روایت کشتی شکستگان جزیره عشق
شهرزاد، قصه گوی پارسی زبان افسانه های ایران باستان، که در خواب اساطیری از روایتهای بیمارگونه ی تاریخ معاصر ایران زمین غافل شده بود، چهره از خاک بیرون آورده و در شمایلی جدید مهمان جامعه مدرنیته ای شده است....
شهرزاد، قصه گوی پارسی زبان افسانه های ایران باستان، که در خواب اساطیری از روایتهای بیمارگونه ی تاریخ معاصر ایران زمین غافل شده بود، چهره از خاک بیرون آورده و در شمایلی جدید مهمان جامعه مدرنیته ای شده است که گویا عطای خاص بودنش را به لقایش بخشیده و قصد کرده تا به بهانه ی عصر جدید، بر طبل بی عاری کوفته و در تندباد حوادث امروزی، عشق های حقیقی را به پای عشق های عام نسل امروز، قربانی کند. بدون تردید، آنچه بیداری شهرزاد را موجب شده است، بی مهری ای است که صدا و سیما، طی سالیان گذشته بر درخت تاریخ این سرزمین روا داشته شده و آنکس که وظیفه بیدار سازی او را فراهم ساخته است، یکی از دلسوزترین و بی مانندترین هنرمندانی است که بهترین وسیله برای یادآوری "از کجا آمده ام ....." را سینمای خانگی دانسته است و جمع کردن دوباره خانواده های ایرانی به دور از تکنولوژی و عصر جدید، حداقل برای ۹۰ دقیقه در هفته. این توضیحات چنان عیان بیننده است که نیازی به مصداق آوری برایش نیست، چه در جهت مصداق سازی نیز، کافی است شبی پای سریال های تاریخی شبکه های رسمی سیمای ملی بنشینیم تا ببینیم، نسل امروز بیش از حل کردن جدول معمای شاه، به درک کیمیا نیازمند است یا همدردی در بستر بیمار فرهاد، که بیشتر از درد عشق، درد سیاست رنجش داده است و اشتیاق تغییر. در شهرزاد، همه چیز سر جای خودش است. از انتخاب نام "شهرزاد" برای روایت تاریخ اجتماعی سیاسی در پیکره یک ملودرام عاشقانه، که بی شباهت به داستان شهرزاد قصه گو و شهریار ایران نیست، تا توجه به حاشیه بیرونی داستان، که عوامل پشت صحنه و بازیگران سازنده آن هستند. فتحی همچون آثار قبلی به درستی به این نیاز بیننده پاسخ داده است، که "بیننده با داستان در طول فصل درگیر است و با بازیگران در هر قسمت" و از این رو طیفی از بهترین بازیگران سینما را در یک سریال جمع کرده است، تا به دور از حاشیه های جانبی، نخست از کیفیت اثر مطمئن باشد و سپس از تجربه خلق یک موقعیت برای شبکه نمایش خانگی. حساسیت سرمایه گذاران روی موضوع موفقیت تا آنجا پیش رفته است، که علی رغم به گوش رسیدن خبرهای موفقیت سریال، دست از تبلیغات نکشیده و حتی پای محسن چاوشی را نیز به یک سریال تاریخی باز کرده اند. بین همه این حساب و کتابهای درست عوامل پشت صحنه، آنچه در این چندسطر قصد پرداختن به آن را دارم، بحث دیالوگ هاست. وگرنه بحث بازیگران و بازی کم عیب آنها نیازی به بررسی و یا مقایسه با سایر آثار ندارد، که شنیدن نام علی نصیریان، شهاب حسینی، ترانه علیدوستی، و ........ رساتر از آن است که نیازی به بررسی و شناخت داشته باشد. و یا نام شناخته شده حسن فتحی، راه نقد اثر در بعد تحلیل محتوی و یا بازیگردانی را لااقل برای اینجانب بسته می کند. ولی بحث دیالوگ ها از آن جهت مهم تلقی می شود که در سالهای اخیر، فقر شدید دیالوگ نویسی به ویژه در سریال های داخلی بیداد کرده است. آنچه طی سالهای گذشته، مخاطب حساس را از رسانه ملی جدا کرده، و سبب شده تا تلویزیونی که زمانی عامل اصلی جمع شدن اعضای خانواده بود، جای خود را به رایانه های شخصی، و تماشای انفرادی سریالهای خارجی سوق، و یا سطح توقع سایر مخاطبان را کاهش دهد، ورود به دنیای روایت گرایی است. دنیایی که در آن فیلمنامه با هدف روایت داستان نوشته میشود، حال آنکه هدف فیلمنامه باید انتقال مفاهیم خاص مورد نظر در بستر روایی داستان باشد. به عبارت بهتر فیلمنامه نویسان بیش از تمرکز روی هدف، روی روایت داستان متمرکز شده اند و این بیراهه به جایی رسیده است، که مفاهیم خاص به مفاهیم عام تغییر موضع داده و در نتیجه فرم روایی داستان، سبب توسعه دیالوگهای ساده و بی محتوایی می شود که بدون هیچ ریزه کاری و دقتی هدفشان دستیابی به استانداردهای خاص پخش از رسانه ملی خواهد بود. این در حالیست که پرهیز از استانداردهای پخش، سبب رویش دیالوگ هایی شده است که در هر قسمت، انتظار آنها را خواهیم کشید. ممکن نیست قسمتی بدون گفتگوهای فکر شده به پایان برسد. پر واضح است که این دقت، از شهرزاد یک سریال طراز اول ساخته است که به کمک همین متون، از یک سو به ارتقای سطح توقع بیننده کمک کرده است، و از سوی دیگر سبب شده تا ناخودآگاه بخش روایی داستان تحت تاثیر همین بخش ریشه دارتر و استوار تر گردد. موضوع مهمتر در این زمینه انتخاب دقیق بازیگرانی است که بنا است راوی این دیالوگ ها باشند. به طور مثال پردازش شخصیت مادر فرهاد با بازی فریبا متخصص به نوعی است که از او نقش یک مادر دلسوز انتظار می رود و دیالوگی به او سپرده می شود که به هنگام انتقال فرهاد روی تخت اتاق، به برداشتن عکس مصدق اشاره دارد. بدون شک از یک مادر دلسوز در حد و اندازه های مادر فرهاد، انتظار جملات قصار نمی رود و اما در مقابل هر صحنه حضور مهدی سلطانی، تلنگری است بر بیننده برای سکوت و دقت روی سخنان او، که به احتمال فراوان یک کلام ارزنده در آن نهفته خواهد بود. این موضوع در کلام بزرگ آقا، نمود بیشتری خواهد داشت. این در حالیست که فرهاد نماد دیالوگهای عاشقانه است و از شهرزاد بیانی با مغز کلام علی نصیریان بر می آید و با شیفتگی مصطفی زمانی. پس بدون شک انتخاب بازیگران از مهمترین نکاتی است که دیالوگ های شهرزاد شبکه نمایش خانگی را از دیگر همتایان خود در سطح بالاتر و یکتایی قرار داده است. امید آنکه تداوم مسیر شهرزاد، سرآغازی باشد برای تحول استانداردهای سیمای ملی و یا حتی ایجاد شبکه های مستقل خصوصی.