جستجو در سایت

1393/05/16 00:00

قهرمانی برای امروز

قهرمانی برای امروز
نگاهی به فیلم ( امروز ) ، ساخته رضا میرکریمی از همان اولین پلان ها و افتتاحیه زیبای فیلم ، می توان نگاه درست میر کریمی و شادمهر راستین را در خلق شخصیت و فضای داستان تشخیص داد . شخصیت یونس (با بازی عالی و حسی پرویز پرستویی) ، بازمانده جنگ است ، ( و چقدر زیبا فیلم نامه نویسان این عقبه را در چند نشانه به مخاطب تحویل می دهند ) . دل خوشی از این روزگار و مردمانش ندارد . ابتدای فیلم ، آن مرد را پیاده می کند ، بدون اینکه کرایه ای بگیرد ، فقط بخاطر اینکه با آن طرف خط تلفنش بد حرف می زند و اخلاق ندارد ! . یونس به دنبال پول یا هر چیز دیگری در این دنیا نیست . با تاکسی کار می کند فقط بخاطر اینکه روزگارش را بگذراند . کاری هم با کسی ندارد . سرش در لاک خودش است . سکوت می کند . در برابر هر چیزی . حتی آن موتوری ای که آینه ماشینش را می شکند . زنی باردار و زخمی ( با بازی خوب سهیلا گلستانی ) ، خسته از روزگار ، مانند یونس ، بی اعتماد به دنیا و مردمانش ، به تاکسی یونس پناه می برد . یونس او را به بیمارستان می رساند و تا انتهای فیلم همراه زن است . فیلم ریتم کندی دارد . ریتمی که به درستی انتخاب شده ، برای فیلمی که باید کند جلو برود . برای شخصیت هایی که زخمی اند . خسته اند . یکی از دوران جنگ ، و دیگری از همین امروز! . پای زخمی یونس و اینکه کجا زندگی می کند ( خانی آباد ) ، به زیبایی شخصیت یونس را برای مخاطب تکمیل می کند . شخصیتی که بعد از دقایق ابتدایی فیلم می شود با او همدل و همسو شد. یونس در این روزگار بی مرامی ، معرفت دارد ، و پای معرفتش هم می ایستد . در برابر حرف ها و اتهامات کارکنان و رئیس بخش ، سکوت می کند ، زیرا می خواهد به آن زن کمک کند و همین یعنی معرفت . اگر لب باز کند و بگوید فقط راننده تاکسی است و صنمی با آن زن ندارد همه چیز به هم می ریزد . ممکن است در دفعه اولِ تماشای فیلم ، در دلمان کمی نامهربان باشیم و بگوییم دلیل این سکوت چیست و چرا نمی گوید شوهر آن زن نیست ؟ ، اما وقتی فیلم را برای بار دوم تماشا می کنیم دوست داریم این سکوت را ، حق می دهیم به او ، در دلمان تحسینش می کنیم که مردانه سکوت کرده و مردانه جلو رفته است . در این دنیای بی رحم که هر کس ساز خودش را می زند و اولین افکاری که به ذهن خلائق می آید افکار منفی است ، یونس می خواهد آن زن را از این افکار دور نگه دارد . خودش را به دام این مردم کوته فکر می اندازد و خودش را طعمه اذهان بیمار آن ها می کند . یونس چیزی برای از دست دادن ندارد . اما آن زن ، بچه ای داخل شکمش است که قرار است به همین دنیای بی رحم بیاید . و یونس بخاطر همین است که پای معرفتش می ایستد و بچه را در انتها برمی دارد و از میان آن پارچه های سفید نمادینی که دنیای پاکیِ یونس است ، سوار تاکسی اش می شود و بچه را می برد تا حداقل سهم خودش را از مردانگی انجام داده باشد . فیلم های رضا میرکریمی ، دارای جزئیات ریز و جذابی است که برای مخاطبی که زبان سینما را می فهمند شیرین و دوست داشتنی است . در اکثر فیلم های وی ( به همین سادگی ، خیلی دور خیلی نزدیک ، یه حبه قند ) و همین فیلم ( امروز ) ، این جزئیات به زیبایی نوشته و اجرا شده اند . از همان اولین صحنه های فیلم که ما دنیا را از پنجره تاکسی یونس می بینیم و حرف های گوینده رادیو که از فکر و فکر خوانی سخن می گوید ، تا آبی که یونس پای گلدان بیمارستان می ریزد ( بی توجهی کارکنان آنجا به گلدان ) و دیالوگ هوشمندانه ای که یونس در جواب آن مرد پشت تلفن می دهد که می پرسد ( : شما کی اومدی ؟ و یونس : امروز ) ، این جزئیات به درستی طراحی و اجرا شده اند ، و مخاطب اهل را سر ذوق می آورد . نام فیلم به درستی حکایت از روزگاری دارد که داریم در آن به سر میبریم و زندگی می کنیم . امروز ، دقیقا امروزِ ماست ! . امروزی که در آن اگر کسی قولی به کسی می دهد دیگر نمی تواند پای آن بایستد و به راحتی زیر قول و قرارش می زند . امروزی که زنی در شرایط صدیقه ، باید در تنهاییش زجر بکشد و توقعی از کسی نداشته باشد ، حتی از آقای یعقوبی که قول داده بود به وی کمک کند . امروزی که دکتر و خدمه و رئیس بخش بیمارستان اولین فکری که به ذهنشان می رسد منفی است و هیچکس در دلش حتی ذره ای با یونس همدل نمی شود . امروز ، دقیقا حکایت امروزِ ماست ! . از کاری که هومن بهمنش در تصویربرداری فیلم انجام داده نمی توان به راحتی گذشت . دوربین بهمنش آرام و ساکت است . مانند یونس . اکثر صحنه ها ثابت است و یا اگر حرکتی هم هست یک پَن خیلی آرام به راست یا چپ است . چقدر نورها در فیلم زیباست . طبیعی و چشمگیر . مخصوصا صحنه های اول صبح و یا آخر شب که یونس در حیاط بیمارستان نشسته و نیمی از صورتش در تاریکی است . یونس از مردمان این نسل آزرده خاطر است . مردمانی که می زنند و می روند ( موتوری ای که آینه تاکسی یونس را می شکند ) ، یونس با این نسل کاری ندارد ، اگر هم دارد با مردمانی از جنس خودش است ( صدیقه ) ، ولی با نسل های بعدی رابطه برقرار می کند . نمی خواهد آینده این مردم هم مانند هم نسلان خودش باشد . با دختر رئیس بخش رابطه برقرار می کند و با او حرف می زند . کاسه آب رنگش را پر آب می کند و سعی دارد با او هم کلام شود . بخاطر همین هم است که در انتها فرزند صدیقه را بر می دارد ( نمی گویم دزدی زیرا این کلمه مناسب شخصیت یونس نیست ! ) ، و از آنجا می برد نزد خودش و خانواده اش نگه دارد تا از به وجود آمدن صدیقه دیگری جلوگیری کند . پرویز پرستویی در خلق کاراکتر یونس بهترین گزینه بوده است . بعید بدانم اگر کسی دیگری این نقش را بازی می کرد فیلم تا این حد دوست داشتنی و زیبا بود . اکثر سکانس های پرستویی در این فیلم بازی در سکوت و کم حرفی است ، و چقدر پرستویی این بازی در سکوت را به زیبایی هر چه تمام اجرا کرده است . نگاه خسته و بغض دار یونس دل مخاطب را به درد می آورد ، و کاری می کند که با او و معرفتش همقطار شویم ! . فیلم امروز ، فیلمی است که باید چندین و چند بار دیده شود تا به درک کاملی از شخصیت های فیلم برسیم . در این صورت است که لذت می بریم از فیلمی که برای امروز ساخته شده است .