بحثی فلسفی در باب سینمای متعهد

فلسفه مادر همه علوم است. هر نظریه چه در علوم انسانی و چه در علوم طبیعی، ریشه فلسفی دارد. در فیلسوفان دو نگرش کلی را میتوان نام برد: اول، نگرش جمعگرایانه و دوم، فردگرایانه (فردیت گرایانه).
در جمعگرایان (در این یادداشت هرجا صحبت از جمع گرایان میشود منظور جمع گرایان ایدئولوژیک است) کلیتی به اسم مصلحت جامعه (و یا ارزشهای اخلاقی کاملا مشخص جمعی و...) وجود دارد که بر فرد مقدم است. افلاطون بزرگ و ملّای این فیلسوفان است. از دید افلاطون، حکومت حتی حق دارد که در ازدواج و مسایل شخصی افراد دخالت کند. ایشان قایل به سانسور سازماندهی شده تئاتر و موسیقی و... بودند. حتی کار به جایی رسید که هر شخصیت منفی در نمایشنامه، عنصری خلاف مصلحت بشر خوانده میشد، زیرا حتی اگر آن شخصیت منفی در روند نمایشنامه تایید نشود، اما صرفِ وجودش میتواند الگوی نامناسبی برای جوانان باشد. نتیجه آنکه نمایشنامه باید بدون شخصیت منفی نوشته شود!
افلاطون با بدشانسی سیاسی نتوانست به حکومت مدنظرش جامه عمل بپوشاند؛ اما بعدها از دل سیطره همین نگاه در مغزهای آدمیان بود که حکومتهای مخوف توتالیتر پا به دنیای انسان گذاشتند و نتیجه آن شد که همه میدانیم.
مطابق آنچه گفته شد جمعگرایی قایل به آشکاره بودن حقیقت است. حقیقتی که کاملا مثل روز روشن و آشکار است و به هر ترتیب ممکن باید اجرا شود. اگر فیلسوف و مردم عادی نگاه دیگری دارند، ناشی از عدم فهم آنهاست. آنچه عین روز روشن است، کتمانش از مغز مجنون برمیآید. نتیجه آنکه فیلسوفان قابل احترامی چون پروتاگوراس از نظر افلاطون و همکیشانش، جز، مجانینی گمکردهراه نبودند که باید به دست توانای حکومت افلاطونیِ همهچیزدان تربیت میشدند.
جمعگرایی دوران کودکی فلسفه بود. البته کودکیای که هنوز بسیاری از آن جلوتر نیامدهاند. فردگرایی بلوغ فلسفه بود. کسانی چون لاک در پیداشدن چنین نگرشی سهم بزرگی داشتند. فردگرایی یک پیش فرض اساسی و مهم دارد: حقیقت آنگونه که مدرسیان میپنداشتند مشخص نیست و عقل بشری هیچگاه نمیتواند مطمئن به حصول حقیقت باشد. آنچه از دل این نگاه پر پرواز میگشاید، احترام به انسانها و تفکرات مختلف انسانیست. به قول لاک، حریم آزادی و اندیشه تا آنجاست که خودش، خودش را نشکند.
حال اجازه دهید از همین منظر وارد بحث هنر متعهد و غیرمتعهد شوم. آنچه باعث تفاوت نگاه انسانها در این موضوع میشود، ناشی از همان بحث اولیه است. وقتی جمعگرایی در ذهنت رسوخ داشته باشد، تعهد از نظرت تنها تعهد اجتماعیست. یک جمعگرا در درون خود نمیتواند قایل به مشخصبودن حقیقت نباشد؛ پس دیگران را به عنوان غیرمتعهد و کاسبکار و... نقد میکند و حتی برای آنها عنوان هنرمند را عنوانی گزاف میشمارد.
از کودکی عبور کرده و با دیدگاه فردگرایانه تعهد را واکاوی میکنم: هنر اصولا حاصل غلیان درونیست. این غلیان درونی مگر بدون تعهد هم میتواند باشد؟ در اولیهترین درجه ممکن، هنرمند به خلق هنر خویش تعهد دارد. به طور اخص در سینما انواع بیشمار تعهد میتواند وجود داشته باشد؛ تعهد به خلق داستان، تعهد به خنداندن تماشاچی، تعهد به درونیات و... چه عاملی باعث میشود که جمعگرایان، تعهد به جامعه را بر تعهد فرد به خلق داستان ارجح بدانند؟ آیا واقعاً تعهد خلق یک داستان فانتزی که میتواند جهان ارتباطی مخاطب را گستردهتر سازد و یا تعهد به خنداندن تماشاچی حتی به هر قیمت ممکن، کمتر از تعهد به جامعه ارزشمند است؟ بینهایت تعهد وجود دارد که در عرض هم هستند و فقط نگاه شخصی هر فردی میتواند یکی را بر دیگری ارجح بداند. بله؛ نگاه شخصی افراد مهم است اما برای آنالیز دیگران باید نگاه بیرونی داشت. به عنوان مثال من اصول اخلاقی مشخصی دارم. جمعگرایان هم همینطور؛ اما تفاوت اینجاست که در نگاه بیرونی یک فردگرا اولا اندیشه من حقیقت محض نیست و هر آن ممکن است تغییر کند؛ ثانیا بقیه نگاهها هم ممکن است درست باشد و من به نتیجه غلطی رسیده باشم. بنابراین همه نگاهها از منظر بیرونی در عرض هم قرار میگیرند. اما در نگاه کسی که دچار آشکارگی حقیقت است تفاوتی بین نگاه بیرونی و درونی نیست. خودش به حقیقتی رسیده و آنرا در بیرون از خودش هم عین حقیقت میداند. بنابراین جمعگرایان به مقتضای فکر خود، تعهد به جامعه را از تعهد به هنر یا داستان و... بالاتر میگذارند؛ به دلیل همان کودکی فلسفی و مشخص دانستن حقیقت، به خود اجازه قضاوت در باب بقیه را میدهند. نگاه ایدئولوژیکی که اگر به عرصه قدرت برسد کاری نخواهد کرد جز تار و مار اندیشههای مخالفش.
سوالی ممکن است در ذهن خواننده جمعگرا و قایل به آشکاره بودن حقیقت نقش بندد: آیا این همه فیلمهای سخیف و بیارزش، شکلگرفته از تعهدی هستند؟ چه تعهدی به غیر از «تعهد به جیب خود» برای سازندگان آن فیلمها وجود داشته است؟ در جواب باید گفت اول آنکه انسانها فقط دنبالهروی یک میل و یا یک تعهد خاص نیستند، تنوعی از انگیزهها در انسان وجود دارد؛ انگیزههایی که شاید برای خود فرد هم مشخص نباشد. دوم: داستانی که خلق میشود بدون غلیان درونی، وجودش غیر ممکن است. حتی اگر خلق داستان، انگیزه مشخص مالی داشته باشد، نمیشود از تعهد ناخودآگاه داستاننویس به خلق داستانش سخن نگفت. داستان بنمایه یک فیلم سینماییست؛ وقتی هر داستانی ناشی از تعهد باشد، پس آن فیلم هم متعهدانه است. بنابراین حتی اگر دستگاه نیتسنجی داشتیم که متوجه میشدیم هیچ کدام از عوامل فیلم از جمله کارگردان و بازیگر و... تعهدی به اجرای درست داستان ندارند، باز هم چون اساس یک فیلم داستان است و داستان غیر متعهد وجود ندارد -داستان متعهد به خلق خودش است-، پس فیلم به همان اندازه متعهد است.
آیا میتوان میزان تعهد یک فیلم را با معیارهای بیرونی مشخص کرد؟ به نظر من نقد فرمی تلاشی برای انجام همین کار است. ما در نقد فرمی عدم آشکارگی حقیقت و متعهدانه بودن هر فیلم را به عنوان پیشفرض نقد فیلم قبول میکنیم. یعنی میپذیرم بینهایت تعهد وجود دارد و قرار نیست تعهد ما و هنرمند یکسان باشد و مهمتر آنکه قرار نیست آن مضمونی که از نظر شخص من حقیقت است از نظر سازندگان اثر هم حقیقت باشد (نظریه تفسیری بودن حقیقت). براین اساس فارق از مضامین و تعهد اجتماعی و... هرچه فرم فیلمی درستتر باشد، یعنی تعهد عوامل بیشتر بوده است؛ فیلمنامهنویس تعهد بیشتری به درست خلقکردن داستان و تعهد مدنظرش داشته، کارگردان تعهد بیشتری به خلق تصویری فیلمنامه و...
اما نقد از نگاه جمعگرایان ایدئولوژیک کاملا غیرفرمیست. آنها به دنبال یک نوع تعهد خاص مدنظرشان در فیلم میگردند. اولویت اصلی برای آنها نگاه و مضامین است. هنوز از دوران کودکی بیرون نیامدهاند؛ یک نوع اندیشه خاص و نگاه فلسفی خاص را بالاتر از بقیه نگاهها میانگارند. این جمله مسعود فراستی که «بعضی مضامین اصولا فرم نمیگیرند» ناشی از همان دوران کودکی و مشخص بودن حقیقت است. اینان چه تعهد را به مثابه تعهد اجتماعی بدانند، چه ارزشهای اخلاقی مشخص و چه فرهنگ و چه هر چیز دیگر جمعگرایانه، همگی در یک گروه قرار میگیرند؛ در گروه کسانی که اولویت نقد آثار را مضامین آثار میدانند، نه خود اثر منهای مضامین. حتی اگر اسم خود را به غلط فرمگرا بگذارند.
حال یک پرسش: اصولا کسی ممکن است در ذهن خود گرایشات جمعگرایانه داشته باشد اما قایل به آشکارهگی حقیقت نباشد؟ بله چنین افرادی وجود دارند؛ چنین کسی یک جمعگرای غیرایدئولوژیک است که میتواند جز فردگراها طبقهبندی شود. دقت کنید که معیار فرد گرایی و جمعگرایی از نظر ما چیزی نیست جز نوع نگاه بیرونی افراد که بحثش بالا رفت. براین اساس جمعگرای غیرایدئولوژیک، در عرصه حکومت، انسانی دموکرات است که تنها به پشتوانه خواست مردم بر عرصه قدرت مینشیند اما یک جمعگرای ایدئولوژیک دیکتاتوریست که حقیقت برایش مشخص است. حتی اگر مردم آن حقیقت و شخص او را قبول نداشته باشند او به حقیقت متعهد است که در عرصه قدرت بماند. در عرصهای چون هنر هم تفاوت این دو گروه همان تفاوت منتقد فرمی و منقد مضمونیست که بالاتر اشاره شد. یکی سر در کلاه خود دارد و دیگری کلاه هنر از سر دیگران برمیدارد چون آنرا برازندهشان نمیداند.
فردگرایی تعریفش اما مبتنی بر غیرایدئولوژیک بودن است. کسانی که قایل به حقوق فردی انسانی کاملا مشخص هستند و آنرا حقیقت محض میشمارند (تعریفی ایدئولوژیک از فردیت ارایه میکنند)، از منظر تعریف فلسفی در شما فردگرایان مدنظر ما طبقهبندی نمیشوند چون هر چند در بعد حقوق افراد قایل به فردیت هستند اما این فردیت را در بعد مهم اندیشه انسانی قابل پذیرش نمیدانند. این نکته مهمیست که تاکنون به آن توجه نشده است.