شلختگی شخصیتی

فیلم ما را به دنیای خاص خود ، دنیای شخصیتهای بی ثبات که هر کدام ساز بد کوک خود را میزنند میبرد ، دنیایی که پادشاه آن قرار است مرد پا به سن گذاشته ی خرفتی باشد که در زندگیش هیچ نقطه ی غرور آمیزی وجود ندارد و همچنین این شخصیت قرار است محور داستان باشد ، از واژه ی محور استفاده میکنم زیرا این داستان شخصیت اصلی ندارد و هر کدام از شخصیتها به نحوی پیش برنده ی داستان هستند و داستان حول زندگی ناصر میگردد
این فیلم نکات مثبت و منفی زیادی را در خود دارد و ابتدا از نکات مثبت فیلم میگویم
اول از همه فضاسازی به شکل قابل توجه و زیبایی طراحی ، اجرا و پرداخت شده که البته به کمک میزانسن دقیق کارگردان ، تصویر برداری و طیف رنگ خاکستری که در تمام فیلم مشهود است توانسته به خوبی جلوه کند و ماهیت اصلی داستان و شلختگی که فیلمساز مد نظر داشته را به خوبی ارایه دهد
دوم آنکه موسیقی بسیار زیبای فیلم که با تک تک صحنه ها هماهنگ شده و کمک شایانی به القا حس داستان به مخاطب دارد، یکی از نقاط بارز فیلم است که در کمتر فیلمی در سینمای ما دیده میشود و البته این نکته هم مد نظر است که متاسفانه موسیقی فیلم در بعضی قسمتها زیاد شنیده میشود
نکته ی سوم بازی بسیار ظریف بازیگران که واقعا نقطه ی قوت فیلم است که با هماهنگی دقیق و خوب با میزانسن چفت شده است و این از هنر بازیگران فیلم است که هر کدام پرورش یافته ی تئاتر هستند
نکته ی چهارم طیف رنگی خاکستری که بر فیلم حکمفرماست کاملا با داستان آشفته و شخصیتهای شلخته (هم از لحاظ فکری هم از لحاظ زندگی ) فیلم هماهنگی دارد و باعث میشود مخاطب حالت تهوع آور شخصیتهای داستان را به خوبی درک کند و با کشش خوب فیلم را تا انتها دنبال کند.
و اما نقاط بد داستان نکاتی هستند که اگر وجود نداشتند شاید فیلم جزو فیلمهای واقعا خوب به حساب می آمد و اصلی ترین نکته که ضربه ی مهلکی به فیلم وارد کرده ، داستان فیلم و حرفهاییست که کارگردان میخواهد بزند اما هیچ کدام از آنها درست از آب در نمی آید و انگار کارگردان میخواهد حرفهای بدرد بخوری بزند اما بیشتر باعث سردر گمی و از دست رفتن نخ داستان توسط مخاطب میشود ، مثل دختری که در یخچال است و به نحوی وارد داستان میشود که ما میگوییم این دختر حتما یکی از نقاط کلیدی فیلم است اما فقط از آن به عنوان دستاویزی استفاده میشود و از داستان خارج میشود یا بازی با 5 ، 6 روزی که او هرروز تکرار میکند اما آنچنان که باید تعریف خود را نزد مخاطب پیدا نمیکند و ...
نکته ی دیگری که نه تنها من ، بلکه زمزمه ی دیگر مخاطبانی که در سالن بودند نیز بود، نکته ایست که بسیاری از کارگردانان ایرانی به آن گرفتار میشوند و آن تقلید از فیلمهای خارجیست ، به خصوص فیلمهای هنری ، مثلا فیلمبرداری که خوب اجرا شده اما طرح آن تقلیدی از فیلمهای هالیوودی است و همچنین افکت گذاری ها که نسبتا نو و تازه است اما تک تک آنها از فیلمهای هنری گرفته شده ، مثلا سکانس تنهایی ناصر در اتاق ، که نشسته و ذهنیات و مسائل را وارسی میکند به طرز زیبایی نما به نما افکت گذاری و تدوین شده اما متاسفانه برگرفته از فیلمهای هنری و هالیوودیست و از ذوق و هوش خلاقیت خود عوامل نیست
و در مورد کارگردان نکته ایست که بد نیست به آن توجه کنیم هومن سیدی جزو بازیگران خوب ، و قابل توجه است و در مقام کارگردانی هم صاحب سلیقه ، هم صاحب فکرو هم با جرات است که در آینده میتوان از او کارهای فاخرتر و محکم تر از لحاظ داستان دید .