جستجو در سایت

1400/10/15 00:00

پیکان قراضه

پیکان قراضه


     ضرب المثل معروفی بدین مضمون وجود دارد که:
    وقتی قافیه تنگ آید
    شاعر به جفنگ آید....

    در "گشت ارشاد ٣" ما بجای یک شاعر، با سه شاعر با عناوین تهیه کننده، کارگردان و نویسنده فیلمنامه روبرو هستیم که به جفنگ روی آورده اند تا به خیال خود، دست به ساخت فیلمی بزنند که سالن سینما را از خنده منفجر بکند، گیشه را تسخیر نماید و فیلم با "به به" و "چهچه" این و آن روبرو گردد، اما فیلم در عمل، تبدیل به شعری شده است که نه قافیه دارد، نه قیافه؛ نه رنگ دارد، نه  بو؛ نه اشک دارد، نه خنده. فیلمی شده به مفهوم مطلق بی خاصیت، فاقد کارکرد طنز، تهی از صحنه های کمیک و با نگاه سطحی به یک مقوله مهم اجتماعی ( لباس شخصی ها و عناصر خودسر یا به اصطلاح آتش به اختیار )، فیلم معلوم نیست قصد تطهیر این عناصر را دارد یا در جهت تقبیح اعمال و رفتار آنها عمل می  کند؟!

    " گشت ارشاد ٣"  بقدری سطحی و ضعیف ساخنه شده، که هنگام خروج از سالن سینما، احساس پشیمانی از چهره اکثر افرادی که به تماشای آن نشسته بودند، کاملا مشهود بود، برخی این نکته را هنگام خروج به زبان نیز می آوردند.

    یک منتقد وقتی فیلمی را می بیند، سعی می کند تا نکات مثبت و منفی فیلم را با هم دیده و نسبت به چگونگی آن منصفانه قلم بزند، متاسفانه همان احساسی که هنگام خروج از سالن سینما به تماشاچیان دست داده بود، به مراتب بدتر، به نویسنده نقد نیز دست می دهد، او پیش خود می گوید: برای فیلمی اینچنین ضعیف، پوچ، بی معنی و فاقد جذبه، چه چیزی میتواند، بنویسد؟! گشت ارشاد ٣ به " پیکانِ قراضه" ای می ماند که جای هیچگونه تعریف، تمجید و تحلیل ندارد؟! (پیکان نام  بهنام بانی در این فیلم است)

    فیلم  با فلاش بک و نمایش تصاویری از کیم کارداشیان، جرج کلونی، ترامپ و .... با  یک ریتم تند آغاز می شود، صحنه های آغازین فیلم، این تصور را بوجود می آورد که تماشاچی با فیلمی بر گرفته از یک سوژه ناب روبرو خواهد شد، اما در ادامه، فیلمنامه ضعیف، بازی ضعیف تر و تصنعی پولاد کیمیایی و ساعد سهیلی، کش دار شدن سکانس های ابتدایی و در نهایت لودگی و هجو حاکم بر فیلم، حوصله تماشاچی را برده و او را کاملاً ناراضی از سالن سینما به خارج از آن هدایت می کند.

     سطحی  نگری در این فیلم غوغا می کند، همه چیز در آن تصنعی و مسخره بنظر می رسد، کارگردان با نام بردن از کیم کارداشیان، جرج کلونی، لئوناردو دی کاپریو، ترامپ، خاشقچی، عراقچی، تخت روانچی، موگرینی، برجام، روغن بنفشه، ماهواره، مایلی کهن، گواردیولا، سهراب سپهری، ابوبکر بغدادی، اسرائیل، آمریکا، اقتصاد، سیاست، فرهنگ، سالومه معروف من و تو و شیطان لعین، سعی در خنداندن تماشاچیان دارد، اما تماشاچی که مات و مبهوت تلاش ناموفق کارگردان و بازیگران فیلم (حسین و عطا) برای خنداندن آنها شده، نه تنها نمی خندد که افسوس می خورد چرا به تماشای چنین فیلمی نشسته است؟!

    فیلم به صورتی آشکار و غیر حرفه ای، به تبلیغ هتل شاندیز مشهد و محصولات شرکت مکنزی می پردازد، روشی منسوخ در فیلم های سینمائی که متاسفانه در سینمای ایران، بدلیل کمک های مالی قابل توجه این شرکت ها، همچنان دنبال می شود.

    در  سکانس های پایانی، سعید سهیلی سعی می کند نقبی هم به سیاست زده و در تقبیح برخی اتفاقات و روشنگری بعضی مسائل اقدام نماید که شعار های وی، به دلیل  ساختار ضعیف فیلمنامه، خستگی تماشاچی و تناقضات موجود در فیلم و.... چندان  مورد توجه قرار نمی گیرد. او در دیالوگی از فیلم میگوید: " این مملکت هیچگاه قدر نخبه هایش را ندانسته است " اگر منظور وی از نخبه، خود او و عوامل تهیه این فیلم باشند، همان بهتر که قدر چنین نخبه هائی دانسته نشود؟!

    نمایش  مرتب صحنه سیگار کشیدن پولاد کیمیایی و کشیدن قلیان با ساعد سهیلی و تریاک کشی در فیلم، صحنه های چندش آوری را بوجود آورده است که اگر دستور از بالا  بر چنین امری نباشد؟! هدف کارگردان هم از نمایش و تکرار این صحنه ها مشخص  نیست. وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامی، باید چون ترکیه و بسیاری دیگر از کشورها، برای همیشه، کشیدن سیگار در فیلم ها را ممنوع اعلام نماید تا شاهد تبلیغ غیر مستقیم آن در جامعه نباشیم؟! گدائی متن ترانه از یک معتاد نیز چندان جالب نمی نمود، اگر چه نمونه هائی از این دست چون تریاک کشی و عرق خوری و رقص دختری به نام سامانتا، حین سرودن شعر توسط داریوش قنبری ( ترانه سرای ترانه های داریوش) در گذر مستوفی محله پاچنار تهران قبل از انقلاب مسبوق به سابقه بود، اما این نوع تفریحات حین سرودن شعر، قبلا ناشی از شکم سیری و کیف و حال بود، الان از سر بدبختی و فلاکت است، سعید سهیلی باید فهمیده باشد که نگارش متن ترانه، بعد از انقلاب به فضاهای دیگری منتقل شده است که در آن دیگر کمتر شاهد چنین صحنه هایی هستیم.

    من  اگر جای امیر جعفری و بهنام بانی بودم، هیچگاه در چنین فیلمی بازی نمی کردم، جدا از بهنام بانی که بیشتر یک خواننده است تا هنرپیشه، از امیر جعفری که بازی همیشگی خود را در این فیلم ارائه داده؛ و متاسفانه به دلایل فوق، حتی نقش او نیز قابلیت توجه نیافته است، انتظار می رفت با پختگی کامل که در طول این سال ها بدست آورده است، ضمن مطالعه دقیق فیلمنامه، درک درست تری از فیلمی که قرار است در آن بازی کند، پیدا می کرد و خود را که بیشتر  تماشاچیان بخاطر حضور او در فیلم به تماشای آن نشسته بودند، بدین شکل ارزان نمی فروخت، ضمن اینکه به اعتبار و شهرت خود نیز لطمه وارد نمی کرد؟!

    بهنام  بانی هم در فیلمی بازی کرده است که به صورت مستقیم به قشر خواننده توهین می کند. این  فیلم خوانندگان را افرادی بی عرضه معرفی کرده، که بدلیل  نداشتن اعتماد به نفس،  صدا، اندام مناسب و.... تنها به کمک عوامل فنی و غیر فنی و پشت صحنه است که امکان رشد پیدا می کنند و در آخر نیز بازیچه امیال و خواسته های آنان قرار می گیرند. در  این فیلم اسم "پیکان" را روی بهنام بانی گذاشته اند که خود نشان از قراضگی دارد؟!

    "گشت ارشاد ٣" در مجموع فیلمی است چیپ، سطحی، بدون حرف و فاقد عناصر و مولفه های یک فیلم کمدی و طنز...