جستجو در سایت

1399/06/25 00:00

دلهره ی بی پایان

دلهره ی بی پایان

فیلم تلالو فیلم متوسط رو به خوبی است و و کوبریک هم از کارگردانان محبوب من.
ترس و دلهره در کل فیلم موجود است و لحظه ای از بین نمی رود. البته این بخاطر  میزانسن های دقیق کوبریک است که باعث می شود این دلهره در کل فیلم در جریان است. چند مثال می آورم:
۱. نماهایی داریم از هتل که افراد در لانگ شات هستند و قالب بودن این مکان را به افراد می سازد و این باعث می شود هم آن حس دلهره در سکانس های حساس بیشتر شود و مهم تر سیطره ای از هتل می سازد و عیوب فضاسازی اش را تاحدی می پوشاند. جلوتر کمی درباره فضاسازی صحبت خواهم کرد. ولی این نماها از هتل حتی در نماهای بسته تر مثل نمای بازی پسرک با دوچرخه مانندش موجود است یعنی در آن نماها هم باز قالبی هتل را مثلا با هدروم داریم.
۲. نمایی داریم حین شکستن در حمام با تبر توسط جک نیکلسن که تبر می آید درون و مدیوم شاتی داریم از شرلی دووال و تبر بولد و برجسته جلوی قاب که انگار تبر به دووال خورده و این اضطراب سکانس را بیشتر می کند.
۳. نماهایی که اول فیلم از راه داریم مقدمه چینی خوب و اندازه ای است برای ادامه فیلم.
۴. برویم سراغ موضوع درخشش یا shining در فیلم. داستان و موضوع فیلم، اساسا موضوع سینمایی ای نیست. و جسارت کوبریک تحسین برانگیز است. اما مهم توانایی اش است. البته گاهی می لنگد ولی در کل توانا است. مثلا نمایی داریم از مدیوم نیکلسون که جلوی پنجره ایستاده و کوبریک با زومی به کلوزش می رسد ودر این نما نوری انگار به چهره اش می تابد و کوبریک انگار با این نما به مفهوم درخشش را تجسم می بخشد. یا نمایی داریم از صورت پسرک که انگار درخشش دارد برایش رخ می دهد و کوبریک با زومی سریع روی این تاکید می کند و صدای سوتی که پخش می کند یو خلا بوجود می آورد. یا در یک نما صدای بلند سیاهپوست در مورد بستنی دوست داشتن پسر داریم که آن صدا انگار قالب می شود با زومی تند و در اینجا هم تا حدّی باز درخشش را به تصویر می کشد.
۵. برویم سراغ مشکلات فیلم که آنرا از سطح خیلی خوب و خوب پائین می آورد. شخصیت پردازی فیلم خوب نیست و این باعث لنگیدن فضاسازی هم می شود. بدترین شخصیت پردازی هم مال نیکلسون است. یعنی نویسنده بودن -جز یک سکانس- هیچ نقشی در شخصیتش ندارد که برایش آمدک به این هتل مهم باشد یا معلم بودنش را هم باور نمی کنیم و اینکه فقط در حرف بیاید کافی نیست و اینها فقط دستاویزی است برای گفتن قصه اش. شخصیت پردازی پسر هم خوب نیست. یعنی معلوم نیست که این دیوانه است یا بچه ای شیطون ساده که درخشش برایش رخ می دهد.  بدتر از اینها فیلم سیر تغییر از نویسنده به روانی طور شدن نیکلسون نشان نمی دهد و این بیشتر شببه دیوانه ای می ماند. ولی خب ادا و اطوارهای نیکلسون و بازی اش باعث شده ما این دیوانه بودن را باور کنیم  ولی آن مشکل را به کلی نمی پوشاند. چند نکته ی دیگر می ماند که فعلا مطرح کردنشان نیست. ولی با همه ی این اوصاف دیدن فیلم کوبریک واجب است و تاحدی لذت بخش.