جستجو در سایت

1399/08/08 00:00

کلیشه، کلیشه،کلیشه و...

کلیشه، کلیشه،کلیشه و...

به نام خدا


انولا هولمز.انولا هولمز.انولا هولمز...

چند روزیست آوازه ی فیلم جدیدی از فرینچاینرِ mistery شرلوک هولمز که خود به تنهایی چه در تی وی شو ها وچه در سینما شخصیت و تیپی دست و پا کرده به گوش میرسد.منتها این دفعه شرلوک هلمز طرف ما نیست بلکه خواهرش این مسئولیت را بر عهده دارد ؛یعنی انولا.

در سینمای مدرن و ناطق (چیزی که در سینمای صامت وجود نداشت) گاهاً فیلم ها عطری به خود میزنند و ظاهر خوددرا خوشبو و خوش فرم جلوه میدهند.عطری که باطن آن ها را مخفی میکند.عطری که از عصاره موفقیت های دیگران گرفته شده و به چیزی پاشیده میشود که معلوم نیست موفق است یا ناموفق.فیلم انولا هومز همین تکنیک را برای نشان دادن و ابراز وجود خود استفاده کرد.خواهر شرلوک چون به دلایلی اعم از فیلمنامه کلیشه ای و ابزاری و...نتوانست خود را اثبات کند.عطر موفقیت های شرلوک هولمز را دستمایه نمایان کردن خود در سرویس استریم های آنلاین سینما کرد.

خود فیلم پر از ضعف های ریز است و به همین دلیل نقد منفی برایش ناخوش آیند است.البته همان ضعف ها اجازه نقد مثبت را هم از آن میگیرد.پس این همه صحنه سازی غنی..این همه گفتار بازیگران به سبک film ' D art فرانسوی و این همه هنر پیشه دیده شده به چه درد خورد؟میخواست با این همه بوق و کرنا چه بگوید؟؟هیچ...

تجربه های سینمایی از استمرار کلیشه سخن میگویند.کلیشه های مستقیما فمینیستی(طرفدار حقوق زنان) که خود را اثبات هم نمیکنند.در نقد های مربوط به انولا میخواندم:اثری که به هیچ وجه فمینیستی نیست...

سخن درست همین است.خسته شدیم؛خسته شدیم ؛ و باز هم خسته شدیم از کلیشه های سینمایی.مولان میگوید حق زن.انولا میگوید حق زن.فلان میگوید حق زن.بهمان هم میگوید حق زن. مگر حق زن را خورده اند که تکرار در این زمینه کاهش نمی یابد. درست است گذشته ای با این شرایط بوده.زمانی که زنان خواه ناخواه در زندان جامعه و زندان فرهنگ جبر گرفتار میشدند.زمانی که زنان مجبور به پوشیدن نوع خاصی از لباس و رفتار با نوعی خاص از کردار به قول خودشان زن گونه یا بانو وار بودند و همه از سر عادت آنرا پذیرفته بودند.وقتی از سینما به عنوان فرمانی برای نشان دادن واقعیت های جامعه مورد نظر استفاده میشود،راننده ای که این فرمان را به دست دارد باید کارش را بلد باشد.انقدر پیام یکسان و تکرار وار از فیلمهای فمینیستی گرفتیم که دیگر یادمان رفت آزادی حقیقی چیست؟؟آیا آزادی حقیقی آزادی عمل است .آیا با در نظر گرفتن این تعریف نباید در کنار آزادی جبری در کار باشد؟...

پاسخ این سوالات را فقط نوع فرهنگ جامعه بلد است.

به بحث عطر شرلوک برمیگردیم.کسی که پرچمدار ژانر معمایی است نباید به راحتی پرچم را به تازه کاران بدهد.با اسم و رسم هولمز ظاهر شدن و عدم توانایی در اثبات ژانر و هدف خود به عنوان یک اثر هنری کار درستی نیست.اگر به کلیت فیلم پرندگان شکاری (birds of prey )نیز نگاه کنید همین کار را میبینید.در آن فیلم نیز سازنده که خود زن بود از عطر وجود هارلی کویین معروف در فیلم استفاده کرد ولی به فکر نتیجه اش نبود.وقتی ساختار کلی فیلم مشکل داشت و کارگردانی آن ضعیف و غیر منسجم بود کاری از دست هارلی بر نمی آمد.با این تفاوت که ضعف انولا در فیلمنامه اش نهفته بود و کارگردان تمام یا لا اقل حد اکثر سعیش را کرد.این نکته را به راحتی با دیدن فیلم میتوانید مشاهده کنید.

پس اگر ضعف انولا در فیلمنامه اش بود چطور به این معروفیت نسبی و اولیه کاذب رسید.؟معلوم است...بوی عطرش تماشا گر را فریب داد.

قصد ما تخریب آثار فمینیستی نیست اما نمیتوان منکر این نکته هم شد که لایه های هر فیلمی جایگاه پیام های متعدد نیست.شما هر کاری هم که کنید نمیتوانید پیامی فرهنگی به مصوبه ی لایه های ریز جامعه را در فیلمی اکشن پیاده کنید.اگر میخواهید سرگذشتی را با پیام نشان دهید؛خب دهید...اما در جایگاه خود با عنوان خود و به عنوانِ خود.نه از فرینچاینر های مشهور و دیده شده به عنوان ابزاری برای نشان دادن واقعیت های جامعه مورد نظر استفاده کلیشه ای کنید.این یکی از مشکلات سینماست که خسرانی دوسویه دارد.

از یک سو فیلم ابزار وار منهدم و کمرنگ میشود...

از سوی دیگر پیغام تکراری و به اندازه ی یک تفریح دو ساعته بی ارزش میشود.اگر حقیقتاً بزرگانی از ابتدای تولد سینما آن را از تفریح به هنر تبدیل کردند.چرا ما باید این هنر را دوباره به تفریح تبدیل کنیم؟...