این به هیچ عنوان بد نیست. نمی توان از یک شخصیت قهرمان هم افسانه ساخت و هم روشن فکر. در جایی می بینیم که او به راننده ماشین خود می گوید بازگردد تا خانه مورد اصابت موشک را وارسی کند و کودک آن خانه را شخصا نجات می دهد. در سکانسی دیگر می بینیم که او درس اخلاق یک روحانی را خراب می کند و یقه نیروی خود را می گیرد و از او بازخواست می کند. این ها هیچ ربطی به جامعه درون خانواده او ندارند. این دو قطبیتی در سینما از نظر دراماتیک به هیچ عنوان قابل پذیرش نیست. از سویی دیگر می بینیم که خانواده او حتی خانم او بالا سر منصور نیستند هنگامی که در بیمارستان بستری است. به نظر می رسد سرمدی دچار هیجان شده و تمرکز کامل بر فیلم نامه و کاراکترهای خود را در جاهایی از دست داده است.

*فیلمنامه پر چاله

فیلم با یک اُپنینگ خیلی خوب آغاز می شود. منصور به جایی می رود که می خواهند تصرف آن شهر را گردن او بیندازد. اما ول می شود. فیلمنامه نویس در این جا نیز کوتاهی کرده. البته من به عنوان بیننده ای که این فیلم را در جایی غیر از جشنواره دیده است نمی داند چقدر از آن سانسور شده و اصلا چرا سانسور شده. اما باید این نکته را در نظر بگیریم که فیلم از نظر رعایت قواعد موقعیت و اتفاقی اصلا خوب نیست. در واقع ما چیدمان نقاط اوج و فرود داستان را در پیرنگ اصلی نمی یابیم بلکه مدام در پیرنگ های فرعی که هیچ سلسله موازی روایی با داستان پیدا نمی کنند، جست و جو می کنیم. از یک منظر دیگر شخصیت صعود و نزول ندارد. بلکه همانطور که اشاره کردم دوقطبیتی آن در مواجهه با همسر امروزی اش که اصلا انتخاب خوبی به لحاظ ساخت کاراکتر نه فقط بازیگر، نیست. می خواهد از خود فراتر رود و در حال ساخت منصور احساسی و شخصی است. فیلم نامه زمان را در نوردیده است. تاریخ را به وجود نیاورده بلکه تنها اشاره ای به آن کرده است. بر طبق قواعد فیلم نامه نویسی در هنگام نگارش چنین داستان هایی که بیوگرافی هم عصر را روایت می کند باید به فاصله زمانی و تغییر ماهیت فرهنگی توجه داشته باشیم. اما کلیت فیلم فارغ از چاله های فراوان فیلمنامه که سینما نمی سازد و دو قطبیت اجتماعی در آن زننده است، قابل ستایش است چرا که به نظر من فیلمی است که از یک قهرمان نظامی ابعاد غیر نظامی اش را دلیل بر قهرمانی اش نشان داده است.

نویسنده: علی رفیعی وردنجانی