جستجو در سایت

1397/04/19 00:00

فیلمی مهیج، واقعا ترسناک و با نکاتی کاملا مفهومی

فیلمی مهیج، واقعا ترسناک و با نکاتی کاملا مفهومی

 اختصاصی سلام سینما- در سومین تجربه کارگردانی جان کرازیسکی، که در نقش مقابل همسرش نیز بازی می کند، هیولاها هرچیزی که صدا تولید کند را می خورند.

هیجانی ترسناک و در عین حال دوست داشتنی درفیلم یک مکان ساکت از جان کرازینسکی تمثیلی از نقش پدر و مادر در یک دنیای کاملا اشتباه و پرهرج و مرج است. کرازینسکی و امیلی بلانت نقش والدین در دنیایی را ایفا می کنند که حتی کوچکترین صدا می تواند منجر به مرگی ناگهانی و وحشیانه شود: به کودکانشان آموزش می دهند که بدون اینکه صدایی ایجاد کنند به خودشان متکی باشند. اجازه دهید که درباب توضیح ظهور هیولاهای آخرالزمانی در امریکای 2018 و احساس ناشی از آن به اتلاف زمان نپردازیم زیرا حتی مخاطبین همیشگی فیلم و سینما که به چنین استعاره هایی اعتقاد ندارند از دیدن چنین فیلمی کاملا وحشت می کنند. سومین کارگردانی کرازینسکی بسیار به موفقیت های تجاری نزدیک شده است. 

فیلم با کلمه" روز 89 "شروع می شود، خانواده ی بی نام و نشانی به دنبال تهیه مایحتاج شان در بخش شمالی ایالت نیویورک هستند که اکنون به شهر ارواح تبدیل شده است. درحالیکه با علامت دادن با یکدیگر صحبت می کنند- دخترشان ناشنوا است، دانستن زبان اشاره به آنها کمک کرده است تا برخلاف همسایه هایشان زنده بمانند- متوجه می شویم که موجوداتی عنکبوتی که منجر به چنین ویرانی شده اند قدرت فوق العاده در شنوایی دارند. کوربودن چنین موجوداتی تنها چیزی است که به این خانواده این اجازه را می دهد که به دنبال مکانی برای پیدا کردن غذا باشند. پدر و مادر و سه فرزندشان راه طولانی برای بازگشت به خانه دارند که در صحنه ای بسیار زیبا و شوکه کننده یکی از کودکان اشتباهی می کند و کشته می شود. 

چیزی حدود یکسال بعد مادر خانواده باردار می شود. چه کسی حاضر می شود که به این دنیا فرزند بیاورد-و چطور کسی می تواند بارداری آرامی داشته باشد؟ نقشه ی صداخفه کن کشیده می شود، اگرچه کسی تمایل ندارد که بفهمد آیا این روش جواب می دهد یا نه. این چهار نفر در خانه ای روستایی شبیه به طرح های ادوارد هوپر با انباری قرمزرنگ و سیلوی ذرت زندگی می کنند. دوربین برای کاهش صدا از تنظیمات هوشمندانه ای استفاده می کند، و در اثر کوچکترین صدایی، متوجه می شویم که خطر چقدر نزدیک است.

فیلمنامه به تلاش پدر و مادر بر آموزش پسرشان( نوا جوپ ) و دخترشان( ملیسنت سیموندز) می پردازد، در عین حال مرتب به آنها گوشزد می کنند که تا چه اندازه زندگی شان خطرناک است. والدین فرزندانشان را نرمال و شاد بار می آورند اما باید به گونه ای کاملا هوشیارانه عمل کنند.

بلانت مادر دوست داشتنی است که کاری از دستش برنمی آید به جز آنکه مرتب در گوش پسرش شجاع بودن را نجوا کند، نگاه پر معنی کرازینسکی برای نشان دادن عمق نگرانی اش درباره فرزندانش کاملا آشکار است. در دو سه صحنه کرازینسکی راهی را برای به تصویرکشیدن احساسات پیدا میکند، در واقع او از این ابزارها برای نشان دادن تاثیرات ناشی از احساس و عواطف استفاده می کند. شنیدن این صداها تا زمانی دلنشین است که متوجه می شویم قرار است اوضاع بسیار وخیم شود و به همین منوال ادامه پیدا کند. 

در زیرزمین پدر دانش خودش را از آنچه که درباره این موجودات به دست آورده است دنبال می کند، تلاش می کند که با استفاده از کدهای مورس و امواج کوتاه با دنیای بیرون ارتباط برقرار کند، این کار را بارها تکرار می کند، تلاش می کند تا سمعک مرتبط با ایمپلنت دخترش را تعمیر کند، اخرین شکستش منجر به بدخلقی دخترش شده است، اما قضیه فقط این نیست، تمامی اعضای خانواده درباره مرگ برادر کوچکتر عمیقا احساس گناه می کنند. مادر می گوید:" اگر نتوانیم از آنها مراقبت کنیم پس به چه درد می خوریم؟" اما دخترک این احساس گناه را به روش دیگری هضم می کند، بدموقعی به پرسه زدن در اطراف خانه می رود. 

مشخص است که قبل از پایان فیلم بلانت زایمان می کند. این اتفاق تقریبا تنها چیزی است که می توان حدس زد، با اینحال فیلم روش های خاص خودش را برای نشان دادن این صحنه دارد. همه چیز از آنجایی شروع می شود که اعضای خانواده در اطراف خانه پراکنده می شوند، قادر به کمک به یکدیگر نمی باشند، و اینجاست که برای اولین بار به شکل و شمایل این موجودات خوب نگاه می کنیم، جایی که سرشان به صورت گلبرگی باز می شود تا گوش های بسیار پیچیده و دندان های تیزشان را نشان دهد. 

می توانید چنین ترکیبی از ترس و مسئولیت پذیری والدین را در فیلم پناه بگیر جف نیکولز( 2011 ) پیدا کنید. اما این دو فیلم کاملا باهم متفاوت اند- پناه بگیر یک فیلم طولانی روانشناختی است، در حالیکه یک مکان ساکت فیلمی هیجانی و ناراحت کننده است.

منبع: هالیوود ریپورتر

مترجم: مهتاب عیوضی