رُک گویی فرهادی، درخشش جدیدی
سه سال بعد از فیلم همه میدانند، اصغر فرهادی دوباره به سینما بازگشته تا برای بار دوم اثبات کند در ایران بهتر از هر کجای جهان فیلم میسازد. چه فرانسه و چه اسپانیا نمیتوانند به اندازه ایران برای فرهادی قابل لمس باشند.
فرهادی در ابتدای فیلم قهرمان با تاکید بر تمدن ۲۵۰۰ ساله ایران، سعی دارد بهگونهای در ادامه به مقایسه قهرمان در ایران باستان و در دنیای امروز بپردازد. در کشور قرمانپروری مانند ایران قهرمانان عصر کهن مانند کورش جاودانهاند و قهرمانان عصر جدید ناپایدار. رحیم در ابتدای فیلم به نقش رستم میرود و رفتهرفته از پلکان بالا میرود و اوج میگیرد. دوربین هم با زاویهای رو به بالا (low angle) او را به تصویر میکشد تا بر اعتبار و بزرگی شخصیت تاکید کند. رحیم به مقبره خشایارشاه میرسد ( کسی که در ایران به عنوان یک قهرمان ملی شناخته میشود) اما خیلی زود و به محض اینکه به اوج و بالای پلکان میرسد، پایین میآید. این سکانس ابتدایی خلاصهای از داستان کل فیلم است که فرهادی با تیزهوشی خود، آن را کارگردانی کرده است.
این فیلم کمی با فیلمهای قبلی فرهادی متفاوت است. در فیلمهای قبلی، فرهادی بیشتر به روابط افراد خانواده و دوستان میپرداخت اما در قهرمان بجز خانواده رحیم پای زندان، فضای مجازی و خیریه هم به قضیه باز میشود، و این یعنی فرهادی در این فیلم بیشتر در مورد فضای کل جامعه ایران سخن میگوید. فرهادی نشان میدهد چگونه فضای مجازی دغدغه همه شده و آبروها در این فضا خریده و فروخته میشود. همه افراد و نهادهایی که در فیلم قهرمان حضور دارند تحت سلطه فضای مجازی قرار دارند و تمام اعمال و رفتار خود را بر اساس این فضا انتخاب میکنند. یادمان نرود که روسای زندان قبل از کار خوب رحیم با یک بحران روبهرو بودهاند. فردی در زندان خودکشی کرده و احتمالا این خبر در فضای مجازی پیچیده است. حالا رحیم با عمل خوب خود موقعیتی را ایجاد کرده که روسای زندان میتوانند از آن برای محو کردن خبر خودکشی استفاده کنند. همین مورد باعث میشود تا آقای طاهری (که میخواهد زندان را از زیر بار آن ماجرا برهاند) به رحیم میگوید که نمیخواهد کل حقیقت را بگوید و همین موضوع باعث خلق داستانی پیچیده میشود. رحیم قبل از کار بزرگ خود کارهایی را برای زیباسازی فضای زندان انجام میداده و حالا او از طرف مسئولین انتخاب میشود تا اینبار زندان را در چشم جامعه زیبا و خوب نشان دهد.
خود رحیم هم در جاهایی دروغ میگوید یا کل حقیقت را نمیگوید. همین رفتار رحیم زمینه ساز دردسرهایی میشود که در ادامه داستان بوجود میآید. فرهادی مانند فیلمهای قبلی خود شخصیتهای اصلی خود را نه سفید میکند و نه سیاه، بیشتر شخصیتها خاکستریاند، رحیم ساده فیلم قهرمان، هم خاکستری است. او جاهایی میگوید هدفش خیر بوده اما به راحتی در مورد نحوه پیدا کردن کیف دروغ میگوید، رحیم یک قربانی است که به خاطر یک نامردی به زندان افتاده و به خاطر مقاصد روسای زندان وارد این ماجرا شده است و رفتهرفته مجبور میشود دروغ بگوید تا آبرویش حفظ شود، رحیم یک کارگر ساده است (همانطور که در صحنهای طاهری به او میگوید: یا خیلی زرنگی یا خیلی سادهای و رحیم میگوید: اگر زرنگ بودم زندان نمیافتادم) که همیشه با لبخندی گوشه لب با دیگران مواجه میشود اما این کارگر ساده هم تغییراتی میکند. او در ابتدا به راحتی از پسرش سوءاستفاده میکند تا با لکنت خودش در میان جمع حرف بزند و باعث تحت تاثیر قرار گرفتن حضار شود اما در انتهای فیلم، به این آگاهی میرسد که هیچچیز در زندگیش بجز همین پسر اهمیت ندارد و نمیگذارد بار دیگر برای جلب دلسوزی مردم از او سوءاستفاده شود. فرهادی همواره رحیم را با یک کاپشن ساده نشان میدهد و این کاپشن در طول فیلم، رحیم را به نماینده قشر کارگر تبدیل میکند.
شخصیت پسر رحیم (سیاوش) بچهای دارای لکنت شدید زبان است تا به مخاطب نشان داده شود چگونه افراد برای رسیدن به هدف خود بویژه برای تحت تاثیر قرار دادن مخاطب در رسانه و فضای مجازی سعی میکنند از احساسات مردم استفاده کنند. (همانطور که یکی از عوامل زندان سعی میکند فیلمی از سیاوش بگیرد و در فضای مجازی پخش کند تا اوضاع را تغییر دهد) این پسر و دو کودک دیگر شاهد رفتار رحیم هستند و رحیم الگوی خوبی برای آنها خواهد بود تا در آینده انسانی زندگی کنند.
بهرام هم شخصیتی خاکستری است. او هم پول زیادی از دست داده است. آن هم بخاطر اینکه ضامن چکهای رحیم بوده، همینطور بهرام باجناق رحیم بوده که این خویشاوندی نابود شده و این دلایل در دنیای امروز دلایل موجهی برای بد بودن با یک نفر است، حالا تصور کنید بهرام در این وضعیت، ناگهان متوجه میشود که رحیم به یک چهره محبوب تبدیل شده ، مسلم است که بهرام تحمل چنین چیزی را نخواهد داشت و سعی میکند با آن مقابله کند، ضمن اینکه شاید کمی حسودی هم میکند، بهرام هم تحت تاثیر فضای رسانه است. وقتی به او میگویند در مصاحبهای بگو بخاطر عمل خوبی که رحیم انجام داده از او گذشتی و اینگونه خودت را محبوب کن او هم نرم میشود. از بازی زیبای محسن تنابنده در این نقش نباید غافل شد.
سلطه رسانه بر افکار مردم را به طور واضح درجایی دیگر هم میتوانیم ببینیم. برادر فرخنده ( دختری که رحیم دوست دارد) از رحیم خوشش نمیآید ولی با دیدن تیتری در روزنامه با رحیم دوستانه برخورد میکند. اما در انتهای فیلم که فیلمی از رحیم در فضای مجازی منتشر میشود دوباره با دیدن این فیلم به مخالفت با رحیم میپردازد.
شاید بتوان گفت مسئولان زندان شخصیتهای سیاه فیلم قهرمان هستند. زیرا این افراد نه برای تشویق کردن رحیم بلکه برای رهاندن خود از ماجرای خودکشی تصمیم گرفتهاند تا رحیم را در جامعه مطرح کنند. این افراد وقتی میبینند رحیم در حال تبدیل شدن به فردی دروغگو در بین افکار عمومی است تصمیم میگیرند که کلا ماجرا را تکذیب کنند و حتی آقای طاهری سعی میکند از پسر رحیم سوءاستفاده کند که رحیم جلوی او را میگیرد.
فرهادی در این فیلم هم از موتیفهای متعددی استفاده کرده است. در ابتدای فیلم، رحیم روی نیمکتی در زندان نشسته (زاویه دوربین به گونهای است که نور مناسبی در صحنه وجود دارد) و سپس رحیم از زندان خارج میشود. در انتهای فیلم باز هم رحیم روی نیمکتی در زندان نشسته است و شاهد نتیجه تصمیم خود است ( او تصمیم میگیرد پولی را که در خیریه به نام او جمع شده است برای دیه یک اعدامی استفاده کنند و در صحنه آخر شاهد آزاد شدن یک زندانی است، انگار این زندانی اشارهای دارد به اعدامیای که به خاطر رحیم آزاد خواهد شد) اما اینبار دوربین به گونهای او را به تصویر میکشد که فضای اطراف او تاریک و بسته است. همچنین در صحنه پایانی نوری که از در خروجی زندان میآید و فردی که تازه آزاد شده در مقابل تاریکی زندان و اسارت رحیم قرار میگیرد تا بفهمیم دردسر و اسارت رحیم تازه شروع شده چون بخاطر حوادث فیلم حالا دیگر در زندان هم با او بد شدهاند.
در صحنههای دیگری هم که در اتاق رئیس زندان میگذرد میتوان این موتیف را دید. در صحنهای در ابتدای فیلم، همه کار رحیم را ستایش میکنند و با مهربانی او را بدرقه میکنند تا برود و در صحنهای در انتهای فیلم درگیری لفظی بین آنها رخ میدهد، رحیم از اتاق خارج میشود و در را محکم میبندد، رئیس زندان او را فرامیخواند و بر سرش داد میزن. این صحنه نشان میدهد که رحیم جایگاه ویژه خود را از دست داده و دوباره به یک زندانی ساده تبدیل شده است.
اصغر فرهادی در بیشتر فیلمهای خود نشانههایی را میگذارد تا حوادث آینده را به مخاطب گوشزد کند رحیم در خانه خواهر خود، مدام در آشپزخانه و در کنار اجاق گاز نشسته و سیگار میکشد. این صحنهها میگوید رحیم با خطری مواجه است و رفتهرفته میفهمیم این خطر بیآبرویی است. زبان فرهادی در فیلم قهرمان تیزتر از قبل شده و علنا انتقاد میکند. مثلا در جایی بهرام به رحیم میگوید به خاطر کاری که کردی ازت تشکر نکردن میخواستن نشون بدن اینجا همهچی گل و بلبله. یا در صحنهای راننده تاکسی به مسئول استخدام میگوید حیف این مملکت که بهدست شماها افتاده. فرهادی در کارهای قبلی خود معمولا حرفهای انتقادی خود را غیرمستقیمتر بیان میکرد اما قهرمان به رکترین اثر فرهادی تبدیل شده است و اگر کارگردان این فیلم کسی جز فرهادی بود امکان سانسور شدن قسمتهایی از فیلم وجود داشت.
در صحنههای گفت و گو و مشاجره بهرام و رحیم در بازاری در شیراز، موسیقی وارد فیلم میشود اما بصورتی هنرمندانه. در کنار مغازه بهرام، ساز فروشی است، همینطور خود بهرام موسیقی سنتی گوش میدهد و این موسیقیها به تناسب صحنه تغییر میکند، هنگام مشاجره بهرام و رحیم موسیقی اوج میگیرد، در صحنهایکه رحیم با نگاهی خیره به دست شکسته بهرام چشم دوخته است صدای محزون ساز میآید و در اولین دفعه ورود رحیم به مغازه بهرام موسیقی سرزندهای در حال پخش شدن است چون رحیم امید دارد که بدهیاش را بدهد. فرهادی با اینکار نه تنها فضاسازی مناسبی را انجام میدهد بلکه موسیقی سنتی ایران را هم به مخاطب (بخصوص مخاطب خارجی) معرفی میکند.
اما سوالاتی هم ممکن است در ذهن مخاطب ایجاد شود و آنها را مشکل فیلمنامه بداند. مثلا اینکه چرا رحیم کیف پیدا شده را به بانک میبرد و به نزدیکترین اداره پلیس تحویل نمیدهد؟
در جواب این پرسش باید گفت که فرهادی به مکانی مانند بانک نیاز دارد تا بگوید مهمترین دغدغه مردم این جامعه و بخصوص کارگران (که رحیم نماینده آنهاست) مالی است. در فیلم جدایی نادر از سیمین هم حجت (با بازی شهاب حسینی) در محل کار نادر یعنی بانک با او ملاقات میکند.
سوال دیگر این است که چرا فرهادی دقیق معلوم نمیکند زنی که کیف را تحویل گرفته دقیقا که بوده است؟
فرهادی از قصد اینکار را کرده تا به مخاطب بفهماند مهم این نیست که آن زن که بوده، مهم این است که رحیم تصمیم گرفته کیف را برگرداند و در این راه تمام تلاش خود را کرده است. این مسئله در دیالوگی از فیلم هم بیان میشود.
بازی امیر جدیدی بسیار درخشان و تماشاییاست. بسیار زیبا لهجه شیرازی را ادا میکند و سادگی رحیم را باورپذیر به تصویر میکشد، جدیدی چه در میمیک صورت و چه در استایل شخصیت رحیم، سادگی و بیریا بودن شخصیت را به مخاطب نمایش میدهد. بازیهای دیگر فیلم هم مثل کارهای قبلی فرهادی خوب و روان است، همچنین او بار دیگر نشان داده استاد بازی گرفتن از کودکان است.
اگر این فیلم را با فیلمهایی مثل جدایی و درباره الی مقایسه کنیم چون دیگر از آن تعلیقهای ویرانگر خبری نیست باید گفت با فیلم متوسطی از فرهادی روبرو هستیم. اما اگر فیلم را بصورت مستقل در نظر بگیرم باید اقرار کرد با فیلمی دغدغهمند و خوب مواجه هستیم، فیلمی که همان مضامین همیشگی سینمای فرهادی یعنی قضاوت و دروغ را در خود جای داده است.